چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

درس ها و لذت های مسابقه ای كه كلاسیك می شود


درس ها و لذت های مسابقه ای كه كلاسیك می شود

یكی از «باز»ترین بازی های ممكن را در مقابل تیمی به آن سفت و سختی و با آن دفاع استادانه چسبیده به توپ, به نمایش می گذاشت و چه در ضربات پنالتی كه برای پایان مچ اندازی پایاپای این دو تیم باهوش و خلاق, واقعاً حیف و در حد شیر یا خط, كور بود, این مسابقه وجد و هیجانی بهمان داد كه شاید حتی در فینال هم تكرار نشود

۱ - برای هر كسی كه به هر دلیلی، از جمله دلیل بسیار سست و غیرفوتبالی «من كه بعد از حذف تیم ملی، دیگه كاری به كار جام جهانی ندارم»، دیدن و بلعیدن لحظه لحظه بازی بزرگ آلمان - آرژانتین را از دست داد، حسابی متاسفم.

چه در دقایق مختلف بازی كه تیم میزبان با آرایشی موزون و با خزیدن آیینی اش در همه گوشه های زمین آرژانتین، یكی از «باز»ترین بازی های ممكن را در مقابل تیمی به آن سفت و سختی و با آن دفاع استادانه چسبیده به توپ، به نمایش می گذاشت و چه در ضربات پنالتی كه برای پایان مچ اندازی پایاپای این دو تیم باهوش و خلاق، واقعاً حیف و در حد شیر یا خط، كور بود، این مسابقه وجد و هیجانی بهمان داد كه شاید حتی در فینال هم تكرار نشود.

این درست است كه آرژانتین هم در عصبیت های دقایق اولیه بازی، هم در «زیر توپ زدن»های به شدت حرفه ای مقطع بین دو گل مسابقه و هم در آن روش های تمارض و اتلاف وقت كه ما ایرانی ها بهش «بحرین بازی» می گوییم، باز شد همان آرژانتین تخریبی قبل از امسال كه منفور فیفا بود؛ ولی هر دو تیم در اجرای «فیلمنامه» دقیق دو مرد/man بزرگ هدایتگرشان، كلینزمن و پكرمن، چنان میلیمتری عمل می كردند كه علاقه خیلی از ما به برد ژرمن ها فقط می توانست نتیجه ترجیح فوتبال اروپا یا مثلاً نوستالژی كلینزمن باشد.

به گل های دو تیم نگاه كنید. آیالا با جهشی به آن بلندی، از مدافعان مزاحم آلمان رها شد، اما در لحظه زدن ضربه، سرش را با خم كردن كمر، آن قدر پایین آورد كه گفتیم حتماً ضرب توپش كم می شود و نرم، در دستان ینس لمن آرام می گیرد. در حالی كه توپش هم ضرب لازم را داشت و هم به جای مناسبی زده شد و این كه همزمان با گل، پاهای خودش هم از آن طرف بالا رفت و آیالا با سر و سینه به زمین آمد، نشان می داد كه چه پیچ و تاب غریبی به اندامش داده. ژوزف ونگلوش كه از سوی فیفا كارشناس ویژه این رقابت بود، جمله درخشانی نوشته: «شخصاً برای آیالا ناراحتم، چون او كه پنالتی اش را خراب كرد، سزاوار این نبود كه یكی از علل باخت آرژانتین به حساب بیاید.» اگر دلیل این حس ونگلوش فقط گل آیالا هم باشد، حرفش درست است. از آن طرف، وقتی آرژانتینی ها مدام توی پای هر آلمانی صاحب توپ می رفتند، ژرمن ها نمی توانستند پاس نهایی را از روی زمین بدهند و برای همین، در حركتی كه با سانتر بالاك شروع شد و با پاس «هوایی» تیم بروفسكی همراه بود، كلوزه را در موقعیت گل قرار دادند. این تنها بازتاب تصمیم دقیق تیم برای دادن پاس نهایی با سر بود. درست مشابه همین گل را با دو ضربه سر پیاپی، آلمان ها در فینال ۱۹۸۶ به همین آرژانتین زدند و بازی را موقتاً مساوی كردند. در برابر تیمی كه روی یار دفاع می كند و سراغ دفاع منطقه ای نمی رود، این یكی از معدود شیوه های كارآمد است.

