جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

سلاخی فرهنگ


سلاخی فرهنگ

فرهنگ culture به هر تعبیر و تفسیری که باشد چیزی است که به لایه پنهان و به تعبیری به روح و روان انسان ها مربوط و مرتبط می باشد

● مقدمه

فرهنگ (culture) به هر تعبیر و تفسیری که باشد چیزی است که به لایه پنهان و به تعبیری به روح و روان انسان ها مربوط و مرتبط می باشد. به اعتقاد برخی از صاحب نظران این عرصه، اصولا نمی توان فرد، گروه و یا ملتی را یافت نمود که فاقد این عنصر مهم باشند.

تنها ملاک ارزیابی فرهنگ (به خوب یا بد بودن) بعد و جنبه انسانی آن می باشد به این که در یک فرهنگ به هر میزان که به انسانیت انسان و خواسته های معقول و منطقی او احترام و توجه شود به همان اندازه این فرهنگ می تواند سازنده و یا در صورت عکس، مخرب باشد. به عنوان مثال وقتی گفته می شود فرهنگ اسلام کامل ترین فرهنگ است بخاطر این است که در آن، توجه تام به ابعاد دو جهان انسان شده است لذات برای ارزیابی دیگر فرهنگ ها آن را می توان مقیاس و سنجش قرار داد.

● اصل سخن

از دور زمان، ملل مختلف با فرهنگ های متفاوتی در دنیا حضور داشته اند که هر کدام به اقتضا و فراخور توانمندی ها و ظرفیت های خود توانسته اند به فتح دیگر جوامع نیز اهتمام نموده و در این راه به موفقیت هایی نیز دست یازند. در میان این فرهنگ ها، فرهنگ اسلامی که در دوران اختناق و توحش بشر ظهور کرده و انسان های وامانده و جامانده از فرهنگ و تمدن را به اوج تمدن رهنمون گشته است- در اندک زمانی، بسیاری از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی را درنوردیده و امپراتوری های مختلفی از جمله ایران را فتح و دگرگون ساخته است.

ایرانیان پس از ورود این فرهنگ نجات بخش بود که توانستند حقیقت انسانی خود را بازیافته و در راه تعالی آن گام بردارند. ملت ایران که با آغوش باز، پذیرای فرهنگ اسلامی شدند و به خوبی دریافته بودند که این اسلام ناب محمدی(ص) است که می تواند به خواسته های آنان توجه و آنان را به درجات عالیه انسانی رهنمون گرداند.

در دوران های سیاسی- اجتماعی مختلفی که در این سرزمین حکومت هایی برقرار بوده اند همواره تلاش بر آن بود تا ملت شریف ایران را از حقیقت فرهنگ و فرهنگ حقیقی آنان به دور انداخته تا شاید از این رهگذر بتوانند به اهداف کور خود دست یابند. از دوران های معاصر می توان به قاجاریه و پهلوی ها اشاره کرد که نه تنها برخی نهادها و گروه ها بلکه خود دربار بر دست اندازی به فرهنگ مردم کمر بسته بود به گونه ای که در سال های اخیر حکومت محمدرضا پهلوی، عملا و علنا بر این موضوع تاکید و تصریح نیز می شد و کار تا بدانجا پیشرفت که شخص شاه در برابر این فرهنگ ایستاده و بر نابودی آن فرمان می راند.

با انقلاب اسلامی ملت خداجوی ایران در سال ۵۷ بخش عظیمی از این پندارهای سخیف، بدور ریخته شد و بار دیگر بر حضور فرهنگ دینی در میان مردمان تاکید و به تعبیری دیگر فرهنگ اسلامی احیا گردیده و نقش آفرین شد.

پس از انقلاب که افراد، گروه ها و... هر کدام جایگاه خود را بازیافتند بار دیگر و به طور خزنده و به عبارتی به صورت نرم و فراگیر، برنامه های بی مهری با فرهنگ خودی کلید خورده و در قالب های گوناگون به آن پرداخته شد. این مهم تا بدانجا پیشرفت که حتی برخی از دستگاه های رسمی فرهنگی نیز دچار کج فهمی در باب مقولات فرهنگی شده و خود به آسیاب دشمنان دانا آب ریختند و به تعبیری با دستان دوستان، به فرهنگ این ملت خیانت های فراوانی روا داشته شد.

بدون شک، هرگز از دشمن نمی توان توقع دوستی و خدمت داشت بلکه این دوستان اند که می باید هوشیارانه و به دور از جوزدگی و دلزدگی، به مسائل واقف بوده و در برابر امواج ناپاکی ها، دژی نفوذناپذیر باشند نه این که با چند سخن مغرضانه و به دور از واقعیت، صحنه را برای ورود عناصر نامانوس با این ملت فراهم آورند و خود از دور به یک تماشاچی بی نظر بدل گردند و بعد تمام مسئولیت ها را فرافکنی کرده و همدیگر را (به جای یاری و کمک) به کم کاری و مسئولیت در برابر آن متهم نمایند. بالاخره در این مرز و بوم دستگاه ها و افرادی هستند که مسئولیت و به تعبیری تولیت مسائل فرهنگی را برعهده دارند. اینکه هر کس به مجرد عدم توانایی در اجرای برنامه های محول شده، بخواهد برای برون رفت از آن، بار سنگین یک موضوع را برعهده دیگران نهاده و خود را از هر کوتاهی و کم کاری مصون نماید کاری بی اساس و خطری مهم و جدی برای فرهنگ این ملت می باشد.

