سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

تنوع و كثرت واقع گرایی های اخلاقی


در اعتراف به احیای تكان دهندهٔ واقع گرایی, دان فیلاهو ۱ , یكی ازاعضای انجمن واقع گرایان بی نام را دعوت می كند تا خودش را درتلویزیون به مردم نشان دهد دان فیلاهو د پ پس از ذكر مقدمه ای كوتاه درباره نفوذ و گسترهٔ واقع گرایی, از میهمانان برنامهٔ خود می پرسد هیلاری ۲ معتاد به چه نوع واقع گرایی ای بودی

پیش گفتار

در اعتراف به احیای تكان دهندهٔ واقع گرایی، دان فیلاهو(۱)، یكی ازاعضای انجمن واقع گرایان بی نام را دعوت می كند تا خودش را درتلویزیون به مردم نشان دهد. دان فیلاهو (د.پ) پس از ذكر مقدمه ای كوتاه درباره نفوذ و گسترهٔ واقع گرایی، از میهمانان برنامهٔ خود می پرسد: هیلاری!(۲) معتاد به چه نوع واقع گرایی ای بودی؟ هیلاری: معتاد به همه نوع آن، دان! من دربارهٔ واژگان منطقی، اعیان و هستی های انتزاعی، فرض های نظری و هرچه كه شما بگویید واقع گرا بودم.

د.پ: راجع به علیت چطور؟

ه: در باب علیت نیزواقع گرا بودم. (تعجب حضار)

د.پ: هیلاری! می خواهم تو را دراین جا تحت فشار قرار دهم. آیا زمانی هم معتاد به واقع گرایی اخلاقی بوده ای؟

ه: (درحالی كه باشرم به پاهایش نگاه می كرد) بله.

د.پ: این نوع واقع گرایی چه تأثیری بر زندگی تو داشت؟

ه: من ساعت ها بی هدف در خیابان ها می گشتم و به سنگ های بزرگ لگد می زدم و فریاد می كشیدم كه: من بدین ترتیب [وجود] شما را تكذیب می كنم!.(۳) این مطالب را از روی ناچار دوباره به خاطرمی آورم.

د.پ: چیزهایی بدتری نیز در این میان وجود داشت، این طور نیست هیلاری؟

ه: این مطلب قابل انكار نیست، دان. (تعجب حضار) من به جای كه به سر كار بروم، در خانه می نشستم و به نوازش جای سیگاری ها می پرداختم و حریصانه دربارهٔ «نظریاتی كه نزدیك اند به توافق برسند»(۴) به مطالعه می پرداختم. من نسخه ای از كتاب «هیتلر: مطالعه ای در استبداد»(۵) را در یخچال خانه منفی كرده بودم(۶) و هنگامی كه كسی در منزل نبود آن را بیرون می آوردم و می خواندم كه «نازی ها افراد بدی بودند، آنها واقعا بد بودند.»

البته واقع گرایان و غیر واقع گرایان به طور یكسانی می توانند بگویند كه افراد نازی، انسان های بدی بودند و حتی می توانند بگویند كه نازی ها واقعا بد بودند. آنچه كه واقع گرایان را از مخالفانشان در حوزه اخلاق متمایز می گرداند، به طور یأس یاآوری دخالت اندكی در ادعاهای اخلاقی ای دارد كه هر كدام با میل و رضایت بر آن صحه می گذارند. در حقیقت، غیر واقع گرایان اخلاقی مقدار زیادی از توان و نیروی خود را صرف بیان این نكته نموده اند كه دیدگاه های آنان دربارهٔ شأن و منزلت ادعاهای اخلاقی كاملا با گفتار اشخاص محترم، سالم و آراسته درباره اشیاء مطابقت دارد. همچنین آنچه كه واقع گرایان را از غیر واقع گرایان در باب علم متمایز می گرداند، دخالت اندكی در وجود تفاوت میان ادعاهای علمی خاص كه هر كدام از آن ها می پذیرند، دارد .تفاوت میان واقع گرایان و غیر واقع گرایان در حوزه ریاضیات، علیت یا عالم خارجی نیز همین گونه است. در واقع، موجه نمایی غیر واقع گرایایی در هر یك از این حوزه ها، به طور گسترده ای مشروط به حفظ روش های معمولی در سخن گفتن است، حتی در زمانی كه به معارضه تفسیر واقع گرایانهٔ طبیعی (هر چند ممكن است ساده باشد) در باب آنچه كه گفته شده است پرداخته باشند.

