چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

زمینه گرایی


زمینه گرایی

مخالفان زمینه گرایی بیان می دارند که زمینه گرایی بحثی است که در ساحت زبان شناسی مطرح می گردد آنها اظهار می کنند که زمینه گرایی بحث از جمله هایی است که شناخت را به فاعل نسبت می دهد و اصلا نظریه ای درباره شناخت نیست بلکه تئوری است که در مورد نسبت دادن شناخت سخن می گوید

● مقدمه

فرض کنید در جنگلی مملو از مه و درختان بلند که چنان سرهایشان را در هم فرو کرده اند که نور خورشید به سختی راهی برای تابیدن به سطح جنگل پیدا می کند گم شده اید، ترس از حمله حیوانات درنده و وحشی که احیانا در فیلم های تلویزیونی نمونه هایی از آنها را دیده اید شما را فرا گرفته است، ناگهان شبحی سیاه رنگ و غول پیکر از جلوی چشمان شما عبور می کند و شما باور می کنید که یکی از آن حیوانات درنده از مقابل شما عبور کرده است برای همین سراسیمه به این سو و آن سو می دوید تا شاید راهی برای فرار بیابید. این وضعیت که ممکن است برای هرکس پیش بیاید نشان می دهد، شناخت ما در موقعیت های گوناگون تحت تاثیر زمینه ای که آن شناخت روی می دهد قرار می گیرد. در مثال بالا روان فرد نسبت به حیوان وحشی توسط عواملی درونی و بیرونی حساس شده است برای همین از دیدن کوچک ترین نشانه هایی که دلالت بر حیوانی وحشی کند به یقین می رسد که حیوان وحشی ای برای کشتن او کمین کرده است در صورتی که فرد دیگری با روان آرام و بدور از هراس و ترس در همان فضای جنگل با اندک شواهد و قرائنی حکم به دیدن حیوان وحشی نمی کند و در پی شواهد بیشتری می رود. در مثالی که بیان شد موقعیت فرضی فرد مجالی به جستجوی شواهد بیشتری برای یقین خود را نمی دهد.

بررسی اینکه زمینه ها چقدر می توانند در شناخت ما موثر باشند رویکردی را به وجود آورده است به نام زمینه گرایی، زمینه گرایی به این پرسش که "زمینه ها با سطح های مختلف از معیارهای معرفتی تا چه اندازه می توانند در نحوه ی شناخت ما از واقع موثر باشند؟"، پاسخ می دهد. در این مقاله سعی شده به صورت اجمالی به ادعای اصلی زمینه گرایان پرداخته شود برای همین از آوردن گرایشات و تنوع رویکرهایی که در درون زمینه گرایی وجود دارد، پرهیز کرده ایم.

● سابقه بحث

سابقه این بحث در آثار ویتگنشتان دیده می شود، آنجا که می گوید: شناخت متعارف در رودخانه ای با بستری از فرض ها (پنداشت ها، پیش فرض ها، پس زمینه های باور، اموری که مسلم گرفته می شوند)، که هیچ کدام از اینها ما را به شناخت نمی رسانند. چنین اعتقاد هایی می توانند لحاظ شوند " فراتر از موجه و غیرموجه" یعنی چیزی حیوانی. طبق نظر او زمانی ما می توانیم به شناخت برسیم که این فرض ها را به کناری بگذاریم و از آن عبور کنیم، در واقع تسلیم این فرض ها شدن امری است عادتی که به علت خو کردن به آنها پرسشی در مورد آنها مطرح نمی کنیم، و مانند حیوانات به دنبال این نوع خوی ها روان می شویم.

