جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دنیای منطقی یك كودك متفاوت


دنیای منطقی یك كودك متفاوت

حافظه اش درست مثل یك نوار ویدیویی ضبط شده عمل می كند برای به خاطر آوردن موقعیت ها كافی است كه دگمه پخش ویدیویی را جلو عقب كند درباره مادرش صحنه های زیادی را به خاطر دارد و حتی چین های دامن اش را

حافظه اش درست مثل یك نوار ویدیویی ضبط شده عمل می كند. برای به خاطر آوردن موقعیت ها كافی است كه دگمه پخش ویدیویی را جلو عقب كند... درباره مادرش صحنه های زیادی را به خاطر دارد و حتی چین های دامن اش را.این تنها بخشی از خصوصیات قهرمان «ماجرای عجیب سگی در شب» است. كریستوفر بون پسرك قصه مارك هادون این روزها جنجالی به پا كرده است؛ پسری كه وجود خارجی ندارد و اگر هم داشت این همه هیجان او را دیوانه می كرد.

مارك هادون با دهمین كتاب اش موفق شد همه نظرها را به سوی خود جلب كند و قطعاً او تا سالهای سال با این رمان اش می ماند؛ به جرأت می توانم ماجرای عجیب سگی در شب را یكی از كلاسیكهای مدرن روزگارمان معرفی كنم.

مارك هادون در این اثر برای جذب مخاطب سراغ سوژه و راهی نادر رفته است؛ این نامهربانی و عدم درك محبت است كه خواننده را جذب می كند. از سویی هادون نویسنده این كتاب نیست بلكه ماجرای اصلی كه ما را جذب می كند نویسنده جوان دیگری به نام كریستوفربون است؛ ما جذب حكایت پلیسی كریستوفر می شویم.

و حالا او به اندازه یك هری پاتر محبوب است و این اثر دوباره یك دوگانگی و گیجی را برای ناشران ایجاد كرد و هیچ كس نمی داند رده سنی كه پشت این كتاب باید بنویسند، چیست. كتابی كه اول كار برای بزرگتر ها نوشته شد؛ اما كودكان را به حدی جلب كرد كه جایزه كتاب كودك مجله گاردین را از آن خود كرد.

كریستوفر خیلی از مهربانی ها را نمی فهمد و بسیاری از رفتارهای دور و اطراف اش را درك نمی كند؛ پسر باهوشی كه دچار بیماری اوتیسم«نوعی خودگرایی» است. او فقط مهربانی را حس می كند و از معنای واژه هایی كه به این منظور استفاده می شوند سود، نمی برد. او راوی نابی است، یك راوی تازه كه قبلاً هرگز تكرار نشده است؛ مارك هادون درباره این كتاب می گوید: «هیچ وقت فكر نمی كردم كریستوفر میهمان ۴۰كشور دنیا بشود؛ روزی كه این كتاب را می نوشتم به هیچ كس فكر نمی كردم؛ فقط دلم می خواست كریستوفر را بیشتر دوست داشته باشم؛ این شخصیت سالهاست كه با من زندگی می كند من نمی توانم بگویم كه هرگز آدمی شبیه كریستوفر را ندیده ام؛ اما كریستوفر یك نفر نیست. كریستوفر بخشی از كودكی من است: به انضمام همه آدمهای خارق العاده ای كه در این چندسال دیده ام.»

این راوی ناب گاهی وقتها ما را یاد بخش اول دیوید كاپرفیلد و حتی گاهی یاد هكل بری فین می اندازد؛ اما بیش از هر كس دیگری او یك شخصیت انگلیسی است وچشم بسته می توان كریستوفر را یك پسر انگلیسی دانست.

به هر حال نویسنده این اثر به موفقیت چشمگیری دست یافته است؛ آنقدر كه او با ماجرای عجیب سگی در شب نبض جهان كتاب را تندتر كرد.

