پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

برای دل خودم می نویسم


برای دل خودم می نویسم

مصاحبه گاردین با پدر رمان نو «آلن رب گری یه»

آلن رب گری یه یکی از خلاق ترین رمان نویسان و فیلم سازان قرن بیستم است. او به همراه ناتالی ساروت، یکی دیگر از بنیانگذاران جنبش رمان نو در حالی که بیش از هر چیزی از نبود خلاقیت و هرگونه جریان تازه ای در هنر رمان نویسی از قرن نوزدهم به بعد به تنگ آمده بودند دست به نگارش مجموعه رمان های پیچیده و متفاوتی زدند که شیوه های سنتی رمان نویسی و روایت را به چالش برانگیختند و باحذف برخی عناصر مهم داستانی همچون پرسوناژ، پلات، فضا، دیدگاه و تناوب زمان تعریف نو و تازه ای از رمان در قرن بیستم ارائه دادند. توصیف اشیا و تکرار مکرر این توصیفات، در هم شکستن ساختار زمان در رمان، توصیفات هندسی، عینی گرایی و فقدان عاطفه مؤلفه های بارز ادبیات «رب گری یه» ، سردسته نویسندگان داستان یا رمان نو بود. همزمان با او نویسندگان دیگری همچون میشل بوتور، ناتالی ساروت و کلود سیمون قصه هایی کمابیش در همان مایه و شیوه منتشر ساختند و به طور کلی، وجه اشتراک این نویسندگان در زمینه انکار شیوه های سنتی است. این نویسندگان مکتبی را تشکیل نمی دهند بلکه مشترکاً مکتبی را در هم می ریزند و قالب نو و تازه ای برای رمان در قرن بیستم ارائه می دهند. فیلم های رب گری یه نیز انعکاس بخش تمایل او برای به چالش برانگیختن عرف های فیلم سازی است اما او بیش از آن که یک فیلمساز زبردست تلقی شود یک نویسنده حرفه ای محسوب می شود.

رب گری یه پس از آن که با دو رمان نخستش به نام های پاک کن ها (۱۹۵۳) و «بیننده» (۱۹۵۵) واکنش مثبت منتقدان بسیاری را به خود جلب کرد مقالات متعددی درباره نیاز دنیای ادبیات به یک دیدگاه نو در حوزه رمان نویسی به چاپ رساند و همین تلاش برای معرفی این دنیای تازه در عرصه رمان نویسی او را به عنوان پدر رمان نو به شهرت رساند. رب گری یه در این مجموعه مقاله ها یادآور می شود که رمان یک گونه هنری است و توضیح می دهد که چرا هنر رمان نویسی باید به پیشرفتی در خور نیاز خواننده امروزی دست یابد و از این سکون و اغما خارج شود. وی همچنین هشدار داد که چنانچه دنیای رمان نویسی از یک تحول رادیکال استقبال نکند بزودی باید شاهد مرگ همیشگی آن باشیم.»

رمان های رب گری یه همگی بدون استثناء خواننده را به چالش می طلبند، تا خواندن، اندیشیدن و نگریستن به دنیای پیرامون خود را از نو بررسی و آن را متحول کنند. هر یک از رمان های این نویسنده به کلی با یکدیگر فرق دارند. «پاک کن ها» درباره یک مأمور پلیس به نام والاس و جست وجوی او برای یافتن مردی است که ظاهراً مرد دیگری راکشته است اما در حقیقت کشته نشده است. داستان این رمان در شهر کوچکی در بلژیک اتفاق می افتد؛ شهری با شبکه ای از کانال ها، پل ها و بلوارها که همگی شبیه به هم اند و با پیشرفت داستان تبدیل به هزار توی پیچ در پیچ می شوند که بر عمق حوادث می افزایند. حال و هوای فیلم نوار این رمان در ترکیب با سبک خاص رب گری یه در رمان نویسی اثر درخشانی را به خوانندگان عرضه می کند که برای همیشه در ذهن آنان خواهد ماند. «پاک کن ها» به عنوان اثری قابل فهم تر از رمان های بعدی رب گری یه همچون «حسادت» و «در هزار تو» (۱۹۵۴) مصداق کامل رمان نو است چرا که در امان نو، طرح و توطئه بهانه ای بیش نیست. کار اصلی قصه نویس پژوهشی است در زمینه های گوناگون. در پاک کن ها، همه اصول قصه کار آگاهانه رعایت شده است و حتی قهرمان به جای یک بار دو بار کشته می شود! در این رمان، قهرمان اصلی از بیرون به خواننده نشان داده می شود اما هیچگاه به درون او راه نمی یابیم. داستان به صیغه سوم شخص روایت می شود اما گزارشگری نیست که حدسیاتی در مورد قهرمان در اختیار خواننده بگذارد. در رمان نو در هم آمیخته شدن ترتیب زمانی رویدادها، سمبل هایی که در گوشه و کنار متن به چشم می خورند، توصیفات چرخشی از اشیاء و اجزای داستان همگی ساختار سنتی زمان و فضا را در هم می شکنند تا خواننده بتواند پلات را از نو بیافریند به همین خاطر گفته می شود که دنیای رمان نو یک دنیای پیچیده داستانی و علاوه بر آن تصویری است.