● زمینه گرایی بحثی معرفت شناسی

مخالفان زمینه گرایی بیان می دارند که زمینه گرایی بحثی است که در ساحت زبان شناسی مطرح می گردد آنها اظهار می کنند که زمینه گرایی بحث از جمله هایی است که شناخت را به فاعل نسبت می دهد و اصلا نظریه ای درباره شناخت نیست بلکه تئوری است که در مورد نسبت دادن شناخت سخن می گوید. آقای دی روس می گوید: زمینه گرایی/ثابت گرایی (رویکردی در مقابل زمینه گرایی) موضوعی در فلسفه زبان است، آن بخشی از فلسفه زبان که موضوع عمیق مهمی در معرفت شناسی است. اینکه چطور در امر شناخت عمل کنیم به طور زیادی با این مسئله که چطور موضعی در بحث زمینه گرایی و ثابت گرایی انتخاب کنیم ارتباط دارد. زیرا زمینه گرایی پای احتمال هایی را برای بحث کردن سر مسائل و معماها در معرفت شناسی باز می کند، که البته اگر موضع ثابت گرایی درست باشد باید این احتمالات رد شوند. اگر امور مختلف می تواند در زمینه های متفاوت دارای معانی متمایز از هم باشد عدم تشخیص این مسئله نه فقط در فلسفه زبان بلکه در معرفت شناسی می تواند مسائل زیادی را مطرح سازد. همانطور که ملاحظه می شود اشکال اختصاص زمینه گرایی به فلسفه زبان اشکال زیاد قویی نیست چرا که تاثیر این بحث از حیث معرفتی در معرفت شناسی اگر نگوییم برجسته تر است حداقل هم سطح تاثیر آن در مباحث فلسفه زبان است.

● زمینه گرایی

در یک معانی وسیع و کلی زمینه گرایی معرفت شناسانه بیان می کند اینکه "کسی می داند" تا چه اندازه ای وابسته به زمینه است. ویژگی های معین زمینه ها ـ خصوصیاتی مانند: قصدها، پیش فرض های افراد که در زمینه ای گفتگو حضور دارندـملاک ها و معیارهایی را تشکیل می دهد که فرد باید آنها را واجد باشد تا معرفت او در زمره شناخت قرار گیرد. زمینه گرایان بر این امر اتفاق دارند که معیارهای معرفتی از زمینه ای تا زمینه دیگر با یکدیگر متفاوت هستند. در بعضی از زمینه ها معیارهای معرفتی به طور غیرمعمولی بالا هستند، اگر نگوییم که محال است، لااقل مشکل است برای اینکه باورمان در زمره معرفت در چنین زمینه هایی قرار بگیرد. علی رغم این در اغلب زمینه ها معیارهای معرفتی نسبتا پایین هستند و باور ما اغلب در شمار معرفت شمرده می شود. استدلالات ابتدایی برای زمینه گرایی معرفت شناسانه ادعا می کنند که زمینه گرایی به بهترین وجه قضاوت های معرفتی ما را توضیح می دهند. آقای دی روس بیان می کند: همانطور که من این اصطلاح را به کار می برم و اعتقاد دارم به درستی "زمینه گرایی" استعمال می شود، زمینه گرایی اشاره دارد به موقعیتی که شرایط صدق جمله هایی که شناخت را نسبت می دهند یا آنرا نفی می کند(جمله هایی مانند "الف به گزاره ج علم دارد"، "الف به گزاره ج علم ندارد" و تغییرات مرتبط با چنین جمله هایی) به روش های معینی در زمینه ای که آنها اظهار می شوند تغییر می کنند. همچنین آنچه که تغییر می کند معیارهای معرفتی است که شخص "الف" باید دارا باشد (در مواردی که شناخت ندارد فاقد این معیارها است) برای اینکه چنین جملاتی صادق باشد. در برخی زمینه ها "الف ج را می داند" صدق ش احتیاج دارد به اینکه شخص "الف" باور صادق به گزاره "ج" داشته باشد و در موقعیت معرفتی بسیار قوی نسبت به "ج" قرار داشته باشد، در حالی که در دیگر زمینه ها خود همان گزاره برای صدق اش، اضافه بر اینکه الف باور به صدق گزاره "ج" داشته باشد، به صرف برخورداری از معیارهای معرفتی پایین تر برخوردار باشد، احتیاج دارد. بنابراین یک فرد زمینه گرا مجاز می شمارد که فردی صادقانه بگوید "الف ج را می داند"، در حالی که گوینده دیگری در زمینه ی دیگر که دارای معیارهای معرفتی بالاتر است می تواند صادقانه بگوید که "الف به ج علم ندارد" اگر چه که هر دو گوینده در مورد یک گزار و یک شخص در زمان واحد سخن بگویند. همانطور که ملاحظه می شود زمینه گرایی در ارتباط با نسبت دادن شناخت به فرد مطرح می شود نکته ای باید در این رویکرد بیشتر مورد توجه قرار گیرد توجه به صدق متکلمی است به جای صدق کلامی. توضیح آنکه مراد از صدق متکلمی که از آن به «صدق اخلاقی» یا «صدق مخبری» نیز تعبیر می شود، این است که سخن گوینده مطابق با فهم و اعتقادش باشد؛ گرچه واقعا سخن وگفته او خطا باشد، و با واقعیت تطبیق نکند. اگر سخن او بر خلاف اعتقادش باشد، در این صورت اخلاقا کاذب بوده و به کذب اخلاقی متصف می شود. صدق کلامی که از آن به صدق منطقی یا صدق خبری تعبیر می شود، این است که مفاد قضیه مطابق با واقع باشد. اگر قضیه ای با واقع مطابقت نکند، در این صورت به لحاظ منطقی و کلامی کذب لازم می آید. در این صورت زمینه گرایان می خواهند بدانند چه زمان می توانند به فاعلی نسبت دهند که او در گفته خود صادق است و چه زمانی کاذب.