ما اگر بخواهیم فرهنگ خود را همچنان داشته و از آن پاسداری نماییم می باید در اولین گام آن را به درستی بشناسیم و در وهله دوم بدان عمل و از آن پس به ترویج آن همت گماریم. در این جا با کمال تأسف و تاثر باید بر این باور شد که برخی از متولیان عرصه فرهنگ، در همان گام اول به باتلاق های دگراندیشی گرفتار آمده و اصولا نه تنها فرهنگ دینی را نمی شناسند بلکه در برابر آن قرار دارند و تنها چیزی که برای آنان مهم است رضایت دیگرانی است که در بیرون از مرزهای فرهنگی ما، همواره به سنگ اندازی و دست اندازی به آن مبادرت می کنند.

امروز دیگر این پذیرفتنی نیست که پس از گذشت ۳۰سال از انقلاب فرهنگی مردم ایران، عده ای خواسته یا ناخواسته به سلاخی فرهنگ این ملت عزیز پرداخته و همواره در پی تهدید فرهنگ خودی برآیند و فرهنگ بیگانه را ترویج و تشویق نمایند.

از برخی فیلم ها و سریال ها گرفته تا برخی برنامه های زنده تلویزیونی و برخی تئاترهای آن چنانی و تا کتب ضاله ای که از پول بیت المال مسلمین سود جسته و افکار نامیمون در پهنه فرهنگ این ملت می پراکنند و به عبارتی به سم پاشی در این عرصه اشتغال دارند؛ جملگی نه تنها کاری برای ارتقای فرهنگ نکرده بلکه ضرباتی مهلک و جبران ناپذیر بر پیکر آن وارد می آورند. شاید عده ای بر این پندار باشند که دیگر نمی توان جلوی برخی مسائل فرهنگی را گرفت. بی گمان این سخن به خاطر برخی فضاهای کاذبی است که امروز در دنیا و در عرصه فرهنگ ایجاد شده (که همگی دام هایی گسترده و رهزنان ناپیدایی هستند که در تلاش برای قربانی نمودن مردمان می باشند) است ولی سخن در این است که ما نباید با دستان خودمان به فرهنگ این آب و خاک لطمه وارد آوریم و به تعبیری آتش بیار این معرکه گردیم.

اگر ماهواره ها، اینترنت و... به تخریب فرهنگ این سرزمین همت کرده اند چرا ما به آنان در این کژراهه کمک نماییم؟ تحقیقا اگر چنین کنیم علاوه بر مسئولیت در برابر دین، باید در برابر نسل های آینده نیز پاسخگو باشیم چرا که این فرهنگ، امانتی الهی است در دستان ما که می باید به سلامت و بدور از هرگونه خیانت، آن را به آیندگان مسترد نماییم.

امروز دیگر مرز دوست و دشمن بر کسی پوشیده نیست تا ادعای ندانستن و نفهمیدن از کسی پذیرفته شود و بارگران مسئولیت های فرهنگی از دوش ما برداشته شود. از آنچه در مقوله فرهنگ روز به روز در حال رخ نمودن و گسترش است چنین برمی آید که عده ای از روی عمد (و نه از روی جهالت) بر معارضه و مبارزه با فرهنگ اسلامی کمر همت بسته و در این راه از هیچ تلاشی فرو نمی نهند. حال سؤال این است که چه کسی باید پاسخ گو باشد؟ چرا اگر کار مثبتی در راه فرهنگ اتفاق می افتد همگی آن را نتیجه زحمات خود پنداشته ولی به محض بروز مشکلی در این باب، خود را از آن بیزار و بدور می انگارند؟.

تحقیقا دستگاه های فرهنگی به فراخور نفوذ، مسئولیت و بودجه ای که در اختیار دارند به همان اندازه نیز در برابر خدا و مردم باید پاسخ گو باشند. بعلاوه این که باید با عملکرد صحیح و به موقع خود، راه را بر راهزنان عرصه فرهنگ سد نمایند تا دیگر این فرومایگان نتوانند فرهنگ این ملت را تاراج و حراج نمایند.

به نظر می رسد اگر بخواهیم به فرهنگ خودمان توجه نموده و آن را در دنیا به نمایش بگذاریم می باید درب برخی از مراکز فرهنگی (که ادعای خدمت به فرهنگ دارند) بسته شود و همان گونه که در ابتدای انقلاب در دانشگاه ها به نوسازی فرهنگی پرداخته شد به نوسازی و پاک سازی در این مراکز نیز همت شود تا بلکه عرصه فرهنگ از دست برخی عناصر ناباب و ناپاک، نفسی تازه و به جایگاه اصلی خود دست یابد. حال و پس از انجام این مهم، برای تداوم فعالیت در این عرصه (فرهنگ) فوق العاده مهم و به تعبیری استراتژیک چند راهکار وجود دارد:

۱) این که نیروهای فرهنگی از میان آنان که با مفاهیم دینی و فرهنگ آن آشنا بوده و به آن تعلق و تعهد داشته و تخصص نیز دارند انتخاب و به کار گرفته شوند.

۲) اگر از نیروهای متعهد ناآگاه بخواهیم بهره بگیریم لازم است برای آنان دوره های آموزشی خاصی در جهت بازشناسی فرهنگ دینی طرح ریزی شود.

۳) در برنامه ها، از صاحب نظران عرصه فرهنگ دینی به درستی بهره گرفته شود تا بازخورد بسیاری از موضوعات فرهنگی، مثبت و منحنی این مهم، در جهت ترویج فرهنگی خودی رو به بالا باشد.

۴) از اعمال نظرات و سلیقه های شخصی در این زمینه پرهیز و بر نظرات جمعی کارشناسی و استاندارد شده تأکید گردد.



همچنین مشاهده کنید