جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

فضای خوفناک ذهن بیمار


فضای خوفناک ذهن بیمار

درباره فیلم «۱۴۰۸»

سینمای هالیوود در یکی دو ماه گذشته شاهد حضور فیلم های متعددی در ژانر وحشت بوده که از این بین فیلم «۱۴۰۸» نه تنها به دلیل حضور بازیگران سرشناس، بلکه به دلیل اعتبار نویسنده و خالق داستان فیلم از اهمیت خاصی برخوردار است. «۱۴۰۸» اقتباسی است از یک داستان کوتاه به قلم استفن کینگ که عمده شهرت خود را از نگارش داستان های هراسناک و وهم آلود به دست آورده. «تلألو» استنلی کوبریک یکی از بهترین نمونه های اقتباس سینمایی از آثار او به حساب می آید که در سینمای وحشت از کلاسیک ها است. دو فیلم «رستگاری شاوشنک» و «دالان سبز» از دیگر آثار سینمایی اقتباس شده از نوشته های او هستند.

یک نویسنده داستان های ترسناک (کیوزاک) درباره هتل ها و خانه های جن زده، به منظور نوشتن کتابی تازه و بهتر،وارد اتاقی در هتلی می شود می شود که هراس ها و چالش های ذهنی وحشتناک در نهایت وجود او را تسخیر می کنند. اتاقی که کسی تاکنون بیشتر از یک ساعت در آن دوام نیاورده است. از سال ۱۹۱۲ در این اتاق شماره ۱۴۰۸ ، ۵۶ نفر جان باخته اند. جالب اینکه جمع همه این اعداد به سیزده ختم می شود که این موضوع در مورد قربانیان با مرگ نویسنده کامل می شود. فیلم در زیر شاخه یی از فیلم های ژانر وحشت (موسوم به فیلم های مربوط به هتل یا متل) قرار می گیرد. طبیعی است که در این گونه فیلم ها کاراکتر اصلی به نوعی تا سرحد جان توسط سوژه ها یا ابژه های بیرونی مهاجم به اتاق او آزار و اذیت می شود.