حال این سوال جای دارد پرسیده شود که منظور زمینه گرایان از معیارهای بالاتر و پایین تر در زمینه ها چیست؟ زمینه گرایان اذعان می کنند که وقتی جمله ای گفته می شود زمینه ا ی که آن جمله در آن اظهار می شود از اهمیت زیادی برخوردار است به عنوان مثال اگر کسی به شما بگوید که "فردا امیر به مدرسه نمی آید" شما در موقعیت شنونده منافعی در آمدن یا نیامدن امیر به مدرسه ندارید از این روی به دنبال پیدا کردن مویداتی برای اینکه چقدر این نیامدن احتمال صدق دارد نمی گردید و مانند بقیه انسان ها از ظاهرکلام یقین پیدا می کنید که امیر فردا به مدرسه نمی آید، در واقع شما در زمینه ای هستید که معیارهای معرفتی پایین وجود دارد در این زمینه شما به دنبال صحت ادعا نمی گردید تا یقین خود را خراب کنید. اما موقعیتی را فرض کنید که آمدن یا نیامدن امیر ارتباط زیادی با منافع شما دارد یعنی اگر امیر فردا نیاید شما لطمه بزرگی در زندگی متحمل می شوید در این صورت، گوینده جمله، تاکیداتی که در کلام بکار می برد، قرائن و شواهد درباره این جمله و امور دیگری برای شما معنا پیدا می کند و دارای اهمیت می شود، در این صورت شما برای اینکه به این جمله یقین داشته باشید باید به دنبال مستندات و دلایل باشید، و به مجرد شنیدن اینکه امیر نمی آید یقین پیدا نمی کنید که او فردا نمی آید، و با یقین نمی گویید "من می دانم که امیر فردا نمی آید". دراین صورت به دلیل اینکه شما در موقعیتی قرار گرفته اید که مویدات زیادتری برای یقین طلب می کنید زمینه گرایان این موقعیت را موقعیتی می نامند که دارای معیارهای بالای معرفتی است. به عبارت دیگر در این موقعیت این شما هستید که به خاطر اهمیت موضوع تنها به صرف بیانی که اظهار شده یقین به محتوا پیدا نمی کنید بلکه برای شما باید مویدات و شواهد بیشتر یا دلایل کافی اقامه کرد، یا خود شما به دنبال شواهد بیشتری باشید. با توجه به این بیان روشن می شود که اگر کسانی بخواهند به شما این نسبت را بدهند که شما به "نیامدن امیر علم دارید" باید زمینه ای که شما در آن قرار دارید را مد نظر بگیرند و بر اساس آن "دانستن" و "ندانستن" را به شما نسبت دهند. برای همین جمله واحدی می تواند با در نظر گرفتن دو موقعیت و زمینه متفاوت درباره فاعل دانستن دو حکم متفاوت دانستن و ندانستن داشته باشد. آنچنان که به آن تصریح می کنند؛ به طور کلی می توان گفت: آنچه که با اختلافات در زمینه ها که در آن جمله های "دانستن" اطلاق می شوند، اختلاف پیدا می کنند، قدرت موقعیت معرفتی است که فاعل جمله باید در آن قرار بگیرد به منظور اینکه ادعای صدق جمله بشود. اغلب تقریرهای زمینه گرایی این هسته مشترک را دارد.