علی رغم نگرش مسالمت آمیز غیر واقع گرایان به بسیاری از مطالبی كه ما می گوییم، بحث میان واقع گرایان و غیر واقع گرایان عمیق و مهم است. این بحث بر دیدگاه های وجود شناختی، معرفت شناختی و معنا شناختی ما تأثیرمی گذارد. در فلسفهٔ اخلاق، این بحث تفاوت و تغییر مهمی در درك ما در باب آنچه كه با ارزش است (بر فرض این كه چیز باارزش وجود داشته باشد) و نیز در شرح و تبیین ما از اختلافات اخلاقی و همچنین در اهمیتی كه بر تفكر اخلاقی و همچنین در اهمیتی كه بر تفكراخلاقی می نهیم، ایجاد می كند. و حتی اگر ما به دلیل ارزشی كه به اشیاء می دهیم به سوی آن ها میل پیدا می كنیم و نه بالعكس، این بحث می تواند نسبت به سعادت ما تغییراتی را ایجاد كند.

بحث واقع گرایی و غیر واقع گرایی در حوزهٔ اخلاقی از زمانی كه آدمیان به تفكر انتقادی دربارهٔ اعتقادات اخلاقی خود پرداختند، مطرح شده است. همواره مسأله این بوده كه چگونه به عقاید خود معنا دهیم كه حق اهمیت ظاهری اخلاقیات را بدون این كه با توهمات متافیزیكی مفرط و شدید درگیر شویم، استیفاء نماییم. برخی معتقدند كه این مطلب واقع نمی شود. آنان مدعی هستند كه اهمیت ظاهری اخلاق، ظاهر محض است [و اخلاق از اهمیت واقعی و قطعی برخوردار نیست]. دیگران معتقدند كه این امر قابل تحقق است. به عقیدهٔ آنان، آن قدر كه متافیزیك ضروری است نه جسارت آمیز است و نه خیالی و نه وهمی.

وقتی كه جی. ای. مور (G E. Moore) در اوایل قرن بیستم آنچه را كه مغالطه طبیعت گرایانه می خواند، مطرح ساخت، این بحث تمركز دقیقی پیدا كرد. تمام مطلب این بود كه به نظر می رسید بیش تر نظریات جذاب متافیزیكی در حوزه اخلاق، یعنی نظریاتی كه اخلاق را با طبیعت گرایی سازگار و منطبق می گردانند، دچار این مغالطه شده اند. به نظر مور آدمی هنگامی كه سعی می كند واژگان اخلاقی بسیط و تحلیل ناپذیر را تعریف كند، دچار این مغالطه می شود. وی می گوید: مثالی روشن از این مغالطه، طرح لذت گرایانه (Hedonistic) مبنی بر این كه خوبی یك عمل صرفا عبارت از لذت وخوشی آن عمل است، می باشد. وی اظهار می دارد كه هر چند بسیاری از اشیاء خوب لذت بخش اند و بسیاری (و شاید همهٔ) اشیاء خوش و لذت بخش، خوب هستند، اما این كه تصور می كنیم خوبی و لذت بخشی یك چیزاند و صفتی مشابه اند تصوری خطاست. برای درك خطا بودن این تصور، به این نكته توجه كنید كه با گفتن X لذت بخش است باز هم می توان پرسید كه آیا Xعمل خوبی نیز هست یا نه. (مور استدلال می كند) این كه پرسش [مذكور] با معناست و با در نظرگرفتن این كه X لذت بخش است نمی توان به پاسخ آن پرسش رسید، نشان می دهد كه « X لذت بخش است» معنایی یكسان با « X خوب است» ندارد. مور معتقد است بعلاوه این حقیقت كه این پرسش [هنوز هم] معنا دارد، (یعنی این حقیقت كه با یك «سوال گشوده» (Open question) مواجهیم) مؤید این مطلب است كه «خوب» معنایی جدای از لذت بخش دارد، یعنی: «هر كسی از روی دقت و توجه با خود تصور كند وقتی كه وی این سؤال را مطرح می كند كه آیا لذت (با هر چیز دیگری) روی هم رفته خوب است؟ چه چیزی بالفعل در ذهن او می گذرد. به سادگی می تواند خودش را قانع كند كه وی صرفا تردید ندارد كه آیا امر لذت بخش، مطلوب نیز هست یا نه. و اگر او بخواهد این آزمایش را با هرتعریف پیشنهادی متوالی تجربه كند، ممكن است به اندازه كافی مهارت پیدا كند تا تصدیق نماید كه در هر موردی كه به عقیده خودش موضوعی منحصر به فرد است، با توجه به ارتباطی كه هر موضوع دیگری با آن دارد، پرسش دیگری می تواند پرسیده شود. هر كسی در حقیقت این سؤال را كه آیا این چیز خوب است؟ درك می كند. وقتی كه آدمی دربارهٔ خوبی آن شیء می اندیشد، حالت ذهنی او از هنگامی كه از ایشان پرسیده می شود آیا این شیء لذت بخش است، یا در مطلوب است یا پسندیده است؟ متفاوت است. این سؤال برای او معنایی دیگری دارد هرچند كه نتواند تشخیص بدهد كه از چه جهتی معنای این سؤال متفاوت است.»(۷)

