چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

حاتمی کیایی که بود, حاتمی کیایی که هست


حاتمی کیایی که بود, حاتمی کیایی که هست

بعد از رنسانس و تحول فکری فراگیری که متوجه جوامع بشری شد, اصول معرفتی و معیارهای عقلانی بر مبنای قواعد جدیدی شکل گرفت در قرن نوزدهم گرایشات نومینالیستی اصالت تسمیه و شک گرایی جدید با اصالت حس و تجربه تقویت شد و در نهایت به پوزیتیویسمی منجر شد که اساس آن را اکتفا به داده های بی واسطه حواس تشکیل می داد

بعد از رنسانس و تحول فکری فراگیری که متوجه جوامع بشری شد، اصول معرفتی و معیارهای عقلانی بر مبنای قواعد جدیدی شکل گرفت. در قرن نوزدهم گرایشات نومینالیستی (اصالت تسمیه) و شک گرایی جدید با اصالت حس و تجربه تقویت شد و در نهایت به پوزیتیویسمی منجر شد که اساس آن را اکتفا به داده های بی واسطه حواس تشکیل می داد. در پوزیتیویسم هرگونه تفکر و تلاش برای جستجوی چرایی پدیده ها، پوچ و غیر علمی به حساب آمد و موضوع علم، همچنین غایت توان عقلانی بشر، چگونگی پیدایش و روابط پدیده ها، قلمداد شد. بر این مبنا جوامع مدرن امروزی متولد شدند که در آن الگوها و هنجارها را هست ها تشکیل می داد و بایدها به دست فراموشی سپرده می شدند. این ساختار فکری هرچند مولود جوامع پیشرفته بود اما در کشورهای در حال توسعه پا گرفت و به سرعت به الگوی حرکتی آنها تبدیل شد. موضوع هنر در این عالم جدید به تبع غلبه اومانیسم، انسان است و هنرمند، راوی و صورتگر احوال انسانی است. بر این مبنا کارگردان هنری یک گزارشگر حرفه ای یا مستند سازی با سناریو از پیش نوشته شده است که باید همپای جامعه خود قدم بردارد تا شارح خوبی از احوال آنها باشد. ابراهیم حاتمی کیا نیز به عنوان یک کارگردان هنری در دنیای متجدد امروزی،از این قاعده مستثنی نیست. او سعی می کند همگام با مردم جامعه خود حرکت کند تا راوی خوبی از آلام و آرزوهای آنها باشد. ساختار اپیزودیک فیلم دعوت و درون مایه اعتراضی به نام پدر، -آخرین ساخته های ابراهیم حاتمی کیا- گواه این مدعاست. در به نام پدر برای اولین بار دوربین حاتمی کیا از دریچه نگاه نسل جنگ کرده دور می شود و تبعات جنگ را از منظر نسل قربانی به تصویر می کشد. فارغ از اینکه فیلم، سخن از زبان نسلی می گوید که گوینده(کارگردان) نماینده آن نسل محسوب نمی شود و اینکه پرداختن صرف به سیاهی ها و زشتی ها محصول نسبت هنرمند امروز با اگزیستانسیالیسم متجدد است، مقصود نگارنده تغییر زاویه نگاه کارگردان و به تبع آن چرخش لنز دوربین اوست که در مقایسه تطبیقی سردار راشد موج مرده با ناصر به نام پدر به روشنی جلوه گر شده است. سردار راشد شاکی آنجا که می گوید قرار بود ما بجنگیم شما از بچه هامون محافظت کنید. حالا کدوم یکی از ماها کم فروشی کردیم؟! تبدیل می شود ناصر متهم آنجا که می شنود هنوزم نمی خواید باور کنید که من جنگ شمارو ادامه دادم بابا،این مدرک کوچیکیه؟! یا وقتی به همسرش می گوید چرا این جنگ دست از سر ما بر نمی داره؟ ساختار اپیزود یک فیلم دعوت هم حتی با غمض نظر از محتوای آن، به گونه ای گویای همین حقیقت است روایت های مختلف از یک معضل اجتماعی و به تصویر کشیدن حالت های متنوع از طبقات متفاوت جامعه در مواجه با مشکلی واحد، به این معناست که کارگردان، شخصی بی رای و بی طرف است؛ یا از روی تواضع خود را در مقام قضاوت نمی بیند و یا اینکه غایت کار هنری و رسالت سینمایی خود را همین گزارش غیرجانب دارانه از احوال مردم جامعه می داند. اما حق آن است که هنرمند به تعبیر مرحوم سید حسن حسینی، اگر به گونه زارعان زمین را به بذری می نوازد، باید چشمی هم به آسمان داشته باشد و اینکه اساسا هنرمند بی طرف ترکیب ناقصی است. هنر یعنی طرفداری و هنرمند یعنی طرفدار. اما اگر در فیلم دعوت، بازیگری که برای حفظ تناسب اندام و ترکیب صورت، قصد سقط جنین دارد در کنار زنی قرار گرفته که یک بار به خاطر بچه دار نشدن از همسرش جدا شده و این بار برای حفظ بچه در راهش از همسر جدید فرار می کند باید دلیلش را در هدف گیری کارگردان به سمت ذائقه ساده پسند مردم جستجو کرد که اگر می توان با جواهری در قصر و ترانه مادری و نان و عشق و موتور هزار، رضایت مردم را جلب کرد چه نیازی است به ساختن روبان قرمز و بچه های آسمان! یا اگر هدف آشتی مردم با سالن های سینماست، چطور می توان با مهاجر و دیدبان و وهیوا، نسل سوم (به زعم کارگردان) قربانی جنگ را در صف گیشه ها دید؟! ولی این فقط جزئی از حقیقت است، بخش دیگر حقیقت آن است که فطرت جمعی مردم، در عین حال سالم و صادق و تشنه حقایق است. ضمیر پاک انسان آن چیزی را می پسندد که بر اساس نیاز ذاتی او برایش سودمندتر است و آنچه برای انسان سودمندتر است، آوازه اش بیشتر می شود و در خاطره ها ماندگارتر و اما ما ینفع الناس قیمکت فی الارض... (۱۷رعد)

شاید دوره این مواعظ برای حاتمی کیای امروز، گذشته باشد و داد سخن دادن مانند آنچه شهید آوینی برای حاتمی کیای دیروز نوشت، بی اثر باشد که: دوست من! می دانم که چه می کشی، خوب می دانم. اما تو که در دامنه آتشفشان منزل گرفته ای باید بدانی که چگونه می توان در فوران آتشفشان زیست. ما را خداوند برای زیستن چنین به زمین آورده است، چرا که مرغ عشق، ققنوس است که در آتش میزید، نه آنکه رنگین کمان می پوشد و در بوستان های عافیت، شکر می خورد و شکرشکنی می کند. . .

در فصل نوآوری های حاتمی کیایی باید نقد ها را مقتضای آنچه هست نوشت. و لاجرم پاسخ به دعوت او را باید چنین داد که:

۱) هر معضل اجتماعی به مجرد معضل بودنش قابلیت به تصویر درآمدن و مقابل انظار عمومی قرارگرفتن را ندارد. گذشته از این، در مورد سقط جنین اگر معضل بودنش را بپذیریم، اجتماعی بودن آن برمبنای فراگیر بودن در سطح جامعه ایرانی(نه فقط پایتخت)، محل بحث است. حتی اگر با تساهل از کنار آن هم عبور کنیم، راجع به اولویت آن بر سایر بحرانهای دست به گریبان مردم، نمی توان مانند آقای حاتمی کیا حکم راند.

۲) مهمترین دستاورد فیلم دعوت تابو شکنی از یک معضل اجتماعی در عرصه هنر است! حال آنکه در شرح وظایف یک هنرمند متعهد، برای تابو شکنی مرتبتی لحاظ نشده. این مشابه اشتباهی است که کارگردان اخراجی ها هم به گونه ای مرتکب شد. هنرمند یک معمار است و هنرمند متعهد یک معمار فرهنگی. اوبنایی را فرو نمی ریزد، هرچند بی اساس ساخته شده باشد. بلکه بنای فرهنگی ساخته شده را با تذهیب و تزیین هنری آماده تحویل به مخاطب می کند.

۳) ابراهیم حاتمی کیا-همان طور که خود را هنوز سردار سینمای جنگ می داند!- به تصریح تمام اهالی سینما، بهترین فیلمساز دفاع مقدس است. اما مدتی است به قول سینماگران در ژانراجتماعی فیلم می سازد و هیچگاه هم توفیق فیلم های قبلی اش را در این ژانر به دست نیاورده. اگر شرایط جامعه مدرن، تغییر ذائقه مخاطب و هرآنچه پیش از این آمد را نادیده بگیریم، فقط حس تنوع طلبی کارگردان است که او را مجبور به این تغییر رویکرد می کند. و این اتفاقا همان چیزی است که در این فیلم برای اولین بار حاتمی کیا را مقابل دوربین هم آورد تا ثابت شود کارگردانان هم از قانون کلی هر انسانی دوست دارد روزی بازیگر شود مستثنی نیستند!

جواد درویش



همچنین مشاهده کنید