نکته دیگری که در زمینه گرایی باید مد نظر گرفته شود این است که این جمله های یکسان که در موقعیت های مختلف بیان شده است دارای شرایط صدق متفاوتی هستند. به عبارت دیگر زمینه های مختلفی که جملات به کار می روند، تحت تاثیر چه شرایطی در جهان باید قرار بگیرند تا صدق در مورد آنها بکار رود. مدعیان زمینه گرایی دنبال صدق گفتاری به این معنا که آن گزاره با زمینه که بیان شده است مطابق است یا نه، و زمینه ای که معیارهای معرفتی بیشتری از زمینه های متعارف دارد نیازمند دلایل بیشتری برای یقین پیدا کردن به محتوای قضیه است و اگر احیانا چنین اتفاقی نیفتاد معلوم می گردد که گزاره "الف به ج علم دارد" گزاره کاذبی است.

بر اساس این تعریف از زمینه گرایی به هدف اصلی این رویکرد با تمام گرایش هایش در معرفت می پردازیم. تمام هم و غم این رویکرد یافتن پاسخی است که به شکاکان می دهد. از این روی در بخش بعدی به پاسخی که زمینه گرایان به شکاکیت می دهند می پردازیم.

● زمینه گرایی و شکاکیت

اغلب اوقات شما ممکن است که فکر کنید می دانید، با این حال استدلالات قدرتمند شک گرایانه ای وجود دارد این که شما به متعلق شناخت علم دارید را تهدید می کند. در نظر بگیرد باور شما به اینکه "شما دست دارید". مطمئنا شما به اموری هم باور دارید و هم علم! چه نوع از استدلالات شکاکانه می توانند محتملا بخشی از شناخت محکم شما را خراب کنند؟

استدلالات شک گرایانه می توانند به گونه های متفاوتی مطرح شوند، اما برخی از استدلالات قدرتمند آنها به وسیله ی نظریات شک گرایانه مطرح می شوند. نظریات شک گرایانه توضیح می دهند که چطور امکان دارد شما در بسیاری از اموری که فکر می کنید علم دارید دچار اشتباه شوید. مثال قدیمی دکارت را در اول تاملات در نظر بگیریم دکارت در آن مقهور ”شیطان نابغه" قدرتمند شده بود کسی که تمام تلاشش متوجه این بود که دکارت را گمراه کند. این نظریه نشان می دهد که چگونه دکارت تعدادی باور کاذب داشت. طبق این نظر آنچنان که دکارت می نویسد، و می بیند مانند: آسمان، شکل، رنگ، هوا، و تمام اشیاء خارجی عدم هستند، و چیزی جز بازی گمراه کننده رویاهای من نیستند که توسط "شیطان نابغه" بوجود آمده است. با توجه به این فرض دکارت تکلیف "دست داشتن" چه می شود. وی می گوید او مرا جوری گمراه می کند که "من خودم را به صورت اینکه نه دست، نه چشم، نه بدن، نه خون، نه احساس دارم، در نظر می گیرم علی رغم این به غلط باور دارم که تمام این امور را واجد هستم. همین اثر ممکن است توسط نظریه شکاکانه ی مغز بدون بدن البته به روز شده، به وجود آید. به این صورت که مغز شما به یک کامپیوتر بی اندازه بزرگ و قدرتمند وصل شده و به طور شیمیایی برای شما این احساسات را شبیه سازی می کند.

یکی دیگر از نظریات شک گرایانه که توسط دکارت و راسل مطرح گردید به این صورت است که امکان دارد جهان با همه شواهد بر قدمت خود همین چند دقیقه پیش خلق شده باشد و ذهن ما هم این شواهد را داشته باشد آنهم در عرض همان چند دقیقه. به نظر می رسد هر کدام از این نظریات برخی از باورهای ما را نشانه گرفته باشند، مانند اینکه نظریه راسل باورهایی که نسبت به گذشته داریم را مورد حمله قرار داده است. این نظریات بیشتر به این مطلب اشاره می کنند که موقعیتی که ما الان درون آن هستیم،آیا واقعا موقعیت اصلی و حقیقی ماست؟.

برای اینکه استدلالی شک گرایانه را به شکل منطقی در بیاوریم فرض کنید "ج" گزاره ای باشد که کسی به طور متعارف می داند که راجع به آن علم دارد و "ش" به فرا خور نظریه ای شکاکانه باشد. استدلال به این صورت است که:

۱) من به "نه-ش" علم ندارم.

۲) اگر من به "نه-ش" علم نداشته باشم، بنابراین به گزاره "ج" علم ندارم.

۳) من به گزاره "ج" علم ندارم.

با فرض پذیرش گزاره های اول و دوم به این نتیجه رهنمون می شویم که من هیچ علمی ندارم، توضیح آنکه اگر من علم نداشته باشم که مغزی درون خمره نیستم، در این صورت نمی توانم به احساس های خودم اطمینان داشته باشم، هر گزاره ای که مطرح شود مبنی بر اینکه من علم دارم با احتمال این نظریه شک گرایانه محکوم به عدم یقین و علم است، از این روی آدمی در شکاکیت قرار می گیرد.

زمینه گرایان برای اینکه نظریه خود را طرح کنند به سه گزاره تمسک کرده اند که هم زمان نمی تواند هر سه درست باشند، و از پی آن سوالی را مطرح کرده اند که چگونه می توان این نزاع بین سه گزاره را به صورتی حل کرد که هیچکدام از آن گزاره ها حذف نگردد و در عین حال گرفتار پارادوکس هم نشویم؟

۱) من به گزاره "ج" علم دارم.

۲) من به "نه-ش" علم ندارم.

۳) من به گزاره "ج" علم دارم در صورتی که من به "نه-ش" علم داشته باشم.

این گزاره ها پارادوکسی را به همراه دارند زیرا که هر کدام از این گزاره ها به تنهایی مقبول اند اما زمانی که باهم در نظر گرفته می شوند با یکدیگر ناسازگارند. زیرا شهودهای ما را به سوی پارادوکس و تهدیدهای شکاکانه می کشاند. فیلسوفان وقتی این گزاره های ناسازگار را مشاهد می کنند در صدد پاسخ بر می آیند و پاسخ آنها مبنی بر حذف یکی از این گزاره هاست. این پارادوکس بدین خاطر بوجود می آید که هر کدام از این گزاره ها ظاهرا صادق اند. برای حل کردن این پارادوکس باید تمایل شهودی به گزاره انکار شده تبیین شود. همچنین ما تبیینی برای اینکه چطور پارادوکس پدید می آید نداریم. بنابراین پاسخ ضد شکاکانه باید پارادوکس را به صورتی حل کند که صدق گزاره (۱) باقی باشد در حالی که تمایل به گزاره های که نتایج شک گرایانه بوجود می آورند مانند (۲) و(۳) را تبیین کنند.

