پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تحلیلی بر تأثیر تحولات جهانی بر سینما


تحلیلی بر تأثیر تحولات جهانی بر سینما

اساس پیدایش هر پدیده ای از آغاز به مجموعه ای از پیش آمدهایی بستگی دارد که شرایط ظهور آن پدیده را ممکن می سازد سینما در آغاز بی هیچ تصوری از «هنر», پدید آمد و تنها انقلابی در عرصه عکاسی, تصور می شد

اساس پیدایش هر پدیده ای از آغاز به مجموعه ای از پیش آمدهایی بستگی دارد که شرایط ظهور آن پدیده را ممکن می سازد. سینما در آغاز بی هیچ تصوری از «هنر»، پدید آمد و تنها انقلابی در عرصه عکاسی، تصور می شد.

هرچند به رسمیت شناخته شدن این انقلاب مکانیکی به اندازه تمام تاریخ سینما؛ پر از مشقت ها و مجاهدت های بسیار بود، اما به نظر می رسد اساس این رسمیت، نوعی نظریه قابل اثبات، براساس تعاملات فرهنگی و اجتماعی است.

تثبیت مفهوم سینما به عنوان «زبان»، اگرچه منشاء تردیدهای بسیاری در توانایی ذاتی زبان تصویری بود، اما در دهه های بعدی به نزاعی شدید میان دو تفکر حاکم بر سینما (مارکسیسم و امپریالیسم) گردید. چیزی که مدت ها مدنظر رهبرانی چون: لنین و بعدها استالین و فیلمساز- نظریه پردازانی چون آیزنشتاین و بسیاری دیگر بود، به سرعت تبدیل به ابزاری نه تنها برای بیان عقاید خودی، که بیشتر برای سرکوبی نظرات طرف مقابل گردید.

جوانان پرشوری که امیدهای رهایی بخشی انسان ها را در انقلاب مارکسیستی جست وجو می کردند، نه تنها به هنری انقلابی؛ بلکه به: انقلابی کردن تمام هنرها می اندیشیدند! اما اتفاقات بعدی، به ویژه انقلاب سال۱۹۶۸ فرانسه، انقلابی که عمیقاً سینمایی بود؛ تا حد زیادی موجب دلزدگی جوانان و روشنفکران سینما از مارکسیست گردید. (در آن سال حزب کمونیست فرانسه از دانشجویان معترض حمایت نکرد) و این دلزدگی، اساس بسیاری از تحولات بعدی سینما شد. حال دیگر به نظر می رسید: خود انسان، اهمیت بیشتری یافته و فردیت، جای خود را به «اجتماع کارگری» داده بود.

دستاوردهای این تغییر نگرش، باب جدیدی بود که در مباحث اساسی سینما خود را بروز می داد. مباحثی چون: جنسیت- نژاد و قومیت- محیط زیست- حقوق بشر و بسیاری موارد دیگر. رفته رفته به نظر می رسید، هرکس به تنهایی می خواهد حق از دست رفته همفکران خود را از اجتماع، بستاند. به طور مثال: فمینیست ها، به حقوق از دست رفته زنان تأکید می کردند؛ رنگین پوستان نیز چنین تصوری را داشتند. دوستداران محیط زیست، دیگران را متهم به نابودی زمین می کردند و...

در سال های بعد، این تلاش ها بازهم فردی تر، اما انسانی تر شد. به طوری که در عصر پست مدرن (که نوعی تفکر امپریالیستی تلطیف شده بر آن حاکم است) تمام امیدهای رهایی بخشی انسان ها، برعهده یک نفر (که عموماً انسانی پاک و گاه ماورائی است) گذاشته شده.

