جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
ضرورت مساله شناسی
سخنان جناب آقای شبستری در دانشگاه اصفهان که در سالروز رحلت پیامبر اسلام ایراد شد بازتاب گستردهای پیدا کرد و واکنشهای مختلفی را در پی داشت. یکی از این واکنشها از سوی آیتالله یزدی بود که نکات قابل توجهی داشت. اول اینکه ایشان به این مناسبت خواستار فتح باب مباحثهای میان حوزویان و دانشگاهیان شدند که از این طریق به مسائل قرآنی روشنفکران دینی پاسخ داده شود و تاکید بر اینکه باید با اینگونه مسائل برخورد علمی کرد. این تاکید در کنار موج محکومیتهای غیرعلمی و دمیدن بر شعله احساسات دینی البته تاکید قابل تقدیری است خصوصا از جانب شخصیتی که ریاست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را برعهده دارد.
اما نکات دیگری نیز در اظهارات ایشان وجود داشت ازجمله اینکه <متاسفانه جوانان ما زمانی که وارد دانشگاه میشوند پروردگار و ائمهاطهار(ع) را قبول دارند اما در پایان تحصیلات دانشگاهیشان با دغدغه از دانشگاه خارج میشوند که این نتیجه بیان مسائل پوچ و بیاساس از سوی برخی افراد است.> هرچند ایشان تاکید کردهاند که <خوشبختانه دانشجویان ما افرادی متفکر و هشیار هستند و به مسائل قرآنی توجه خاص دارند و سخنانی که از سوی این افراد در دانشگاه مطرح شده از سوی دانشجویان تحلیل میشود> اما در عین حال از مسوولان دانشگاهها خواستهاند <در انتخاب سخنرانان دقت کافی داشته باشند که هرکس اسم و رسمی پیدا میکند برای سخنرانی دعوت نکنند زیرا بیان سخنان بیهوده سبب مسمومیت ذهن دانشجویان میشود.>
هرچند پرداختن به باورها و احساسات دینی گروههای مختلف جامعه و سیر تغییرات آن طی چند دهه گذشته بحث دقیق و مفصلی میطلبد اما اگر فرض را بر صحت دو گزاره سخنان ایشان بدانیم یعنی دانشجویان ما با اعتقاد به مبانی دینی وارد دانشگاه میشوند ولی با دغدغه و تردید از آن بیرون میروند، آیا میتوان با نتیجهگیری ایشان که عامل ایجاد دغدغه و تزلزل دینی دانشجویان را تنها بیان مسائل پوچ و بیاساس توسط برخی افراد دانستهاند، موافق بود؟ آیا پذیرفتنی است که خیل میلیونی دانشجویانی که در اقصی نقاط کشور گستردهاند تنها بر اثر معدود سخنرانیهایی که بهصورت پراکنده در جمع محدودی از دانشجویان ایراد میشود. دچار دغدغه دینی شوند، آیا ایشان مطمئناند که مساله به خوبی روشن و ریشههای آن شناسایی شده است؟ آیا اگر نهادها و متولیان رسمی و غیررسمی فرهنگی، مذهبی و سیاسی که امروز بهشدت درهم آمیختهاند، کارکردها و وظایف خود را بهخوبی انجام میدادند باز هم جوانان مومن ما بهزعم جناب آقای یزدی اینچنین به سادگی توسط برخی سخنان پوچ و بیاساس دچار دغدغه میشدند؟
در حالی که با پیروزی انقلاب و طی ۳۰ سال حاکمیت نظام جمهوری اسلامی در کشور، تعلیمات دینی و تبلیغات مذهبی القاشده به جامعه از طریق نهادهایی همچون آموزش و پرورش (مدارس)، آموزش عالی (دانشگاهها)، فرهنگ و ارشاد اسلامی (کتب و مطبوعات)، صداوسیما، سازمان تبلیغات اسلامی و مساجد و منابر در حجم و ابعاد بهشدت افزایش پیدا کرده است، دغدغه دینی پیدا کردن جوانان دانشگاهی بر اثر چند سخنرانی، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ آیا به نظر نمیرسد ریشه مساله را باید در جای دیگری جستوجو کرد؟ جوانان امروز ما فرزندان انقلاب اسلامی و پرورشیافتگان نظام تبلیغی و تربیتیای هستند که خود را موظف به انتقال باورهای دینی به آنان دانسته و همه توان و ظرفیت خود را نیز در این راه به کار گرفته است. اما عملکرد این نظام و نهادهای مرتبط و محصولی که به بار آوردهاند واقعا به چه میزان قابل دفاع است؟ سالها است که اساتید حوزوی دروس معارف اسلامی را در دانشگاههای کشور تدریس میکنند اما خود بهتر از هر کس میدانند که تا چه حد توانستهاند با افکار و احساسات دانشجویان پیوند برقرار کنند و به مسائل و شبهات آنان پاسخ دهند.
آیتالله مطهری افتخار حوزه بود که در زمان خود در تلاشی منطقی و مستمر برای پاسخگویی به مهمترین مسائل فکری و مذهبی نسل آن روز سرآمد همقطارانش محسوب میشد اما امروز بعد از ۳۰ سال حوزههای ما چند اندیشمند لااقل در اندازههای استاد مطهری به جامعه تحویل دادهاند تا مکتب اسلام را مطابق با مقتضیات زمان و در مسیر شتابان تحولات جهانی تبیین و عرضه کنند و سخنانشان خریدار داشته باشد؟ و در پایان لازم است در این سوال نیز تامل شود که در نظامی که پرچم سیاستش در ذیل بیرق دین و مذهب برافراشته شده، برداشت جوانان ما امروز از نتایج مدیریت اجرایی کشور در حوزههای مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تا چه حد تقویتکننده باورهای دینی و به چه میزان دغدغهآفرین است؟
حمید کاویانی