یک ویژگی قوی شهود ما درباره گزاره های (۱) تا (۳) این است که آنها منجر به تردید می شوند. ما با اطمینان گزاره (۱) را نگه می داریم مفاد گزاره (۱) این است که ما به بسیاری از امور در جهان خارج علم داریم. تحت فشار استدلالات شکاکانه، تمایل مان را به گزاره (۲) می یابیم فرض کنید از پذیرش گزاره (۳) چاره ای نداشته باشیم، گزاره (۲) و(۳) کذب (۱) را به همراه دارند، در این صورت ما در مورد گزار (۱) دچار تردید می شویم. اما می یابیم که حس مشترک (عقل سلیم) شک گرایی را رد می کند. اما گزاره (۱) با گزاره (۳) مستلزم این است که گزاره (۲) کاذب است. اما وقتی که ما استدلالات شک گرایانه را در نظر می گیریم برای گزاره (۲)، ما تمایل پیدا می کنیم به قالب ذهنی شک برگردیم.

زمینه گرایی در مورد پارادوکس بیان می دارد که ما این شهودها را در یک سطح از ارزش قرار می دهیم. به جای آنکه یکی از این شهودها را به صورت خطا کنار بگذاریم، زمینه گرایی سعی می کند اختلاف ظاهری شهودهای ما را با بیان اینکه آنها انعکاس دهنده اختلاف شرایط صدق از لحاظ زمینه ای برای انتساب های علم هستند، توضیح دهد. زمینه گرایان بیان می کنند که انتساب های علم نسبت به زمینه ها حساس هستند، یعنی ارزش صدق جملاتی مانند "الف به ج علم دارد" بستگی به تغییرات معیارها از لحاظ زمینه دارد و اینکه چقدر موقعیت معرفتی فرد باید محکم باشد تا شناخت به گزاره ج پیدا کند.

اجازه دهید مطلب را با مثالی عینی تر بررسی کنیم. فرض کنید محتوای آن سه گزاره این باشد:

۱) من می دانم که دست دارم.

۲) اگر ندانم که مغزی درون خمره هستم، من نمی دانم که دست دارم یا نه.

۳) من نمی دانم که مغزی درون خمره نیستم.

گزاره (۳) برای این مقبول است که به منظور اینکه بدانم مغزی درون خمره نیستم می بایست احتمال اینکه مغزی درون خمره هستم را به کناری بگذارم، بنابراین "م د خ" و من تجربه های حسی دارم دقیقا با همدیگر یکسان هستند، به این معنی که همانطور که به نظر می رسد که من "م د خ" باشم همانطور به نظر می رسد که من دست دارم مانند شواهدی که من با دستم کار انجام می دهم. اطلاعاتی که تجربه های حسی به من می دهد دلیلی به نفع باور به اینکه من "م د خ" نیستم نمی دهند. بنابراین تا آنجایی که شواهد من همین تجربه های حسی باشد احتمال اینکه من "م د خ" باشم را نمی توانم رد کنم. ملاحظاتی شبیه این به به مقبولیت گزاره (۳) کمک می کند.

به علاوه نمی توانم بدانم که من دست دارم اگر نتوانم احتمال این که من "م د خ" هستم را ملغا کنم. در نتیجه این کمک می کند به مقبولیت گزاره (۲). به نظر می رسد که گزاره (۲) همواره مقبولیت خود را حفظ می کند، و دیگر چه مقدار معیارهای معرفتی برای علم، بالا یا پایین باشند فرقی نمی کند.

