پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چراغ سینما در حال خاموشی است


چراغ سینما در حال خاموشی است

بحثی درباره رقابت تلویزیون با سینمای ملی ایران

رقابت تلویزیون و سینما در یکی دو سال اخیر، به مرحله یی جدی و خطرناک رسیده است. این دو رسانه، از سالیان دور، با هم در کشاکش و رقابت بوده اند و البته اصل رقابت رسانه یی امر پسندیده یی هم هست و می تواند بالندگی هر دو رسانه را در پی داشته باشد. در حکومت پهلوی به ویژه از اواخر دهه چهل که تلویزیون به عنوان یک رسانه پرقدرت دولتی وارد خانه ها شد، این رقابت در جهت کسب برتری برای هرچه مقرب تر شدن نزد دستگاه حکومتی به راه افتاد.

جالب اینکه در راس هر دو رسانه یعنی سینما و تلویزیون، دو تن از وابستگان نزدیک خانواده سلطنتی حضور داشتند. پهلبد وزیر فرهنگ و هنر که مدیریت سینمایی کشور را هم به عهده داشت، شوهر شمس پهلوی خواهر شاه و رضا قطبی مدیرعامل سازمان رادیو و تلویزیون، پسرخاله فرح دیبا همسر شاه بودند. رقابت پشت پرده یی که درون تالارهای کاخ سلطنتی جریان داشت و کشمکشی کاملاً سیاسی بود، در بیرون شکل رسانه یی به خود گرفته بود.

حاصل این رقابت البته تا حدودی به نفع فرهنگ و هنر معاصر ایران شد. اگر وزارت فرهنگ و هنر برای حضور در جشنواره های جهانی یا نمایش آزادی به مدعیان فقدان آزادی در ایران، گاه با تولید فیلم هایی همچون گاو یا یک اتفاق ساده عملاً به پیدایش و شکل گیری سینمای نوین ایران کمک کرد، در آن سو، قطبی هم با به راه انداختن یا کمک به تولید فیلم هایی همچون آرامش در حضور دیگران و مغول ها، بانی خیر شد تا چندتایی شاهکار در سینمای بی هویت آن دوران خلق شود. این رقابت به شکلی دیگر در سال های پس از انقلاب نیز ادامه یافت و باز هم صبغه یی سیاسی داشت.

اما نه در حد رقابت های پشت پرده خانواده سلطنتی بلکه قدرت نمایی برای در دست گرفتن مهار هدایت فرهنگ عمومی جامعه. تا وقتی تعداد شبکه ها معدود و زمان پخش برنامه ها محدود بود، این رقابت چندان جدی به نظر نمی آمد. اما از هنگامی که در اواخر دهه ۶۰ برنامه گسترش شبکه ها در دستور کار قرار گرفت، تلویزیون توانست بخش عمده یی از اوقات فراغت جامعه را کاملاً در اختیار گیرد و سینما که مخاطبانش همواره بابت دسترسی به آن باید هزینه پرداخت می کردند، به مرور، میدان را به تلویزیون واگذاشت.

اگرچه آمار رسمی سعی می کند با تکیه بر عدد و رقم های ساختگی واقعیت ها را پنهان کند اما کافی است با دیدی کارشناسانه و دقیق به چرخش اقتصاد سینمای ایران نگاه کنیم. آن گاه درخواهیم یافت که تماشاگران سینما، از نیمه دوم دهه گذشته تا امروز، ریزش چشمگیری داشته اند. برای اثبات این نظر، لازم نیست زحمت زیادی به خودمان بدهیم. کافی است سراغ چند تا مدیر سینما در تهران و شهرستان ها برویم و پای درد دلشان بنشینیم به شرطی که فروش میلیاردی یکی دو فیلم طی سال های اخیر، گولمان نزند که گفته اند «با یک گل بهار نمی شود».