مایک انسلین نویسنده، به روح اعتقادی ندارد به همین خاطر بدون کمترین ترسی در این مکان ها حاضر می شود و با استفاده از دستگاه ضبط صدای خود و با توجه به شواهد و مدارک داستان های خود را می نویسد. او تنها زندگی می کند و مرگ دختر خردسالش عامل اصلی این تنهایی است، مرگی که ظاهراً او هنوز با آن کنار نیامده است. این وجه کلیدی در تحلیل فیلم، شباهت خیره کننده یی با فیلم «اکنون نگاه نکن»(نیکلاس روگ) دارد که در آن فیلم نیز مرگ دختر در شکل گیری اکثر موقعیت ها و کنش ها دخیل است و پذیرفتن حضور روح دخترک کاملاً کاربردی مذهبی و فیلمنامه یی (در پرداختن به شخصیت ها) دارد. تابلوهای نصب شده در اتاق ۱۴۰۸ هم با آن فیلم چندان بی نسبت نیست. تا آنجایی که می توان استدلالی داشت، از موجودات خارج از ذهن مایک در ایجاد آن فضای خوفناک در اتاق ۱۴۰۸ خبری نیست و این بدان معنا است که همه چیز زاده ذهن بیمار او است و فقط روح دختر است که می توان آن را حاضر و موجود دانست؛ روحی که به پدر کمک می کند تا از آن شرایط سخت به هر حال بیرون بیاید. البته هیچ نشانه دقیقی نمی توان برای توجیه این ذهن بیمار و آن همه توهم داشت. دیالوگ ها و رفتار های پرتعلیق مدیر هتل(ساموئل ال جکسون) می تواند تنها گزینه قابل توجه ما در حل معمای اتاق ۱۴۰۸ باشد. اینکه او به هیچ وجه در طول آن یک ساعت کذایی به مایک سر نمی زند و دست آخر نیز مایک را تحسین می کند؛ احتمالاً چون زنده مانده است. البته این قسمت تخطی بزرگی در نحوه روایت فیلم است چرا که ما فقط آنچه مایک می بیند و باور می کند را می بینیم و به هر حال راوی او است. در واقع مشخص نبودن مرز توهمات و واقعیت و استفاده افراطی از فرم روایی ذهنی در پردازش فصول کلیدی داستان اصلی ترین آسیب را به فیلم زده است. ظاهراً برای کارگردان فیلم جلوه ها و جذابیت های بصری مهمتر بوده است و اینکه مخاطب خود را ساعتی گیج و بعضاً رنگ و رو پریده از سالن خارج کند. به هر حال در آثار ممتاز این نوع سینما حل معما در آخرین مرحله می تواند قابل توجه باشد و حس و حال جهان متن و موقعیت های انسانی است که مخاطب را درگیر فیلم خواهد کرد. مثلاً در همین فیلم «اکنون نگاه نکن»، رسیدن به آرامش ابدی (مرگ) و عشق بی پایان ولی نابود شده به فرزند بیشترین اهمیت را در تاویل و درک اثر دارد و آنچه ترسناک و خوفناک جلوه می کند این است که اکنون کسی نیست تا احساسات و ترس های درونیت را بفهمد و درمان کند؛ چیزی که در فیلم ۱۴۰۸ بسیار ناچیز است و فیلمساز در القای این نوع حس واقعاً ناتوان. به هر حال خاطره و توهمات مربوط به حضور دختر مایک بی دلیل نیست. بعد از هجوم سرسام آور توهمات، مایک تنها لحظه و مکانی را که امن می یابد، جایی است که او در کنار خانواده و دختر هنوز زنده اش است. یعنی او با متوسل شدن به این خاطرات موقتاً از هراس و موقعیت هایی که مثل خوره ذهن و جان او را می خورند فاصله می گیرد و احساس امنیت می کند. انگار یادآوری مرگ دخترش و آن دوران از دست رفته آنقدر هولناک هستند که چیز بدتری نمی تواند وجود داشته باشد و آنقدر او به واسطه این موقعیت عاطفی نیرو می گیرد که توان مقاومت کردنش بالا می رود. مایک در هر لحظه از توهماتش سعی می کند با بودن در کنار همسر و دخترش (دو عشق از دست رفته) خود را به ساحلی امن برساند. فیلم خیلی سریع از این موقعیت های انسانی عبور می کند و به شکل بسیار افراطی سعی دارد جذابیت های بصری خیره کننده خود را یکی بعد از دیگری بچیند. نبود موسیقی که بتواند این حجم از ذهنی گرایی و حضور خاطرات تلخ و شیرین را توجیه کند و به بار بیاورد از ضعف های فیلم به شمار می آید. موسیقی به خوبی می توانست تنهایی، درد های درونی و عشق از دست رفته مایک را کامل کند و از همه مهمتر همذات پنداری مخاطب را به طور وصف ناپذیری سر و شکل دهد.

جلوه های ویژه و ایده های بصری فیلم انصافاً کیفیت ممتازی دارند اما بدیهی است که المان های فیلمنامه یی در خلق هراس و عذاب مخاطب بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد. مثلاً در فیلم های هیچکاک نگاه کنید که چقدر موقعیت های انسانی و قابل لمس تر (روی کاغذ)، بدون وام گرفتن از جلوهای ویژه، به خودی خود عذاب آور هستند و نشانه های شمایلی به همان اندازه اهمیت دارند که نماد ها می توانند مهم باشند. می توان اینطور استدلال کرد که مبهم بودن فضاها و اتفاق های فیلم و خالی بودن شان از درونمایه های انسانی تر آن هم به معنای ذهنی اش، نوعی فاصله گذاری را به وجود می آورد که مهمترین موضوع یعنی همذات پنداری را به تعلیق می اندازد. مثلاً به صحنه یی که نویسنده برای آخرین بار دخترش را در آغوش می گیرد، توجه کنید. چطور می توان این صحنه را اینقدر بی حس از آب درآورد؟فیلم طوری پیش می رود که برای مخاطب موضوع مربوط به اتاق ۱۴۰۸ و حل معمای مربوط به آن و احتمالاً بازگشت به آرامش و تعادل در سایه مجازات برخی عوامل از هر چیزی مهمتر و لازم تر است اما به جای همه اینها با پایانی ضعیف و واقعاً خالی از تاثیر مواجه هستیم. در واقع اتفاقی بودن درک آن حقیقت بزرگ ضعف بزرگی است و این دقیقاً همان جایی است که کم اهمیت شمردن روابط علی و معلولی و گل درشت کردن جنبه های صرفاً بصری نتیجه یی جز مبهم شدن اثر ندارد و پایان فیلم تنها این حکم را می دهد که ۱۴۰۸ اسیر نحسی همان عدد کذایی شده است.

محمد باغبانی



همچنین مشاهده کنید