بنابراین، مورنتیجه می گیرد كه اگر دربارهٔ چیزی بگوییم: «این چیز خوب است»، [در حقیقت] صفت تحلیل ناپذیر بسیطی به آن نسبت داده ایم؛ صفتی كه به طور كلی متمایز از دیگر اوصافی است كه به طور روزمره آن ها را تجربه می كنیم. او می گوید: صفت بسیطی كه با واژه «خوب» مورد اشاره قرار گرفته است، اساسا و به طور كلی مورد تجربهٔ حسی قرار نمی گیرد. به نظر وی «خوبی نمی تواند مورد اداراك حسی واقع شود، بلكه تنها اشیاء یا كیفیت هایی كه خوب هستند و می توانند در حیطهٔ زمان تحقق یابند – یعنی می توانند استمرار و انقطاع وجود در حیطهٔ زمان داشته باشند- می توانند موضوع و مورد ادارك واقع شوند.»(۸) خود خوبی مورد مشاهده قرار نمی گیرد، با وجود این، این صفت می تواند صفتی برای اشیاء قابل مشاهده قرارگیرد و [البته] صفت هم قرار می گیرد.

دیدگاه حاصله، اوصاف اخلاقی را واقعی و حقیقی تلقی می كند، اما [از سوی دیگر] آن ها را بسیط، غیرطبیعی و ظاهرا اسرارآمیز در نظر می گیرد؛ و از آن جا كه اوصاف اخلاقی غیرطبیعی و غیرقابل كشف از جانب تحقیق تجربی تلقی شده اند، [پیروان] این تقریر، برای تفسیر حصول معرفت اخلاقی به شهودگرایی اخلاقی (Moral Intuitionism) (كه از جهت اسرارآمیز بودن، چیزی كم تر از مطلب قبل ندارد) متوسل شده اند. مور استدلال می كند اگر با توجه به احساس خودمان، در آنجا كه عملی را خوب و عمل دیگری را بد می خوانیم یا شخصی را فضیلت مند و دیگری را شریر تلقی می كنیم یا كاری را درست و كار دیگری را خطا معرفی می نماییم، معنایی را اراده كرده باشیم، آن گاه هر دیدگاهی كه داشته باشیم، از ارتكاب مغالطهٔ طبیعت گرایانه مصون نخواهیم بود. بسیاری از مردم پس از متقاعد شدن با استدلال های مور، اسرارآمیز بودن [طرح وی] را پذیرفته اند و [حتی] برخی تلاش كرده اند با استفاده از فهم مشترك (Common sense) اسرارآمیز بودن آن را مرتفع می سازند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 8 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید