پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دشواری انسان بودن


دشواری انسان بودن

هرتسوگ در سال ۱۹۴۲ به دنیا آمد و در بحبوحه خرابی های جنگ جهانی دوم در یك دهكده كوچك باواریایی به نام زاخرانگ رشد یافت

● نگاهی به نخستین فیلم های ورنر هرتسوگ

از منظر این دیدگاه منحصر به فرد كه پیوسته خطی باریك مرز داستان و واقعیت را كمرنگ می كند، ورنر هرتسوگ یكی از بحث انگیزترین و رمزآلودترین فیلمسازان [تاریخ] سینما بوده است. حضور پرقدرت یك مؤلف در تمام فیلم هایش، اعم از داستانی یا مستند، كاملاً مشهود است. برای هرتسوگ تمایزی بین دو سبك [روایی و مستند] وجود ندارد- همه آن ها در مجموع فقط فیلم هستند- چون زندگی واقعی و قصه همدیگر را برای الهام [یك حس] شاعرانه دوطرفه تغذیه می كنند. جهان بینی او اغلب غم افزا و ضدانسانی به نظر می رسد؛ بیگانگان آرمانگرا و خیالپردازی را به تصویر می كشد كه یا جامعه را طرد می كنند یا از سوی جامعه طرد می شوند و تنها زیر بار بلندپروازی های خودشان كمر خم می كنند.

تمدن همواره در لبه خودویرانگری تلوتلو می خورد، همچون لایه نازكی از یخ روی اقیانوس عمیق آشوب و تاریكی. او حال و هوای رمانتیسیسم، بشری را می بیند كه در مقابل قدرت و عظمت طبیعت خوار و خفیف شده است، در حالی كه چشم اندازهای عجیب و غریب به عنوان بازتاب هایی از حالات ذهنی درونی حضور دارند. فیلم های هرتسوگ- با وجود آگاهی زیركانه او از گذشته خشونت بار ملتش- معمولاً از ملاحضات تاریخی و سیاسی خاص در رویارویی با جهانی كه پر از قتل، نابودی و تخریب فرد[یت] است، دوری می جویند.

این مضامین به تدریج در كل اثر ظاهر می شوند و به یك باره پیچیده و گیج كننده می گردند. چنانكه همواره در مورد مستندهای او مطرح بوده اغلب جداكردن هرتسوگ واقعی از هزاران داستانی كه پیرامون او را احاطه كرده اند، مشكل است؛ داستان هایی كه چه به صورت برخی اسطوره ها در رسانه ها جاودانه شده و چه ساخته های ماهرانه ای كه توسط خود هرتسوگ شكل گرفته اند.

هرتسوگ در سال ۱۹۴۲ به دنیا آمد و در بحبوحه خرابی های جنگ جهانی دوم در یك دهكده كوچك باواریایی به نام زاخرانگ رشد یافت. او نخستین فیلمش را در سن ۱۱ سالگی دید و به سرعت تكنیك های فیلمسازی را با توجه دقیق به خطاهای متداول و قراردادهای معمول در فیلم های سری (ب) ارزان قیمت فرا گرفت. در سن ۱۴ سالگی، دوره كوتاهی از تعلیمات كاتولیكی سفت و سخت را آغاز كرد؛ حول وحوش همان دوره ای كه مزایای سفر با پای پیاده را كشف كرد و مصمم شد كه فیلم بسازد.

به عنوان یك نوجوان، هرتسوگ فیلمسازی را از مدخل یك فرهنگ نامه فراگرفت، اما به علت جوانی و فقدان آموزش رسمی، قادر نبود تهیه كننده ای را برای فیلمنامه های اولیه اش پیدا كند. در نتیجه، او شركت فیلمسازی خود را به نام Werner Herzog Filmproduktion تأسیس كرد و تولید فیلم هایش را آغاز كرد. او نوشتن، تهیه كنندگی، كارگردانی و اغلب روایت متن تقریباً تمام فیلم هایش را بر عهده داشت و از آن زمان به یك مؤلف به معنای واقعی آن تبدیل شد.