در اینجا پرسشی بدین نحو"کدام گزاره باید حذف شود؟" مطرح می گردد. در تلاش برای پاسخ به این سوال زمینه گرایان اعتقاد دارند به اینکه "دانستن" یک واژه وابسته به متن است و محتوای نحوی (معنایی) آن بسته به نوع کاربرد آن درزمینه تغییر می کند. به عنوان مثال واژه "اینجا" نیز یک واژه وابسته است وقتی من می گویم "علی اینجا است" آنچه که قصد می کنم از اینجا بستگی به این دارد که در زمان گفتن کجا قرار داشته باشم. از این روی پرسش بالا نباید مجال طرح پیدا کند زیرا شرایط صدق برای نسبت دادن شناخت و نفی آن از شخص بر اساس زمینه هایی که آن بیان می شود متفاوت می شود. در نتیجه گزارهای سه گانه با یکدیگر نزاعی ندارند بلکه هرکدام در زمینه خودشان صحیح هستند. به عنوان مثال وقتی قصد داریم وجود جهان اطراف خود را اثبات کنیم معیارهای معرفتی بالا از ما می خواهند که احتمال اینکه "م د خ" هستم را به کناری بنهم اما شواهد حسی ما چیزی برای کنار نهادن این احتمالات شک گرایانه بدست نمی دهند.

در اینجا پرسش مهمی مطرح می گردد، اگر اینگونه است که هیچ نزاعی بین این سه گزاره وجود ندارد چرا گاهی اوقات به این فکر می افتیم که آنها با یکدیگر نزاع دارند؟ زمینه گرایان پاسخ می دهند که چون ما عادت کرده ایم که با معیارهای پایین معرفتی روبرو گردیم برای همین هنگامی که با سطح بالاتری از معیارهای معرفتی روبرو می شویم به نظر می رسد که آنها با همدیگر ناسازگاری دارند.

بر اساس تحلیلی زمینه گرایان یک شکاک وقتی استدلالش را ارائه می کند مکانیسم های متفاوت محاوره ای را دستکاری می کند تا معیارهای نحوی را برای شناخت افزایش دهد و بدین وسیله زمینه ای را خلق می کند که در آن می تواند به درستی بگوید که ما چیزی را نمی شناسیم یا اگر هم بشناسیم خیلی کم است.

نکته ای که در مورد زمینه گرایان باید مدنظر گرفته شود این است که آنها کاری به خود استدلالات شک گرایانه ندارند بلکه محور بحث خود را بر این مطلب استوار کرد ه اند که آن استدلالات زمینه ای را به وجود می آورند که در آن زمینه به علت بالا رفتن معیارهای معرفتی فرد باید قرائن و شواهد بیشتری برای اینکه علم پیدا کند داشته باشد. در واقع پاسخ آنها محدوده و منطقه نفوذ استدلالات شکاکانه را کم می کند. به عبارت دیگر در زندگی روزمره نیازی به پاسخ دادن به مسئله شکاکان نیست و بدون پاسخ دادن به تشکیکات آنها هم می توان از توجیه معرفت برخوردار بود زیرا در زندگی عادی معیارهای معترفتی کم رنگ جریان دارند. اما از طرفی این رویکرد عملا گردن نهادن به تشکیکات شکاکان است و خودش به علت دچار بودن به نسبیت دچار همان مشکل که قصد حل آنرا داشت شده است.

نویسنده: عباس - علی امیری

منابع فارسی

- حسین زاده محمد، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، قم: مرکز انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۲.

منابع انگلیسی

- Greco Jhon and Sosa Ernest (ed), The Black Well Guid to Epistemology, Oxford University ۱۹۹۹.

-Humer Michael (ed.), Audi Robert (intro), Epistemology Contemporary readings, USA and Canada, Routledge ۲۰۰۲.

-Preyer Gerhard, Hawthorne John, Peter Georg, Contextualism in Philiosophy: knowledge, meaning, and truth, Oxford University press, ۲۰۰۵.

-Setup Matthias and Sosa Ernest (ed.), Contemporary Debates in Epistemology, Boston Blackwell ۲۰۰۵.

-Sosa Ernest,Villanueva Enrique, Skepticism, Boston Blackwell ۲۰۰۰.

- Wittgenstein Ludwig, On certainty, Oxford University ۱۹۶۹. www.iep.utm.edu/c/contextu.htm



همچنین مشاهده کنید