وقتی بازی تمام شد و دیدم كه بالاك با آن درد و لنگ زدن، هنوز چه دلی دارد كه پنالتی هوایی و محكم و ریسكی می زند و بقیه یاران هر دو تیم، هنوز چه انرژی ای برای نبرد فیزیكی تا آخرین دقایق دوئل دوساعته شان دارند، از خودم و بقیه همراهان اصیل آن عصرجمعه جاندار پرسیدم واقعاً تیم ملی ما یا حتی بهترین باشگاه هایمان، در طول چند مسابقه به اندازه نصف این بازی، توان جسمانی می گذارند؟ سه بازی؟ پنج بازی؟ بیشتر؟ یا اصلاً سئوالم به شوخی می ماند؟!

۲ - انگار وقتی خود مسابقه در اوج باشد، بقیه اجزا هم همپای آن رشد می كنند. تصویربرداری و كارگردانی تلویزیونی بازی آلمان - آرژانتین را دیدید؟

به نظرتان بهترین كارگردانی بازی ها از ابتدای جام تا این جا نبود؟ آن «توشات» اسطوره ای دو مربی را دیدید كه كلینزمن فلو در پس زمینه اش، داشت به پكرمن فوكوس در پیش زمینه نگاه می كرد و او ساكت بود و مرد مسن تر با دست و سر و تقلا حرف می زد؟ آن نماهای «اورشولدر» ینس لمن و الیور كان را دیدید كه درست قبل از شروع پنالتی ها، بالاخره و بر پایه احساسات ملی، آشتی كردند و دو دوربین مثل یك دكوپاژ كلاسیك «نما/نمای متقابل»، از دو زاویه نشان شان داد؟ می دانید اگر این تدوین/ سوئیچینگ درخشان و احساسی بین این دو نما نبود، درست حس آن لحظه بعد از مهار پنالتی آخر را نمی گرفتیم كه لمن از همه گذشت تا به كان برسد و به او «بزن قدش» بگوید؟ مكث دوربین و پرهیز از كات در نمای طولانی تعویض ریكلمه یادتان هست؟ حواس تان بود كه نگاه خونسرد و حتی متعجب او به تماشاگران معترض و سوت زنان آلمانی، با كلوزآپ طولانی اش بیشتر آدم را از این تأخیرها و آرام آرام قدم زدنش عصبی می كرد؟

و حالا فاز دیگری از سئوال ها: تلویزیون ما چقدر و چطور قدر این لحظه ها و تصویرها را می دانست؟ فكر می كنید هیچ نقطه دیگری در دنیا هست كه به قول دوستم حسین معززی نیا، این همه منت خرید امتیاز پخش بازی ها را به سر مردمش بگذارد و بعد، چند دقیقه اول «كلاسیك شدنی ترین» بازی جام را حرام تیزرهایش كند؟ هیچ تلویزیون دولتی ای این همه میل و اشتهای تجارت دارد؟ هیچ شبكه ای بوده كه به دلیل محافظه كاری و افراط گری (و نه «رعایت ضوابط» كه ضروری و گریزناپذیر است)، آن دقایق طلایی ماساژ پای بازیكنان را در فاصله میان وقت اضافی تا پنالتی ها، نشان ندهد؟

هیچ تبلیغاتچی كندذهنی پیدا می شود كه نفهمد مردم در آن دقیقه ها حتی حاضر نیستند تصویر و صدای آشنای سوپراستاری مثل هدیه تهرانی را روی صفحه تلویزیون و به جای چمن سبز استادیوم برلین تاب بیاورند؛ چه رسد به چهره و لبخند حرص درآور آن كت و شلواری نصیحت گر ناآشنا كه دو بار و به فاصله چند لحظه، روی صفحه تلویزیون كه نه، روی رگ ها و عصب های ما می آید و به همه مان ۱۰ ثانیه وقت و اولتیماتوم می دهد كه برویم لامپ های اضافی مان را خاموش كنیم؟!

چه میزان هوش و شعور لازم است تا آدم بفهمد كه این كار به ضدتبلیغ بدل می شود و بعید نیست فوتبالی های هیجان زده و حرص خورده را به روشن كردن عمدی همه چراغ ها و لوازم برقی خانه وادارد؟! چرا دوست سینمایی فوتبال فهم مخاطب شناسی مثل احمد امینی، سعی نمی كند جلوی پخش تیزر سریالش را كه دیگر «گرفته» و بیننده های خودش را دارد، آن هم درست در فاصله بازی و پنالتی ها، بگیرد و نگذارد «اه» گفتن و ناآرامی مردم را «اولین شب آرامش» در پی آورد؟ یا اختیار این تصمیم ها در این تلویزیون، هیچ با كارگردان نیست و باز هم اصلاً سئوالم به شوخی می ماند؟!

امیر پوریا



همچنین مشاهده کنید