هرتسوگ نخستین فیلم كوتاهش به نام هراكلس را در سن ۱۹ سالگی ساخت؛ یك فیلم تجربی كه از یك تصادف معروف در [مسابقات ۲۴ ساعته] آلمان ساخته شد. برداشت هرتسوگ از انسان قوی«قدرت فكری، استقلال ذهنی، اطمینان، اتكاء به نفس و شاید حتی نوعی بی گناهی را دربر می گیرد». این به ویژگی اصلی قهرمانان و نیز خود هرتسوگ به عنوان یك فیلمساز تبدیل شده است. او همواره این بحث را پیش كشیده است كه فیلمسازی بیشتر یك تلاش [در سطح ورزش] قهرمانی است تا یك كار زیبایی شناسانه.

با این حال، كنارهم قرارگرفتن عجیب تصاویر در هراكلس بیانگر این مطلب نیز است كه حتی انسان قدرتمندی هم كه برای ابرانسان شدن تلاش می كند، هنوز می تواند توسط كنش های قاطعانه شانس و تصادف خرد و متوقف شود- همچنان كه در شكست ناپذیر (۲۰۰۱) و هر یك از دیگر فیلم های هرتسوگ با قهرمانان خردشده مواجه هستیم. دومین فیلم كوتاه او مستندی به نام بازی در شن (۱۹۶۴)، درباره چهار بچه و یك خروس در جعبه مقوایی بود، اما هرگز آن را اكران نكرد. فیلم كوتاه بعدی دفاع بی مانند دژ دویچ كروتس (۱۹۶۶)، داستان پوچی (آبسورد) را در مورد چهار مردی حكایت می كند كه از یك دژ متروكه اتریشی در مقابل مهاجمین خیالی دفاع می كنند تا آن حد كه به تدریج سلامت عقلشان را از دست می دهند.

بعد از چند سال سفر در اروپا و آمریكای شمالی، هرتسوگ در سال ۱۹۶۸ به مونیخ برمی گردد و در آنجا با فولكر شلوندورف و راینر ورنر فاسبیندر ملاقات می كند، دو كارگردان جوانی كه سردمدار موج نوی سینمای آلمان شدند. در سال ۱۹۶۸ با ساختن نخستین فیلم بلندش نشانه های زندگی به جزیره كرت در دوران اشغال یونان توسط نازی ها می رود كه با دنبال كردن همان مضمون دفاع بی مانند. . . ، داستان یك سرباز جوان آلمانی به نام اشتروزك را بازگو می كند كه در حالی كه از یك انبار مهمات بی مصرف در مقابل دشمنان نامرئی دفاع می كند، سر به جنون می گذارد. ناگهان در یك عمل جنون آمیز، با ترس از چند سرباز دیگر، شروع به تیراندازی به سوی شهر می كند و قبل از این كه دستگیر و به زندان منتقل شود، موفق می شود تنها یك الاغ را بكشد.

فیلم با تأكید بر احساس ترس وجودی (اگزیستانسیل) در مورد دقت تاریخی و سیاسی، اعلی درجه مهمل بودن «قرار دادن جنگ افزار در دست افراد» را به نمایش می گذارد؛ ایده ای كه بعدها در مستند بحث برانگیز هرتسوگ به نام تصنیف سرباز كوچك (۱۹۸۴) رخ می نمایاند. در طول ساخت نشانه های زندگی، هرتسوگ فیلم كوتاه تجربی كلام آخر (۱۹۶۸) را نیز جلوی دوربین برد. فیلم در مورد راهب تارك دنیایی است كه به تمدن برمی گردد و در آنجا از حرف زدن اجتناب می ورزد؛ در عین حال دیگر افراد جامعه به طور وسواس گونه ای خودشان را در نقطه ای بی معنا تكرار می كنند.

این فیلم نقطه آغاز عزیمت هرتسوگ به سمت مقوله پژوهش در زبان انسان و قدم های پیوسته او به سوی استیلیزه كردن روایت، محسوب می شود. بعد از این فیلم، احتیاط در برابر متعصبان (۱۹۶۹) ساخته می شود؛ یك فیلم كوتاه خنده دار در مورد مردم پارانوئیدی كه در مسیر یك مسابقه در مونیخ می كوشند جلوی متعصبان را بگیرند تا به اسبها حمله نكنند.

سیل شدید علاقه به موج نوی سینمای آلمان در اواخر دهه۶۰ (به ویژه بعد از جشنواره فیلم اوبرهاوزن ۱۹۶۸) ظاهر شد و هرتسوگ به همراه فیلمسازان دیگری مثل فاسبیندر، شلوندورف و ویم وندرس، از جمله كارگردانان اصلی این جریان به شمار آمد. همه این فیلمسازان، اعضای نخستین نسل مهم فیلمسازان آلمان بودند كه در دوره پس از جنگ پا به عرصه سینما گذاشتند. با این حال، هرتسوگ هرگز سینمای نوین آلمان را به عنوان یك جریان منسجم نمی بیند و از این رو خود را جزئی از آن نمی داند.