هر چند طی دهه شصت و هفتاد مدیران سینمایی کشور می کوشیدند با تعامل با تلویزیون، از سقوط صنعت سینمای ایران جلوگیری کنند و راه های مختلفی را هم آزمودند- از جمله واگذاری حق پخش فیلم های سینمایی به تلویزیون یا کاستن از تعرفه آگهی تبلیغاتی فیلم ها در این رسانه - اما واحد بازرگانی تلویزیون، کمترین همراهی را با سینماگران نکرد و در مورد خرید حق پخش هم تلویزیون ترجیح داد فیلم های خارجی را از واسطه های هنگ کنگی یا سنگاپوری به قیمت ارزان بخرد و با جرح و تعدیل فراوان پخش کند. جالب اینکه کشوری که خود را در جنگ با امریکا می داند، بیشترین فیلم های سینمایی که از رسانه ملی اش پخش می شود، امریکایی است.

جالب اینکه دو تن از مدیران اخیر تلویزیون، سابقه حضور در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را داشته و دارند. علی لاریجانی خود وزیر بود و در قبال سینمای ملی ایران مسوولیت داشت و عزت الله ضرغامی نیز مدتی طولانی معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را عهده دار بوده و در مدت مدیریتش کوشش بسیار کرد تا تلویزیون را در جهت مسوولیتی که در قبال سینمای ایران داشت و دارد، رام کند اما هر دو هنگامی که بر مسند ریاست این سازمان تکیه زدند، موضع پیشین خود را فراموش کردند. لاریجانی با راه اندازی شبکه های متعدد تلویزیونی عملاً رقابت ویرانگری را با سینما آغاز کرد و ضرغامی هم با پخش فیلم های روز خارجی، عملاً مردم را از رفتن به سینما بی نیاز کرد. به راستی مگر یک شهروند گرفتار در این روز و روزگار چقدر فرصت و اوقات فراغت دارد؟

این رقابت در چند ماه اخیر، به شکلی دیگر و این بار خطرناک تر، ادامه پیدا کرده و نفس سینمای ملی ایران را بریده است. تولید فیلم های تلویزیونی معروف به «۹۰ دقیقه» و پخش آنها به عنوان فیلم سینمایی، عملاً از دو سو، سینمای ایران را در منگنه قرار داده. از یک سو پخش این نوع فیلم که به طور حیرت آوری به یک پدیده فرهنگی/ هنری تبدیل شده از تلویزیون، جایی برای پخش فیلم های سینمایی ایرانی باقی نگذاشته و از سوی دیگر، بسیاری از سینماگران را عملاً از بدنه سینمای ملی جدا و به تلویزیون وابسته کرده است. البته ممکن است این اقدام با نیت خیر صورت گرفته باشد. و مثلاً بهانه این باشد که سینمای ایران دارد تعطیل می شود و دست اندرکاران آن بیکار خواهند شد.

پس بهتر است تلویزیون آنها را که اغلب هم زندگی بخور و نمیری دارند، مورد حمایت قرار دهد. خب البته این نیت خیر است ولی نتیجه نهایی اش به سود سینمای ملی ایران نخواهد بود. فیلمسازی که در صنعت سینمای بی در و پیکر ایران باید مدت ها و گاه سال ها انتظار بکشد تا دری به تخته بخورد و سرمایه یی جور شود برای ساختن یک فیلم، حالا راحت می رود قرارداد می بندد، یک ماهه فیلم را می سازد و تحویل می دهد و دغدغه اکران را هم ندارد. ضمن اینکه می داند فیلمش مخاطب چندمیلیونی هم خواهد داشت؛ چیزی که آرزوی همه فیلمسازان در همه جای دنیا است.

این جوری هم از شر دردسرهای نظام تولید فیلم های سینمایی رها می شود و هم نگران نمایش ساخته اش در سینماها نخواهد بود. اما این یک روی سکه است. فیلمسازی که به آسان گیری یا آسان شدن کار عادت کند، تنبل هم خواهد شد. این روزها خبرهای نگران کننده یی در مورد برخی سینماگران نامدار و ارزشمند ایران می شنویم که با تلویزیون وارد مذاکره شده اند.

اما روی دیگر سکه مدیریت سینمایی کشور است که در این کش و قوس گویی باری از دوشش برداشته شده و احساس راحتی می کند. اگر چنین است که وای به حال فرهنگ و هنر و سینمای ملی ما. آقایان مسوول امور سینمایی برای نجات سینمای ایران از وضعیتی که در آن گرفتار آمده، چه برنامه روشنی ارائه کرده اند؟ آیا برگزاری جشنواره فجر و جشن خانه سینما هدف اصلی مدیریت سینمایی است یا راه اندازی چرخ های زنگ زده صنعت سینما، آشتی دادن مردم با فرهنگ سینما رفتن و در یک کلام شرکت در یک رقابت برابر و جوانمردانه؟

به نظر می رسد برنامه یی در کار نیست یا اگر هست، نه اعلام می شود و نه به مرحله عمل می رسد. اینکه در سخنرانی ها دائم از قداست سینما حرف بزنیم یا دم از سینمای فاخر و ارزشی بزنیم اما عملاً دوسوم تولیدات سالانه این سینما، بازسازی همان فیلمفارسی مرحوم باشد، چه دردی را دوا خواهد کرد؟ مدیران سینمایی برای بازگرداندن سینماگران جذب شده به مغناطیس تلویزیون و آشتی دادن مردم با سینمای ملی باید راهکارهای عملی بیابند و دست از شعار دادن و حمایت های ویژه از برخی نورچشمی ها که اغلب حتی در برآوردن آمال مدیران سینمایی هم ناتوانند، بردارند و چاره یی جدی بیندیشند. تا کی می توان صنعت سینمای ایران را با چوب زیر بغل به حرکت درآورد؟

به عنوان کسی که نزدیک به ربع قرن در حمایت از سینمای ملی قلم زده ام و عمر و جوانی ام را که می توانست به شکل دیگری لااقل در پشت دوربین بگذرد، صرف نوشتن درباره سینمای ایران کرده ام، به خود حق می دهم مدیران امور سینمایی کشور را به پاسخگویی عملی فراخوانم. هر بهانه یی برای کم کاری یا پذیرش شکست در رقابت با رسانه های دیگر توجیه نشدنی است. همین رقابت در سایر کشورها هم جریان دارد و با شدت و حدت بیشتری، اما صنعت سینمایشان همچنان پابرجا است. هزار بار گفته شده که «سینما صنعت بی بحران است» به این معنی که صنعت سینما در مقابله با بحران هایی که تهدیدش می کند، می کوشد راه های تازه یی را کشف کند و دیگر رسانه ها را پشت سر بگذارد.

من نمی گویم برای نجات صنعت سینمای ایران به سکس و خشونت پناه ببریم که می دانم امر محالی است اما راه های بهتری را سراغ دارم و پیشنهاد می دهم از جمله پناه بردن به ادبیات ارزشمند ایران، از کلاسیک گرفته تا مدرن. باور کنید مردم ایران اگر فیلمی براساس آثار درخشان ادبیات فارسی از جمله مثلاً «سووشون» سیمین دانشور یا برخی آثار دولت آبادی و دیگران و دیگران ساخته شود، باز هم مقابل سالن های سینما صف خواهند کشید. این البته فقط یک راه حل است.

راه حل های دیگری هم وجود دارد. از سوی دیگر ممیزی غیراصولی و اغلب سلیقه یی باعث شده که تماشاگر ایرانی سینمای ایران را صرفاً رسانه یی تبلیغاتی قلمداد کند و برای برآوردن نیازهایش به بازار قاچاق فیلم روی آورد. گیرم که با برخوردهای جدی جلوی قاچاق فیلم های ایرانی را در بازار آزاد گرفتید که البته کاری لازم و درست بود، با قاچاق فیلم های خارجی چه می کنید؟ با این یکی نمی توان از طریق بگیر و ببند دست و پنجه نرم کرد. برای آشتی دادن تماشاگر با سینمای ایران، باید دست از تنگ نظری و دخالت در سینما دست برداشت و اجازه داد سینماگر ایرانی با فراغ بال و البته با حفظ معیارهای پذیرفته شده، به خلق اثر بپردازد.

به عبارت دیگر مدیران امور سینمایی کشور باید اعتماد از دست رفته تماشاگر نسبت به سینمای ملی را به هر طریق ممکن اعاده کنند. در اوج ناامیدی و یأس، فکر می کنم برای نجات سینمای ایران از وضعیت نگران کننده موجود، حتماً راهکارهایی وجود دارد. چراغ سینمای ایران در حال خاموشی است در حالی که به قول شاعر «واسه نفت نیس هنو، یه عالم نفت توشه»۱.

پی نوشت؛

۱- شاملو

احمد طالبی نژاد



همچنین مشاهده کنید