تغییر روند در نظریه و رویه های حاکم بر هنر، اگرچه به مقدار زیادی بر انقلاب ها وابسته بوده، اما این انقلاب ها را، نمی توان جز در حیطه تحولات فکری، فرهنگی و اقتصادی هر جامعه بررسی کرد. هر نظام فکری؛ سلسله ای از زیبائی شناختی مختص خود را که، البته بر پایه امکانات، محدودیت ها، و بویژه جهان بینی خاص آن تفکر استوار بود، بر بدنه هنر تزریق کرد. بنابراین می توان نتیجه گرفت: تحولات بزرگ، در عرصه هنر، بی شک متأثر از تحولات عمیق در عرصه های تفکری و شرایط خاص اجتماعی هر اجتماعی است. تحولاتی چون: انقلاب ها، جنگ ها، سرنگونی و پاگرفتن حکومت ها و.. به طور مثال: سینمای پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران، دفاع مقدس و ظهور سینمای دفاع مقدس و...

البته منظور بنده بررسی انقلابی تاریخ سینما، و یا توضیح واضحات نیست، بلکه بیشتر توجه دادن به این نکته است که: به احتمال زیاد در سال های آینده، شاهد سبک ها، شیوه ها و نگرش های جدیدی در عرصه هنر، بویژه سینما خواهیم بود. بررسی تحولات اخیر (بیداری اسلامی و جنبش وال استریت) توانایی های بالقوه بسیاری برای تغییر در ترکیب و ساختارهای رایج هنری امروز را نمایان می کند.

سرنگونی دیکتاتورهای عربی از چند وجه می تواند بر نظریه های رایج هنر تأثیر بگذارد. اول: اروپا و آمریکا، که همیشه خود را در تمام عرصه ها پیشرو می دانستند، حالا کشورهای فقیر عربی را از خود پیشتر دیده اند. این امر باعث توجه بیش از پیش نظریه پردازان اجتماعی و هنری به آنچه تاکنون «هنر جهان سوم» می نامیدند خواهد شد، و شاید آنها را مجبور به باور این نکته که این جوانان می توانند تمام انحصارها را فرو ریزند، نماید تا تعاریفی دموکراتیک تر (و نه یکسویه) از تعابیر قبلی ارائه نمایند و این دقیقاً به معنای درهم ریختن نظریه «هنر جهان سوم» خواهد بود.

دوم: خود باوری نزد جوامع بیدار شده، بالا می رود و ایشان خود را قادر به درهم ریختن تمام ساختارهای رایج می دانند.

سوم: به طور طبیعی در پی احقاق حق برخواهند آمد و در مورد تقلید، کپی برداری و محدودیت در ساختارهای کشورهای غربی (که حامی دیکتاتورهای کشورشان بوده اند) تجدیدنظر خواهند کرد و واین امر شاید به شکل گیری قواعد جدیدی در هنر این کشورها منجر گردد.

چهارم: با از بین رفتن دیکتاتورها و برچیده شدن بساط محدودیت ها و بی عدالتی های گذشته، عرصه برای بروز خلاقیت های جوانان با استعداد این کشورها فراهم خواهد شد.

پنجم: مهم ترین اتفاقی که شاید آرزوی تمام هنرمندان مسلمان باشد، معرفی «اسلام» به عنوان امید رهایی بخشی انسان هاست. این امر محقق نمی شود مگر آنکه نظریه پردازان مسلمان از هم اکنون نسبت به بازآفرینی و یا خلق مفاهیم نوین، نوعی زیبائی شناسی خاص را با ویژگی هایی چون: ساختار شکن بودن، عدالت خواهی و البته آموزه های دینی و مذهبی، اقدام نمایند. این دگرگونی بی شک از ادبیات شروع خواهد شد و همه گیر شدن و تبدیل به سبک شدن آن، بستگی به همگرایی این ملت ها و استقبال سایر ملت ها از این هنرها خواهد بود.

اما به نظر می رسد این تحولات در آن سوی آب ها (قلب اروپا و آمریکا) شتاب بیشتری داشته باشد. نگاهی اجمالی به شعارهای معترضان جنبش وال استریت و بررسی شرایط حاکم بخوبی نشان دهنده تغییرات بسیاری در نگرش و جهان بینی حاکم بر جوامع غربی است.

۹۹ درصد مردم فقیر یعنی: تفاوت آشکار و چرخش کامل از نگره فردگرایانه غربی در تعیین سرنوشت خویش. فروریختن این تصور که: مردم با رأی دادن به طور دموکراتیک، سرنوشت خویش را رقم می زنند، ذهن ها را به این سمت سوق خواهد داد که: رأی دهندگان (۹۹%) تنها بردگان رأی دهندگان (۱%) بوده اند! که تبعات آن علاوه بر تسخیر فیزیکی وال استریت، می تواند منشأ تغییر تمام تصورات و نظریه های حاکم بر روابط اجتماعی و البته فرهنگی غرب باشد.

این انقلاب اگرچه تماماً بر پایه اقتصاد شکل گرفته، اما هیچ نشانی از تفکر مارکس در آن دیده نمی شود. چرا که این شکاف

به قدری عمیق و گسترده است که بعید به نظر می رسد با شعار برابری اقتصادی پرشود. در اینجا نه فقط طبقه کارگر، بلکه تمام جامعه در برابر چند نفر انگشت شمار قرار گرفته اند. به این ترتیب می توان تصور کرد در این صف بندی مطالبه چیزی خاص مدنظر نباشد، بلکه رقابت بر سر آن است که: چه کسی در صف معصومین! و چه کسی در نزد ملعونین! قرار دارد.

این طرز تفکر به گونه های مختلف و اشکال بسیار متنوع می تواند در نظریه های هنری رسوخ کند. هنگامی که یک پزشک عمومی با درآمد ماهیانه، مثلاً بیست هزار دلار، تنها به این دلیل که یک سرمایه دار میلیاردی و یا یک بانکدار بزرگ نیست؛ می تواند در کنار یک سیاهپوست بسیار فقیر قرار گیرد و در صف معصومین باشد؛ احتمالاً یک فیلم بسیار فاخر هنری با مضمون خاص هم می تواند در کنار یک فیلم کاملاً عامه پسند با مضمون مشابه قرار گیرد، بنابراین شاید در آینده ارزش یک اثر هنری بیشتر به کثرت گرایی و اینکه مربوط به کدام صف باشد؛ تعیین گردد.

بی شک این تغییر نظر در عرصه هنر غرب، از سینما شروع خواهد شد، بسته به اینکه سینماگران غربی خود را در کدام صف تصور کنند. اما قابل پیش بینی ترین حالت؛ ساخت فیلم های مستند در مورد خود جنبش است (نظیر آنچه در وود استاک ساخته شد)؛ رفته رفته، نویسندگان و فیلمسازان مستقل اروپا و آمریکا، فیلم هایی با ساختار متفاوت خواهند ساخت و در ادامه، تحلیلگران و منتقدان، زیبایی شناسی این آثار را طبقه بندی و تعریف می نمایند و این نکته که آیا این تغییرات به سبک، یا ژانر جدیدی در سینما منتهی خواهد شد یا دوره جدیدی در سینما آغاز خواهد گردید، یا خیر؛ بستگی به استقبال عموم و البته شرایط اقتصادی و سیاسی پس از جنبش دارد.

زیبایی شناسی این آثار هرچه باشد، ویژگی های زیر را می توان برای آن تصور کرد:

یک- بشدت کثرت گرا و البته جهانی (خارج از قومیت، ملیت و نژاد)

دو- بشدت فقیر. هم به لحاظ مضمون، ریشه های فقیرانه و قابل پرداخت به قشر فرودست جامعه را خواهد داشت، و هم به لحاظ تولید فقیر خواهد بود. به این معنی که کمتر شاهد تولیدات عظیم (سوپر پروداکشن) و بازیگران گران قیمت و طراحی ها و جلوه های ویژه پرخرج خواهیم بود.

سه- مستندگونه و احتمالاً با دوربین های دیجیتال، بدون طراحی صحنه و نورپردازی های خاص.

چهار- به لحاظ نظریه های تماشاگریت، مبتنی بر تحقیرهای گلادیاتوری.

پنج- به لحاظ مضامین انسانی، سرخورده و مأیوس.

شش- امیدهای رهایی بخشی بر عهده تفکر جمعی خواهد بود و نه گروه انسان ها (چیزی شبیه یک مذهب و دین عمومی و فراگیر)

جواد سهیلی نیک



همچنین مشاهده کنید