جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

آسیب شناسی افکارسنجی در ایران


آسیب شناسی افکارسنجی در ایران

بعد از «دوم خرداد» و طرح شعار «توسعه سیاسی» که بر مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی, اجتماعی خود تاکید می ورزید, مسئله «افکار عمومی» جدی تر گرفته شد و ضرورت شناخت آن به تاسیس موسسات و مراکز افکارسنجی انجامید و بازار نظرسنجی, رونق گرفت

بعد از «دوم خرداد» و طرح شعار «توسعه سیاسی» که بر مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی، اجتماعی خود تاکید می ورزید، مسئله «افکار عمومی» جدی تر گرفته شد و ضرورت شناخت آن به تاسیس موسسات و مراکز افکارسنجی انجامید و بازار نظرسنجی، رونق گرفت.

رشد مراکز نظرسنجی که یک نهاد پژوهشی جامعه مدنی است، اتفاق خوبی بود که می توانست در نهادینه کردن دموکراسی از طریق سنجش و تبیین افکار عمومی و بسترسازی برای انتقال افکار و خواسته های واقعی مردم به حکومت، نقش بسزایی داشته باشد.

افکارسنجی به عنوان مجموعه ای از روش ها و تکنیک های تحقیقی، ترجمان ضمیر ناخودآگاه جامعه است که به حکومت کمک می کند تا به خواسته و نیازهای مردم آگاهی یابند و مبتنی بر این اطلاعات و داده ها به تبیین استراتژی های مناسب دست یازند.

اکنون با نزدیک شدن به انتخابات بار دیگر سرو کله انواع نظر سنجی ها پیدا می شود و هر دسته و جناحی داعیه افکار سنجی سر می دهند نگارنده که خود تجربه پرسشگری و نظر سنجی را داشته همواره نسبت به اعتبار آنها کنجکاو و بدبین بوده است اکنون باید به طور جدی پرسید که آیا این همه هزینه های مالی و انسانی که صرف انجام طرح های نظرسنجی می شود به نتایج مطلوب و ارزشمندی در اوضاع اجتماعی و سیاسی مردم منجر شده است یا خیر؟!

و آیا اصولاً ساختار سیاسی و نهادهای قدرت به کاربرد این تحقیقات، اعتقاد دارند یا نه؟ براساس گزارش مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران وابسته به جهاد دانشگاهی ۴/۴۶ درصد مردم تهران نتایج نظرسنجی ها را غیرواقعی می دانند و ۵/۴۰ درصد آنان نظرسنجی را ابزاری برای کنترل افکار مردم به حساب می آورند.

موسسات افکارسنجی و شناخت افکار عمومی (با تاکید بر ایران) از دو حوزه در معرض آسیب و اشکال هستند که می توان آنها را:

۱) آسیب های خرد و روشی

۲) آسیب های کلان و بینشی،

نامید.

آسیب های خرد به ضعف ها و مشکلات درونی این موسسات در تبیین و اجرای طرح های نظرسنجی برمی گردد. این کاستی ها که مربوط به ضعف های «روش شناختی» است شامل عدم اعتبار و روایی سئوالات، نقشه خوانی غلط، اشکالات فنی و انسانی مثل عدم دقت پرسشگران و ضعف در ارتباط با پاسخگویان و یا تکمیل خودسرانه پرسشنامه و... است.

البته گروهی از جامعه شناسان مثل ماکس وبر اصولاً اعتقادی به روش های مصاحبه و پرسشگری در کشف واقعیت های اجتماعی ندارند آنان واقعیت های اجتماعی را عمیق، چندلایه و بسیار پیچیده می دانند که از این روش نمی توان به کنه آنها دست یافت و معتقدند نظرسنجی تقلیل واقعیت های کیفی اجتماعی به کمیتی آماری است که مسائل اجتماعی را بسیار سطحی می بیند و امکان مداخله عوامل غیرعلمی در تبیین واقعیت های اجتماعی در این روش زیاد است.

آسیب های روشی گرچه در اعتبار نتایج تحقیقات به لحاظ علمی، خدشه وارد می کند اما تاثیرات منفی و مخرب آسیب های کلان و بینشی در نتایج این تحقیقات، بیشتر است.

آسیب های کلان از دو منظر قابل طرح است یکی از سوی نهاد قدرت و ساختار سیاسی جامعه که یا اصولاً به چنین تحقیقاتی اعتقاد ندارد و یا از آن به عنوان ابزاری برای تسلط و رهبری بر افکار عمومی در جهت منافع خود بهره می گیرد. از سوی دیگر ساختار اجتماعی نیز به دلیل حافظه تاریخی که نسبت به حکومت و شیوه های حکومتی دارد نسبت به نظرسنجی ها از یک بی اعتمادی تاریخی، رنج می برد. این نگرش به ویژه در طرح های نظرسنجی که به حوزه سیاست نظر دارد بیشتر مصداق می یابد. از آنجا که در کشور ما، میان دولت و ملت یک شکاف تاریخی حاکم بوده است مردم به سختی می پذیرند که از سوی حاکمیت برای افکار و اندیشه های آن جایگاه علمی قائل شده اند.

البته چنین نگرشی را به طور مطلق نمی توان محکوم کرد. وقتی مردم شاهد تغییر عملی در هستی سیاسی _ اجتماعی جامعه خود نباشند طبیعی است که تصور بدبینانه داشته باشند. این تصور به ویژه در هنگامه انتخابات که بازار نظرسنجی گرمتر است، پررنگ تر می شود.

اگر به نتایج نظرسنجی های متعددی که در زمان انتخابات انجام می شود نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که هر گروه و جناح سیاسی، نتایج افکارسنجی را به نفع خود تفسیر می کند تا از این طریق بر افکار عمومی تسلط یابد و منافع و خواسته های خود را به آنان تلقین کند.

تنزل یک روش علمی به حربه ای سیاسی قطعاً در بی اعتمادی عمومی نسبت به نظرسنجی ها تاثیر می گذارد. بدیهی است افکار عمومی در جامعه ای دموکراتیک که نهادهای مدنی و اجتماعی به تحقق علمی خواسته های مردم همت می گمارند قابل اعتناست و صرف تاسیس چنین موسساتی در جامعه ما که از زیرساختارهای فرهنگی و سیاسی دموکراتیک و نهادهای مدنی با تجربه در تاریخ اجتماعی خود برخوردار نیست با چالش های عمده ای روبه رو است.

این موانع بیش از آنکه روش شناختی باشند، فرهنگی هستند. به همین دلیل بعد از مدتی از عمر این موسسات، آنان از یک نهاد پژوهشی _ فرهنگی به یک موسسه و بنگاه اقتصادی تبدیل می شوند که به فعالیت های تجاری و سودآوری مالی روی می آورند به ویژه آنکه خاستگاه اولیه افکارسنجی، موسسات تبلیغاتی و تجاری بودند که برای شناخت بهتر ذائقه مشتریان خود و در نهایت گسترش بازار مصرف و افزایش درآمد و سود بیشتر تاسیس شده بودند

سیدرضاصائمی

http://ssaemi.blogfa.com



همچنین مشاهده کنید