كریستوفر قهرمان این داستان هوش سرشاری دارد و نگاه او به دنیای اطرافش از او شخصیت محبوبی ساخته است؛ در حالی كه هادون فكر این جا را نمی كرد. او به طور اتفاقی جسد سگی به نام ولینگتون را در چمن حیاط همسایه شان پیدا می كند؛ مرگ یك سگ او را به اندازه مرگ یك انسان آشفته می كند. او مرگ ولینگتون را یك جنایت می داند؛ كریستوفر كه دچار نوعی خودگرایی است؛ تمام روز با این ماجرا كلنجار می رود و دست آخر یك رمان پلیسی می نویسد. سگ خانم شیرز؛ همسایه كنار دستی آنها با چنگك باغبانی كشته شده است؛ كریستوفر كه به داستانهای شرلوك هولمز علاقه عجیبی دارد با استفاده از تكنیك سرآرتور كانن دویل به سرنخ های تازه ای می رسد و قتل سگ او را به سوی یك ماجرای خانوادگی سوق می دهد؛ او همیشه فكر می كرد مادرش مرده است؛ اما حالا معلوم می شود مادر كریستوفر با همسر خانم شیرز فرار كرده است و بعد هم بر اثر یك شكست بازگشته است.

هادون می گوید: «قصد من قبل از هر چیز این بود كه من امروزی و معمولی باشم. آدمهای این كتاب مثل آدمهایی كه هر روز ما می بینیم فحش و ناسزا نثار هم می كنند؛ نگاه آمیخته از ترحمی به كودكان عقب مانده دارند. سال۱۹۶۲ روزی كه من متولد شدم بعید نبود كه من هم دچار بیماری اوتیسم باشم، به هر حال نمی توان پیش بینی كرد، سال۱۹۸۴ در دانشگاه ادینبورگ تحصیلات ام را به پایان بردم؛ مدتی در بوستون و ماساچوست زندگی كردم وبعد هم دوباره با همسرم پس از سالها به انگلیس بازگشتیم؛ حالا هم فرزندی دارم كه به نظرم باز هم بعید نبود كه دچار یك نوع معلولیت باشد.

بچه ها همیشه در ذهن من هستند. سال۱۹۹۶ مدتی را در تلویزیون روی پروژه كودكان و برنامه هایی برای آنها كار می كردم؛ اما هرگز بچه های معلول ذهن ام را رها نمی كردند.»

او در اوایل جوانی؛ یعنی دهه۸۰ مدتی را برای گذران زندگی در یك مركز نگهداری از كودكان معلول كار می كرد؛ آدمهایی كه او آنها را تلخ و غریب می داند؛ او هفته ای سه روز را با آنها سپری می كرد؛ یعنی تمام ۲۴ساعت اش را به غذا دادن؛ تا استحمام و... آدمهایی كه از هوش فراوانی برخوردار بودند ولی تمام اعضای بدنشان فلج بود.

هادون بارها گفته است كریستوفر از كودكی های خود او نشأت گرفته است. پیش از ماجرای عجیب سگی در شب هم اتفاقات این چنینی، یعنی راویهای غیرقابل اعتماد را دیده ایم؛ درست مثل كارآگاه بچه ها؛ كریستوفر در داستان پلیسی اش به شگردها و تمهیدات شرلوك هولمز روی می آورد و تمام یافته هایش را در قالب یك داستان می نویسد.

كودك ۱۴ساله قصه هادون ذهنی منطقی دارد و نابغه ریاضی است؛ او به آنی می تواند عدد ۲ را به توان ۴۵حساب كند و در دنیای جدید كارآگاهی اش به صرافت نوشتن یك كتاب می افتد و این آغاز ماجراست. الگوی اصلی او هم در نوشتن كتاب اش ماجرای «باسكرویل» است. او هر آنچه را كه درك می كند و با آن مواجه می شود می نویسد. معلم او هم در شكل گیری این داستان مؤثر است.

كتاب به دست پدر كریستوفر می افتد و او از اینكه كریستوفر به حقیقت دست یافته؛ عصبانی است. به هر حال یكی از تم های اصلی این رمان؛ تم خیانت است. این تم بارها دستمایه نوشتن داستانهای بی شماری قرار گرفته است. داستان در نگاه نخست روایتی ساده دارد اما به تدریج با لایه هایی از طنز و پارادوكس همراه می شود كه به آن عمق می بخشد.

كریستوفر می گوید كه نمی تواند دروغ بگوید: این را كسی می گوید كه بنا بر بیماری اش درباره همه چیز اشتباه می كند. او قادر به تجزیه و تحلیل ماجراها نیست؛ با این حال دارد داستان می نویسد و مارك هادون با تكیه به همین ویژگی ها یك شخصیت به یاد ماندنی می سازد كه رمان هم می نویسد.