علاوه بر این، او بسیاری از فیلم های آلمانی این دوره را به خاطر این كه به طرز غیرقابل قبولی كوته فكرانه و ایدئولوژیك هستند، دوست ندارد و در عوض خود بسیاری از فیلم هایش را در خارج از آلمان می سازد، با این هدف كه مخاطب بین المللی پیدا كند. فیلم های او در خود آلمان به ندرت موفق بوده اند زیرا او مدعی است كه آلمانی ها به فرهنگ خود اعتماد ندارند. با این وجود، به نظر می رسد كه پروژه سینمای نوین آلمان در كم اهمیت كردن مسأله هویت ملی بومی نسبت به مسأله «كسب اعتبار جهانی به عنوان یك ملت متمدن» را در نظر می گیرد؛ امری كه هنوز محل بحث و مشاجره است.

بخشی از این كسب اعتبار به معنای بازگشت به سینمای پیش از دوران نازی است و مورخ سینما لوته آیزنر (مؤلف كتب تأثیرگذاری مثل پرده روح زده) پیوندی را میان دو دوره برقرار می كند. آیزنر یكی از نخستین مدافعان هرتسوگ و به طور كلی سینمای نوین آلمان بود. صدای راوی در [مستند] فاتا مورگانا (۱۹۷۰) صدای آیزنر است و در سال های بعدی از بزرگترین منابع الهام هرتسوگ بوده است. بازسازی ۱۹۷۹ هرتسوگ از نوسفراتو (۱۹۲۲) ساخته [فریدریش ویلهلم] مورنائو، هدف او از كسب اعتبار به وسیله برقراری پلی در تاریخ سینمای آلمان را متجلی می سازد.

حاصل یك سفر تقریباً مرگبار به آفریقا در سال ،۱۹۶۹ سه فیلم بود. دكترهای پروازی شرق آفریقا (۱۹۶۹)، مستندی در مورد پزشكانی كه برای پیشگیری از بیماری چشمی تراخم به آفریقا سفر می كنند، (از دید هرتسوگ) بیشتر یك گزارش بود تا یك فیلم به معنای واقعی. همین مسأله در مورد آینده دست و پابسته (۱۹۷۱) نیز صادق است. دومین فیلم، فاتا مورگانا، یكی از مبهم ترین و تجربی ترین مستندهای هرتسوگ است.

تصاویر سوررئالی سراب ها، چشم اندازها و صحرانشینان در سه بخش ترتیب یافته اند- آفرینش، بهشت و عصر طلایی- كه با روخوانی بخش هایی از پوپول ووه همراهی می شوند. اگرچه در بعضی جاها به صورت یك تصویر روانگردان ظاهر می شود، اما ایده فیلم ردیفی از قطعات فیلمبرداری شده مستند توسط موجودات فرازمینی است كه به روی سیاره ای بیگانه فرود آمده اند و مردمی را مشاهده می كنند كه منتظر برخوردی تهدیدكننده با خورشید هستند؛ فیلم این امكان را برای انسان ها فراهم می آورد كه ببینند بیگانگان سیاره ما را ممكن است چگونه جایی تصور كنند.

اگرچه این مفهوم در طول ساخت فیلم كنار گذاشته شد، ایده گونه ای مستند علمی- تخیلی در درس هایی از تاریكی (۱۹۹۲) و آن دوردست آبی وحشی (۲۰۰۵)، دو مستند عمیقاً امپرسیونستی كه با فاتا مورگانا تریلوژی نصفه نیمه ای را تشكیل می دهند، بشدت به چشم می آید. هرتسوگ به كرات گفته است كه در فاتا مورگانا و سایر فیلم هایش، «چشم اندازهای آزارنده دنیای ما» را گرفته است، مكان هایی كه استعمار آدمی زمین را بی حرمت كرده است. از طرفی، چشم اندازهای بسیار زیبای فیلم هایش را نباید به معنای تصاویری بدیع [و شایسته تصویربرداری] و شاعرانه در نظر گرفت، بلكه بیشتر نمایانگر حالات درونی، رؤیاها و كابوس های جمعی هستند.

