جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تمام زمستان برای من قصه بگو


تمام زمستان برای من قصه بگو

درباره مجموعه داستان «کتاب آذر» نوشته علی خدایی

کتاب آذر سومین مجموعه داستان علی خدایی که به تازگی در نشر چشمه چاپ شده از ۱۱ داستان شکل گرفته است. بعد از خواندن مجموعه داستان از خواندن داستان «سین اصفهان» لذت بردم، از داستان «گربه» خوشم آمد و از داستان «سیب» و «ترانه های ایرانی» (آن که در آغاز کتاب است) بدم نیامد. وقتی احساساتم را سرجمع زدم دیدم کل کتاب مرا نگرفته است و برای من عجیب بود. شاید برای همین منی که منتقد نیستم، دست به قلم بردم تا اندکی آگاهی بر این احساسم بیابم. اینکه در یک مجموعه داستان ۱۱ تایی تنها از یک داستان لذت ببری، به اعتقاد من، مجموعه داستان چندان موفق نبوده است و این شاید به توقع من از سابقه علی خدایی به عنوان نویسنده یی وسواسی و کم کار و بی اعتنا به حواشی ادبیات برمی گردد چه که این روزها حواشی ادبیات بسیار شلوغ تر و پرهیاهوتر از خود ادبیات اند.

این مجموعه داستانی انباشته از ۱۱داستان مرتبط با هم است. خانواده یی چهارنفره، یک زن که مادر خانواده است، آذر و دو پسر خانواده سهراب و فرهاد و مرد، که راویست و پدر خانواده. اینکه نام مرد این خانواده صمیمی را نمی دانیم، آزارم می داد. چرا او تنها «بابا» است؟ گفتم داستان ها با هم مرتبطند. نه اینکه نتوانی جداگانه هر یک را بخوانی. اما چون هر داستان به گذر فضای روزمره در یک محیط واحد و گاه یادآوری خاطرات راوی در خلال این فضای روزمره می پردازد نمی توان هر یک را داستانی جداگانه در نظر گرفت. آنچه عرف در داستان خوانی مجموعه ها بوده (نگویم قانون که هنر نوعی گریز از قانون است) این است که تعدادی داستان با وقایع اتفاقیه بیرونی یا درونی (شکلی سخت در اجرا یا به اصطلاح مدرن تر) با مکان ها و آدم های اغلب مختلف (بر این مختلف بودن تاکید می کنم) انباشته یی از داستان می سازند. داستانی شروع می شود با موضوعی و آدم هایی و مکانی، و بعد تمام می شود و بعد داستانی دیگر و داستانی دیگر. اتمسفرها و فضا می تواند مشترک باشند ولی معمولاً ماجراها و آدم ها نه. اول سوال این است که چرا مجموعه داستان کتاب آذر؟ خب ما داریم قصه یک خانواده را می خوانیم با زمانی نسبتاً خطی.

نمی دانم می توانم بگویم این ارتباط داستان ها با همدیگر در مجموعه داستان ها دارد یک نوع مد ادبی روز می شود یا خوشبینانه بنگرم، شکلی جدید. این شکل چیست؟ و چه اصراری بر خلق این شکل؟ نمی دانم. دوم سوال این است، چرا اغلب داستان ها مرا نگرفت؟ قواعد و کلک های داستان نویسی برای نویسنده رندی چون علی خدایی که کم کار هم هست و بالا و پایین های داستان را خوب می شناسد، آن هم در ۵۰سالگی شاید اغواکننده و جالب نباشد. مثل خود زندگی بعد از ۵۰ سال.

پس می اندیشم خدایی با این فکر شروع می کند به نوشتن مجموعه کتاب آذر و در آن خیلی به اصول و قواعد احترام نمی گذارد یا جدی نمی گیردشان. البته این معنی خطور به ذهن نشود که می آید و ادا و اطوارهای پست مدرنی و اجق وجقی درمی آورد که نه او جوانی است جویای نام و نه ما این انتظار را از او داریم. اما هر چه می خواهم به دفاع از او بنویسم نمی توانم و هر بار این صدا برمی آید که داستان های او در این مجموعه «قصه» ندارند.

علی خدایی یحتمل به عمد قصه نمی گوید. داستانی می نویسد که قصه ندارد. آدم های خانواده با هم مدام حرف می زنند و تو در پی آنی که اتفاقی بیفتد و قصه شکل بگیرد، حال این اتفاق ماجرایی بیرونی یا درونی باشد. این اتفاق درونی را در مجموعه آذر بیشتر دنبالش می گردی اما باز دستت به هیچ چیز بند نمی شود. این اتفاق درونی تنها در داستان گربه پیدا می شود. آنجا که راوی به خانواده اش در مرگ گربه دروغ می گوید و اینکه آن پارچه آبی رنگ که گربه رویش می خوابد یادآور خاطره یی برای راوی و زنش است که برای ما گنگ است و این حسی زیبا می آفریند، یا در «سیب» وجود زنی زیبا با چادری سفید در کادر دوربین خانوادگی راوی در یک فیلمبرداری اتفاقی و درگیری ذهن راوی با زن، نوعی اتفاق درونی به حساب می آید و قصه را به وجود می آورد. اما گفتم علی خدایی یحتمل به عمد قصه نگفته.

یحتمل به این معنی شاید علی خدایی واقعاً اعتقاد دارد داستان هایش قصه دارند و اصلاً او مرتکب این اشتباه جبران ناپذیر نشده که در آن صورت باید بنویسم حقیر از پیدا کردن قصه در بافت داستان های او ناتوان بوده ام یا نه، علی خدایی هم می داند که داستان هایش قصه ندارند و از قصد به سبب ایجاد نوعی زیبایی خاص این کار را کرده. ولی هر چه می کنم می بینم برای من داستان نویس اساس داستان قصه است. مثل خانه که اساس اش چهاردیواری است. بدیهی است که کسی هم می تواند کارتن خوابی در محدوده یک کارتن مقوایی پهن شده گوشه خیابان را هم خانه بینگارد و در این شکی نیست و دعوایی.

اما استاد بی همتای این بی قصگی، یک بار برای همیشه کارور بوده است. در داستان های او اتفاق خاصی نمی افتد. ولی همیشه اتفاقاتی درونی در داستان هایش در حال شکل گیری است و آن بی اتفاقی و بی قصگی آنقدر معنادار است که برای آن فضا و جامعه و زمان یک شخصیت و ویژگی محسوب می شود. آ یا این بی اتفاقی و بی قصگی در کتاب آذر می تواند برای فضا و جامعه داستان ها یک شخصیت به حساب آید؟ وقتی علی خدایی در «سین اصفهانی» به خوبی و ظرافت برای من قصه اصفهان را تعریف می کند و مرا همراه می کند و پس نمی زند چرا و دریغ که داستان های دیگر این مجموعه اش مرا همراه خودش نمی کشاند؟

هادی نودهی

اشاره به نام مجموعه داستان قبلی علی خدایی «تمام زمستان مرا گرم کن»

«کتاب آذر» نوشته علی خدایی ، نشر چشمه ۱۳۸۸



همچنین مشاهده کنید