سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

دشت پیروزی از کوه بازنده


دشت پیروزی از کوه بازنده

درباره بازنده بزرگ سال علی دایی

علی دایی را کمتر می توان آن وسط دید؛ یا در اوج قله ایستاده، مشت ها را گره کرده و سرمست از پیروزی بزرگ، منتقدان را به

سکوت واداشته و یا جدالی بزرگ را باخته، انزوا را انتخاب کرده و تیترها و جملات تندی است که علیه اش نوشته و خوانده می شود. پس از پایان کار ایران در جام جهانی ۲۰۰۶ ، کاپیتان وقت تیم ملی، به ایران برنگشت و راهی آمریکا شد تا مجبور نشود به انتقادهای تند رسانه ها جواب بدهد؛ انتقادهایی که گاهی از خط قرمزهای سازمان صدا و سیما هم عبور می کرد. کمتر از یک از سال پس از این روزهای سیاه و تلخ، علی دایی جام قهرمانی لیگ برتر ایران را در دست گرفته بود و فریاد می زد؛ نه فقط به عنوان یک بازیکن، که به عنوان جوانترین سرمربی تاریخ لیگ برتر و نخستین سرمربی- بازیکن فاتح این مسابقات است.

برای مردی که در دوران بازیگری عادت داشت به محض بالا گرفتن انتقادها، چند گل مهم بزند و مخالفانش را ساکت کند، این بار بازگشتی به یاد ماندنی رقم خورده بود. کم تحرکی دایی در بازی ایران با مکزیک، باعث انتقاد چند مفسر اروپایی از جمله ... هم شده بود. اواسط نیمه دوم بود که ... گفت: «ایرانی ها زمین بازی را با پارک عوضی گرفته اند.» و علی دایی که پس از برانکو ایوانکوویچ، مهمترین متهم ناکامی تیم ملی از نگاه رسانه ها و مردم ایران بود، چند ماه پس از تحمل فشاری سنگین و تحمیل سکوت به خودش، قهرمانی لیگ برتر ایران را با سایپا فتح کرد و آخرین گل دوران بازیگری اش را هم در همین مسابقه به ثمر رساند؛ گلی که انگار فقط قرار بود توسط دایی به ثمر برسد تا پایانی به یادماندنی برای مرد مغرور فوتبال ایران رقم بخورد: «فقط می تونم بگم علی دایی این گل رو نزد...علی دایی نبود که این گل رو زد.» این دو جمله تاریخی مال خود دایی است.

چند دقیقه پس از پایان بازی سایپا- مس و قهرمانی نارنجی ها در لیگ، علی دایی باور ساده اش را به همه انتقال داد. اینکه آن توپی که به پایش نگرفت و قل خورد و رفت توی دروازه، با هوشمندی او به ثمر نرسیده بود، انگار دست تقدیر بوده که خواسته کاپیتان، دوران بازیگری اش را با گل ضمانت کننده قهرمانی به پایان برساند.

در آن روزهای گرم خرداد ۸۶ که پرتیراژترین روزنامه های سیاسی هم روی جلد خود را به تصویر و یادداشتهایی مربوط به شخص «علی دایی» اختصاص داده بودند، هیچکس فکر نمی کرد تقریباً دو سال بعد، دوباره دایی متهم شماره یک ناکامی تیم ملی ایران باشد. فروردین ۸۸ اما سقوط آزاد رخ داد. عصر ۸ فروردین در ورزشگاه آزادی؛ چهره بادکرده اش، خبر از عصبیت می دهد و موهای سفید صورتش هم آشفتگی او را نشان می دهد. علی دایی روبروی خبرنگاران نشسته و با صدای بلند جواب پرسش های طعنه آلودی را می دهد که می خواهند بدانند چرا تیم ملی کشورشان در ورزشگاه آزادی به عربستان باخته و دیگر شانس زیادی برای رسیدن به جام جهانی ندارد.

کار علی دایی تازه شروع شده؛ می خواهد دوباره از متهم تبدیل به قهرمان شود. تاریخ فوتبال این کشور پر است از عشق و نفرت های ناگهانی و گذرا و تبدیل سریع این دو به یکدیگر. دایی نماد قهرمان سازی و قهرمان سوزی کشوری است که همیشه از «ضعف تفکر گروهی و جمعی»، به ساختن اسطوره ذهنی یا قهرمان عینی پناه برده و در اولین شکست گروهی نیز، قهرمان فردی اش را نابود کرده است.

علی دایی درحالی روی نیمکت پرسپولیس، پروژه «تغییر ذهنیت مردم» را پیش می برد که در همین جامعه پروژه «تطهیر اسلاف» در زمینه های مختلف، مثل همیشه جریان دارد. وقتی اغلب هر روز، بدتر از دیروز باشد، مجریان دیروز و گوشه نشینان امروز، تبدیل به قهرمان می شوند، حتی اگر در دوران کاری خود، کار بزرگی نکرده یا ناکام بوده باشند. این شکست است که چنگ زدن به خاطرات تلخ را شیرین می کند.

امروز علی دایی برای خیلی ها در مقایسه با افشین قطبی، ستاره است؛ همان طور که زمان سرمربیگری علی دایی در تیم ملی، خیلی ها قلعه نویی را بهتر و خواستنی تر می دانستند؛ برانکو در دوران حضور قلعه نویی در تیم ملی، ستاره غایب این مردم بود. اسم و یاد بلاژویچ هر روز بر فرق سر برانکو فرود می آمد و در مواجهه با بلاژ، یاد و خاطره ایویچ را زنده می کردند. قطع همکاری با تک تک این آدمها، با رفتاری خشن همراه بود در حالی که در بررسی شرایط فوتبال ایران، همیشه خوشبینی و نرمشی دور از واقع بینی صورت می گیرد.

بالانشینان این ورزش و این فوتبال، فیفا را دشمن خود یا سلاحی در دست دشمن می دانند؛ از موفقیت «فوتبال ایرانی»، چیزی که وجود خارجی ندارد، حرف می زنند و خواهان فتح جام جهانی هستند. در این میانه و در میان این همه «میانمایگی» کشنده، اینکه علی دایی خودش را در سایپا یا پرسپولیس، به قلب مردم برگرداند و خودش را اثبات کند دوباره یا نه، چقدر اهمیت دارد؟ علی دایی بازنده بزرگ سال ۸۸ بود؛ مردی که از فرط عشق به مبارزه، ققنوس وار زندگی می کند و میان صعود و سقوط مطلق پیش می رود. کوهی که دایی از آن بالا می رود اما کمتر پوشیده از برف یا سنگ «پیروزی» است. او که اوایل سال ۱۳۸۸ به دستور بالادستی های فدراسیون فوتبال از سرمربی تیم ملی برکنار شد، دوباره برگشته و می خواهد از دل کوهِ بازنده، مقادیری پیروزی بیرون بکشد.

فرزاد تاری



همچنین مشاهده کنید