این ویژگی دوگانه مناظر او نشان می دهند كه آگاهی اصیل انسان مورد بی حرمتی نیروهای كاپیتالیسم و مدرنیته قرار گرفته است؛ ایده ای كه از معمای كاسپرهاوزر گرفته تا فیلم های قوم نگارانه تری مثل جایی كه مورچگان سبز رؤیا می بینند و ده هزار سال پیرتر، قابل مشاهده است. چشم اندازها اغلب هسته فیلم های او را تشكیل می دهند و او در مأموریت گسترده خود در یافتن تصاویر ناب، بر روی آن ها درنگ می كند. او تمدن تهدیدشده را با مصرف تصاویر (امری كه با مصرف گرایی و فناوری رسانه های جمعی مثل تلویزیون تطابق دارد) و مرگ تصور(خیال)، بازنمایی می كند.

استعاره های بشدت سوررئال را باز هم می توان در فیلم سوم او در آفریقا به نام حتی كوتوله ها هم روزی كوچك بودند(۱۹۷۰) مشاهده كرد؛ یك كمدی سیاه نیهیلیستی درباره ساكنان یك آسایشگاه كه شورش می كنند و كنترل آن را به دست می گیرند. با حضورگروهی از بازیگرانی كه همگی كوتاه قامت هستند، دنیای كالاهای مصرفی و جامعه بورژوا كاملاً بی تناسب به نظر می رسد؛ بنابراین كوتوله ها شروع به تخریب همه چیز می كنند و بدین سان خشم خود را نسبت به دنیایی كه برای آن ها ساخته نشده است، خالی می كنند.

قهرمانان داستان، مثلاً در فیلم هایی همچون معمای كاسپرهاوزر و اشتروزك، تا حدودی در مقایسه با اطرافیان خود عجیب و غریب به نظر می رسند، اما در حالی كه واكنش های آن ها كاملاً عادی است، این جامعه متوحش است كه به راستی هیولاوار می نماید. توماس الزاسر اشاره می كند كه به نظر می رسد حتی كوتوله ها... آیینه هرتسوگ در بازنمایی انزوایش بعد از جشنواره اوبرهاوزن ۱۹۶۸ و عدم امكان تلفیق انقلاب سیاسی با ذهنیت رادیكال باشد. هرتسوگ در این فیلم دنیای انقلابی دهه ۱۹۶۰ را به تمسخر می گیرد، زیرا او احساس كرد كه میل ضدفرهنگی به براندازی دولت و برپایی یك جامعه سوسیالیستی آرمانشهری در بهترین حالت امری كوته فكرانه و ساده انگارانه است. این فیلم بعدها برای مدتی توقیف شد و منتقدان آن را یك اثر آنارشیستی و كفرگویانه دانستند و به هرتسوگ برچسب فاشیستی زدند.

باوجود استفاده مسأله دار او از یك دسته بازیگر كاملاً معلول برای القای مفاهیم استعاری در كوتوله ها. . . ، فیلم آینده دست و پا بسته مستندی كاربردی برای افزایش آگاهی عمومی در مورد نیاز به فراهم آوردن امكانات برای معلولان در آلمان است و برای مقایسه، از تصویب قانون حقوق معلولان در آمریكا بهره می گیرد. در طول فیلمبرداری، هرتسوگ با فینی اشترابینگر ملاقات می كند، زن معلولی كه كری و كوری او باعث شده است كه تنها بتوان از طریق زبان لمسی با او ارتباط برقرار كرد.

نتیجه این ملاقات فیلم سرزمین سكوت و تاریكی (۱۹۷۱) بود. این فیلم مضامینی را در بر می گیرد كه در سراسر فیلم های هرتسوگ مثل كاسپرهاوزر، كلام آخر و درس هایی از تاریكی مشهودند. او همچون بسیاری از دیگر شخصیت های فیلم هایش، فینی و سایر افراد كر و لال را به مانند بیگانگانی منزوی از جامعه نشان می دهد كه از ناتوانی برای انتقال مناسب معنای وجودی خود رنج می برند. از آنجایی كه هرتسوگ مدعی است كه آدم های فیلم هایش (چه مستند و چه داستانی) نقاطی خودمرجع و سمپاتیك هستند، به نظر می رسد كه او به تدریج زندگی خودش را فیلمبرداری می كرده است.

دیوید چرچ‎

ترجمه آرش طهماسبی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید