پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

کلود لوی‌استروس: وارث فکری مارسل موس؟


کلود لوی‌استروس: وارث فکری مارسل موس؟

کلود لوی‌استروس را اغلب یکی از وارثان مارسل موس می‌خوانند، عناصر بسیاری این دو نظریه‌پرداز انسان‌شناسی را به هم پیوند می‌زند و در تداوم یک سنت قرار می‌دهد. لوی‌استروس به …

کلود لوی‌استروس را اغلب یکی از وارثان مارسل موس می‌خوانند، عناصر بسیاری این دو نظریه‌پرداز انسان‌شناسی را به هم پیوند می‌زند و در تداوم یک سنت قرار می‌دهد. لوی‌استروس به عنوان جانشین موس در کرسی انسان‌شناسی اجتماعی کلژ دو فرانس انتخاب شد. او بر نقش تعیین‌کننده و تاثیر پایدار موس، در علوم اجتماعی فرانسه تاکید کرد (‌۱۹۴۷)، بر اولین مجموعه آثار موس تحت عنوان «جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی»، مقدمه مفصلی نگاشت (۱۹۵۰) و با معرفی مهم‌ترین نظریه‌های موس، «شجاعت» و «روشن‌بینی» او را ستود و اعلام کرد که در این نوشته‌ها ما شاهد یک «اتفاق تعیین‌کننده در تحول علمی» هستیم. نقاط مشترک بسیاری لوی‌استروس را به مارسل موس پیوند می‌زند. لوی‌استروس در برابر مکتب تطورگرایی، مکتب اشاعه‌گرایی و مکتب کارکردگرایی در انسان‌شناسی، به سراغ مارسل موس می‌رود. از مارسل موس اصول بنیادینی را وام می‌گیرد: تبعیت امر روان‌شناسانه از امر جامعه‌شناسانه، تعریف زندگی اجتماعی به عنوان دنیای روابط نمادین، امر اجتماعی به عنوان یک نظام، ناخودآگاه اجتماعی به عنوان بعدی از روح، امر اجتماعی به عنوان واقعیتی مستقل که در آن یک نظام نمادین کارکرد دارد.

بر این اساس اشتراوس یکی از بنیادهای کارش را بنا می‌کند: انسان بر خلاف حیوان با کارکرد نمادین‌اش تعریف می‌شود. از آنجا که زبان مهم‌ترین و کامل‌ترین نظام نمادین است، نظام زبان‌شناختی باید به انسان‌شناسی و مردم‌شناسی الگوی نمادین را عرضه کند. وی می‌کوشد قوانین تفسیر جامعه را بر اساس تئوری ارتباطات کشف کند و این تفسیر را در سه سطح نظام خویشاوندی، نظام اقتصادی و نظام زبان‌شناسی قابل اجرا می‌داند. او همچون موس معتقد است، «جامعه‌شناسان، پس از تقسیم‌بندی و انتزاعی بیش از اندازه، باید بکوشند همه را از نو بازترکیب کنند» و به تأسی از موس، بر وجه جامعه‌شناختی، تاریخی و روان‌شناختی امر اجتماعی تام که از سویی امر اجتماعی و امر فردی را به هم پیوند می‌زند و از سوی دیگر، میان امر جسمی و امر روحی نسبتی متقابل برقرار می‌کند، تاکید می‌ورزد و به این ترتیب دو‌گانه معمول روش‌شناختی در علوم اجتماعی، ابژه/ سوژه، مشاهده‌گر/ میدان مورد مشاهده، را مورد پرسش قرار می‌دهد.

در نتیجه می‌توان همراه با مارسل فورنیه، نویسنده زندگینامه جامع مارسل موس (۱۹۹۴)، کلود لوی‌استروس را وارث خلف موس دانست. با این حال به نظر می‌رسد در این تداوم می‌بایست تردید کرد. ژرژ گورویچ که فورنیه او را به عنوان یکی دیگر از وارثان مارسل موس می‌خواند، در پیشگفتار مجموعه آثار موس، به «غنای میراث فکری موس» و «تفسیر بسیار شخصی»ای که کلود لوی‌استروس از این میراث ارائه می‌کند، اشاره دارد و لوی‌استروس به نوبه خود، در همین کتاب، در عین تاکید بر اصالت اندیشه و نوآوری‌های موس، به ناتمام بودن کار و نقد روش وی می‌پردازد. در این مقدمه، لوی‌استروس بر تاثیر موس بر مردم‌شناسان، زبان‌شناسان، روان‌شناسان، مورخان دین و شرق‌شناسان اشاره دارد و بخش مهمی از جامعه فکری فرانسه را وامدار موس می‌خواند. از نظر وی، در «رساله بخشش»، مارسل موس تلاش می‌کند تا از مشاهده تجربی فراتر رود و به واقعیت‌های عمیق‌تری دست یابد. برای اولین بار امر اجتماعی تنها به امر کمی محدود نمی‌ماند و به نظامی بدل می‌گردد که در میان بخش‌هایش می‌توان ارتباطات، معادلات و همبستگی‌هایی را کشف نمود. «مالینوفسکی تنها به این سوال می‌پردازد که به چه کار می‌آیند، موس اما به جست‌و‌جوی رابطه مدام میان پدیده‌هاست».

در نتیجه «رساله بخشش»، از نظر استروس، آغازگر عصر جدیدی در علوم اجتماعی است. با این‌حال از نظر لوی‌استروس، موس، همانند موسی، مردم‌اش را به سرزمین موعودی هدایت کرد که خود نتوانست هیچ‌گاه جلال و شکوهش را نظاره کند، خوانندگانش را به مرز همه امکاناتی که خود فراهم آورده بود، رساند و از «تجربه‌گرایی ساده‌لوحانه» و «دستگاه پیش‌فرض‌های بی‌ارزش علمی» که خود را در پشت کارکردگرایی مالینوفسکی پنهان کرده بودند، گسست، اما در همین‌جا متوقف ماند و ادامه نداد. از نظر استروس چنانچه موس به استخراج تبعات این کشف همت می‌ورزید، در‌می‌یافت که دلیل وجودی نظام‌های ارتباط اجتماعی، نه در کارکرد اجتماعی انضمامی بلکه در بطن خودشان است. موس همه عناصر لازم را برای رسیدن به این نتیجه فراهم کرد، اما نتوانست این عناصر را به هم پیوند بزند و به استخراج همه تبعات کشف خود، نائل آید. از نظر استروس، موس یک‌گذار اساسی را از دست داد و از این‌رو نتوانست «ارغنون جدید» (‌novum organum) علوم اجتماعی قرن بیستم را که از او انتظار می‌رفت و او همه بخش‌هایش را در اختیار داشت، به نگارش درآورد و گام تعیین‌کننده‌ای به سوی «ریاضی کردن علوم اجتماعی»‌ بردارد. استروس با وام‌گیری از میراث موس، به نقد این میراث می‌پردازد و ثمرات آن را در انسان‌شناسی ساختاری خود، باز می‌یابد. آیا می‌توان استروس را وارث فکری موس قلمداد کرد؟

سارا شریعتی

این متن خلاصه‌ای از سخنرانی سارا شریعتی در مراسم بزرگداشت صدمین سالگرد تولد کلود لوی‌استروس در فرهنگستان هنر است.



همچنین مشاهده کنید