تركیبهای ساده فاعل فعل مفعول كه كریستوفر از طریق آنها با جهان پیرامون اش ارتباط برقرار می كند باعث می شود كه هادون با حرارت بیشتری به روایت بپردازد و ما را مجاب كند كه با كریستوفر همدلی كنیم و او را بپذیریم.

این كتاب پر است از نقاشی ها؛ نمودار و مسائل پیچیده ریاضی. كریستوفر در مقابل واكنش های دنیای اطراف اش؛ كم می آورد و نمی تواند به طور عادی نسبت به دنیای پیرامونش عكس العمل نشان بدهد. در نتیجه به معادله های ریاضی پناه می برد. تمام جملات این كتاب با «و» شروع می شوند؛ جملات كوتاهی كه انگار براساس یك فرمول نوشته شده اند.

داستان كریستوفر شبیه هیچ كدام از رمانهایی كه ما قبلاً خوانده ایم نیست و به راحتی ما را به دنیای درونی یك كودك زیادی باهوش می برد. هادون در مراسم جایزه «ویت برد» درباره این كتاب گفت: «برای همه جالب است كه وارد دنیای درونی آدمی بشویم كه حس اش نسبت به دنیای اطراف اش با ما متفاوت است. پسركی كه برداشتهای غلطی دارد؛ با این حال این برداشت غلط ما را نمی رنجاند.»

نكته جالب دیگر در این اثر تفاوت فاحشی است كه میان زبان كودك و بزرگترها در این اثر است. این داستان ما را به یك معرفت شناسی می رساند؛ به نظرم یاد آن جمله معروف باید افتاد:

«تفاوت دیوانه ها با ما تنها در این نكته است كه آنها در اقلیت به سر می برند» شاید اگر همه ما دچار سندرم اوتیسم بودیم آن وقت كریستوفر مثل ما، بود؛ باز هم نگاه ما به او حاكی از دلسوزی بود.

دنیای او دنیای منطقی است. هادون ما را با لحظه كشته شدن یك سگ در داستان وارد این رمان می كند؛ بعد از میان آن همه آدم مثل پدر، همسایه و معلم كریستوفر را به عنوان راوی انتخاب می كند. هادون برای نوشتن این كتاب سراغ راوی رفته است كه همه چیز، حتی ساده ترینها را از دریچه دیگری می نگرد؛ منطق او با همه آدمهای اطراف اش فرق می كند؛ اما او به نتیجه درستی می رسد. نویسنده در تمام طول داستان هرگز اشاره صریحی به متفاوت بودن و بیماری راوی اش نمی كند. او راوی اش را دوست دارد. هادون می گوید: «همیشه دوست داشتم كریستوفر خودش به تنهایی یك نفر بود. فكر می كنم با نوشتن این رمان روزنامه ها به من لقب یك دیوانه زنجیری را بدهند، اما حال منتقدان كتابم به من می گویند تنها دیوانه های زنجیری هستند كه از خواندن این كتاب لذت نمی برند.

با خودم می گفتم چه كسی حاضر می شود داستان یك پسربچه پانزده ساله مبتلا به اوتیسم را كه با پدرش در یك شهرستان دورافتاده زندگی می كند را بخواند؟ كریستوفر را دوست دارم برای اینكه منطق برایش اصل است و اصلاً بقیه مسائل برایش اهمیتی ندارد؛ او به رمان اش هم به چشم یك معادله ریاضی نگاه می كند؛ معادله ای كه باید جواب درستی برایش پیدا كند. به همین خاطر همه چیز را با یك پرسش شروع می كند: چرا او نامه های مادرش را نمی بیند؟ چرا همسایه شان تنها زندگی می كند؟»

داستان در لندن و سونبدن شهر كوچك كریستوفر می گذرد؛ بخش اعظمی از این كتاب حكایت روزهایی است كه كریستوفر در جست وجوی مادرش است؛ لحظه ای كه كریستوفر متوجه می شود قاتل سگ، پدر خود اوست هیچ حسی در او برانگیخته نمی شود؛ اما مخاطب در این نقطه از كریستوفر فاصله می گیرد.

اما كریستوفر برای تصمیمهای خودش احترام قائل است واین همه دنیای منطقی یك كودك متفاوت است.

سوزان رایت - اكرم جوانمرد



همچنین مشاهده کنید