در سن ۸۵ سالگی آلن رب گری یه در زادگاهش فرانسه آنقدر مشهور و معتبر است که یکی از نویسندگان و فیلمنامه نویسان طراز اول این کشور محسوب می شود. اما کمی دورتر در کشور ادیب پروری همچون بریتانیا پدر رمان نویسی نو همچنان شخصیتی مهجور و کم مخاطب در محافل مهم ادبی است. استوارت جفریز، خبرنگار نشریه گاردین در مصاحبه ای با این نویسنده سنت شکن راز این بیگانگی را از زبان خود او می شنود.

«در هیچ کجای جهان آنقدر به کار هایم بی علاقه نبوده اند که در بریتانیا»

این را آلن رب گری یه می گوید؛ پدر رمان نویسی نو و کسی که به خاطر طرد چارچوب، شخصیت، داستانسرایی و زمان از قالب سنتی رمان نیم قرن پیش از سوی منتقدان و نظریه پردازان سرشناسی همچون رولان بارت و موریس بلانشو مورد تحسین قرار گرفت و تعریف جدید و تازه ای از «رمان» در قرن بیستم ارائه داد. گلایه رب گری یه کاملاً به حق و منصفانه است. در کشوری که به داشتن شکسپیر وجورج الیوت می بالد خیلی ها نمی دانند که رب گری یه یک فیلمساز است و مهم تر از آن این که یک رمان نویس بزرگ است و یا آن که در سال ۲۰۰۴ آکادمی هنر فرانسه در تجلیل از دستاوردهای ادبی این نویسنده مهم خود او را یکی از ۴۰ چهره جاودانه این کشور برشمرده است. اگر تعداد اندکی باشند که بدانند او یک رمان نویس است خیلی کمتر از این تعداد رمان های او را خوانده اند. رب گری یه می گوید: «چاپ کتاب های من در بریتانیا دشوار است و وقتی هم که چاپ می شوند ترجمه آنها بیش از آن که بریتانیایی باشد خیلی آمریکایی است.» برای دلگرمی به او یادآوری می کنم که روایت گنگ نویسنده سرشناس بریتانیایی «مارتین آمیس» در رمان «دیگر مردم» تا حد زیادی وامدار رمان «حسادت» اوست و رب گری یه در جواب من با لحنی پرسشی گر می گوید: «همان پسرکینگزلی آمیس؟»

در حالی که رب گری یه همچنان در بریتانیا نویسنده ای ناشناخته باقی مانده است چندی پیش مجموعه برنامه هایی درگرامیداشت فیلم ها و آثار ادبی او در لندن برپا شد که تلاشی برای جبران دهه ها فراموشی او در این کشور اروپایی بود. نقطه عطف این مجموعه برنامه ها نیز نمایش جدید ترین فیلم او «گرادیوا» بود که دومین فیلم او از زمان نخستین تجربه کارگردانی اش در سال ۱۹۶۳ با فیلم «جاودانه» محبوب می شود. «گرادیوا» با واکنش منفی منتقدان فرانسوی روبه رو شد؛ اثری که منتقدان از آن به عنوان یک کار ضعیف و پوشالی یاد کردند که برای ۱۱۸ دقیقه جز مجموعه ای از تصاویر گنگ حرفی برای گفتن نداشت. رب گری یه در سن ۸۵ سالگی و در حالی که با ریشی پرپشت بر کاناپه ای در منزلش در پاریس تکیه داده است با لحنی متغیر می گوید: «منتقدان هم هنر ستیز شده اند. زمانی بود که آنها از سینما خیلی می دانستند اما تلویزیون احساسات آنها را هم خراب کرده است.» این نویسنده سپس با لحنی نصیحت آمیز ادامه می دهد: « پیشنهاد می کنم مردم فرانسه دوباره و این بار در تعداد کم به دیدن فیلم گرادیوا بروند چون این فیلم زمانی در پاریس به اکران گذاشته شد که همزمان با آن «مرد عنکبوتی ۳» هم بر روی پرده بود و بازار سینمای فرانسه را قبضه کرده بود. البته پیشاپیش به شما بگویم که نمی خواهم درباره مرد عنکبوتی ۳ حرف بزنم.»

اهمیت فیلم های رب گری یه به خاطر انسجام عقل- ادراکی آنهاست و شاید اگر به خاطر این موضوع نبود فیلم های او اصلاً مهم نمی بودند. «جاودانه» همچون «گرادیوا» داستان مردی بود که در پی رنگی شرقی (ترکیه) به وقوع می پیوست و سلسله حوادث آزار دهنده داستان لابیرنتی بود که به وجود یک زن زیبا رو ختم می شد. زنانی که در رمان های «جاودانه» یا گرادیوا از آنها یاد می شود تجلی هرچیزی می توانند باشند: یک نویسنده امروزی و یا خیالی که به واقعیت پیوسته باشد.

گرادیوا اقتباسی آزاد از یک رمان آلمانی به همین نام در سال ۱۹۰۳ از ویلهلم جنسن است و امروزه اگر این رمان را می شناسند به خاطر این است که یکی از نخستین کنکاش های فروید در روانکاوی یک متن ادبی بود. داستان جنسن درباره یک داستان شناس آلمانی است که مجذوب یک نقش برجسته از یک زن در موزه ای در ناپل می شود. او خواب می بیند در آن روزی که کوه آتشفشانی «وسویوس» فعال می شود به پمپئی رفته است و برای لحظه ای کوتاه همان زنی را می بیند که پیش تر نقش برجسته او را در آن موزه دیده بود. این زن زنده است اما فوراً غیب می شود. رب گری یه داستان را ادامه می دهد: «بعدها او واقعاً به پمپئی می رود و در میان انبوهی از جهانگردان گیر می افتد. سپس همه چیز عوض می شود. باستان شناس زنی را در آن سوی خیابان می بیند. او گرادیوا است. او متعلق به دنیای دیگری است که وارد یک دنیای خیالی می شود. یک دنیای متفاوت که آن باستان شناس آفریده است. همه اینها در متن هست. ایده من این بود که به همه این چیز ها جنبه واقعی ببخشم.»

رب گری یه حال داستان خود را به مراکش می برد. شخصیت ها را عوض می کند اما همان حال و هوای تعقیب و گریز را در داستان خود می آورد. جان لاک، یک مورخ تاریخی و با بازی جیمز ویلبی متوجه گم شدن تصویر زن مرموزی از روی یک کتاب طراحی می شود و داستان با تلاش لاک برای یافتن این شبح سپید پوش بی سن و سال که سوار بر اسبی سپید در وادی خیال می تازد رنگ می گیرد. منتقدی به نام پیرواواسور در نشریه Le parisien فیلم جدید رب گری یه را به کلیپی فوق العاده برای تبلیغ پودر رختشویی تشبیه کرده بود.

اما واقعاً سؤال من اینجاست که آیا چنین انتقاداتی از عدم درک صحیح این فیلم نشأت نمی گیرد و آیا قرار است که همه این فیلم را بفهمند و آن را به شیوه ای منطقی درک کنند؟ رب گری یه در پاسخ به این پرسش می گوید: «بله اما نه با ایجاد یک روال شفاف و منطقی میان سلسله حوادث و اتفاق ها. در چنین حالتی یک جور انسجام میان رمان هایم به چشم می خورد. روایت در رمان هایم به گونه ای تعریف شده اند که هرگونه تلاش برای بازآفرینی یک کرونولوژی خارجی منجر به مجموعه ای از تناقض ها می شود. منتقدان تیزبین تر کاری را که من در رمان هایم می کنم «هجو موقتی» نامیده اند.»

آیا رب گری یه از عدم استقبال مردم و منتقدان از فیلمش در زادگاهش دلسرد شده است؟ «این واکنش منفی مرا به هیچ وجه متعجب زده یاغافلگیر نکرد. من برای دل خودم و تعداد اندکی فیلم می سازم. این سینمای کسانی است که درک متفاوتی از مقوله زیبایی شناسی دارند و این یعنی سینمای من سینمای پرتماشاگر نیست من فیلم هایی می سازم شبیه فیلم های آنتونیونی یا پیتر گرین وی خود شما.»

به رب گری یه می گویم که اخیراً با آلن رنه مصاحبه کردم؛ کارگردانی که فیلم «سال گذشته در مارین باد» را ساخت و رب گری یه هم فیلمنامه نویس آن بود. بعد تصمیم می گیرم جوکی را برای او تعریف کنم که رنه به من گفته بود: قاتلی از سوی پلیس به خاطر ارتکاب جنایتی دستگیر می شود. آنها می دانند که او مجرم است اما قاتل اعتراض می کند و می گوید: «من یک دلیل خوب برای اثبات غیبت از محل وقوع جرم دارم و آن این که وقتی این جنایت رخ داد من در سینما بودم.» بازپرس از او می پرسد که چه فیلمی می دیده و او می گوید: «سال گذشته در مارین باد.» بازپرس از او می خواهد داستان فیلم را تعریف کند اما قاتل در اینجا کم می آورد و طبیعتاً محکوم می شود. رب گری یه خیلی جدی به این لطیفه دوپهلو گوش می دهد و من خیلی دیر می فهمم لطیفه ای که کنایه از نامفهوم بودن فیلم هایش دارد ممکن است چندان به مذاق او خوش نیاید. او درباره آلن رنه می گوید: «بله، رنه تکنیک خیلی خوبی دارد اما فیلمساز هنری نیست و فرقی نمی کند که شما درباره او چه فکری بکنید. فیلم جدید او را دیده اید: «واهمه های شخصی در اماکن عمومی؟»

از رب گری یه می پرسم آیا نام قهرمان فیلمش «جان لاک» را از آن فیلسوف معروف انگلیسی گرفته است و او جواب می دهد: «نه. نام او را از جان لاک فیلم «مسافر» آنتونیونی گرفته ام. آنتونیونی یکی از معدود نوابغ سینما بود. داستان فیلم او درباره مردی است با بازی «جک نیکولسون» که هویت یک مرد مرده را می رباید تا شاید با این کار بخشی از مشکلاتش حل شود. غافل از آن که این تنها مشکلی را بر مشکلاتش می افزاید و آنهایی که در تعقیب آن مرد مرده بودند این بار در تعقیب او خواهند بود.

وقتی به خانه بازمی گردم متوجه می شوم که شخصیت نیکولسون در این فیلم «دیوید لاک» نام داشت و نه «جان لاک» اما به هر حال وقتی پای فلسفه به میان می آید رب گری یه بی شک از هایدگر بیش از لاک تأثیر پذیرفته است. سبک نوشتاری و فیلمسازی رب گری یه همواره پدیدارشناسانه بوده است و این در حالی است که در فیلم های او توصیف مکرر از اشیا جایگزین روان و درون شخصیت ها می شوند. رولان بارت، نظریه پرداز معروف ادبی همان اوایل به این ویژگی بارز آثار ادبی رب گری یه پی می برد و درباره آن در سال ۱۹۵۴ می نویسد: «غایت آثار این نویسنده در حقیقت اعطای «جاستی(۱)» یک شیء به آن شیء است تا آن شیء را از «چیزی» بودن دور نگاه دارد. با استفاده از اصطلاح هایدگری «جاستی» منظور رولان بارت این است که خود شیء بدون در نظر گرفتن اصل وراثت و یا رابطه آن با اشیای دیگر قائم به خویش باشد و فی النفسه مهم باشد. به همین دلیل است که در نخستین رمان منتشرشده رب گری یه با نام «پاک کن ها» پاراگراف های بسیاری وقف تکرار مکرر توصیفات و یا شرح ترکیب و شکل دانه ها در یک برش گوجه فرنگی شده است. همچنین به همین دلیل است که در شاهکار ۱۹۵۷ این نویسنده با نام «حسادت» راوی با وسواس و دقتی بسیار به توصیف چندین ردیف درخت موز و یا یک هزارپای جزئی له شده بر روی دیوار می کند. ما با این توصیفات مکرر است که می توانیم آن تجربه عاطفی «حسادت» در وجود راوی را همچون تکه های پازل در یکدیگر قرار دهیم و به وجود آن پی ببریم.

رب گری یه این رمان ها را که به اعتبار او انجامید در اوقات فراغتش می نوشت. او کارشناس کشاورزی بود و شغل اصلی و واقعی او نیز همین بود. رب گری یه نخستین رمانش «شاه کشی» را در سال ۱۹۴۹ و در هنگامی نوشت که او و خواهرش آن لیز (که همچنین یک کارشناس کشاورزی است) مشغول انجام یک آزمایش مهم روی موش های ماده برای یکی از شرکت های تابع خود بودند. بعدها و پیش از آن که رمان «حسادت» خود را در فضایی داستانی که پر از درختان موز بود بنویسد به تحقیق و مطالعه در مورد آفت ها در موز پرداخت. آیا حمایت بارت و بلانشو از نوشته های رب گری یه و تأیید آنها به رونق فعالیت ادبی اش کمک کرد؟ او در پاسخ به این پرسش می گوید: «اجازه بدهید هم اکنون یک چیز را برای شما شفاف کنم و آن این است که آنها در فروش حتی یکی از کتاب هایم مؤثر نبودند. رمان نویسان امروزی به نظر می آید فقط به دنبال نوشتن کتاب هایی هستند که خوب بفروشند تا آنها هم از این راه امرارمعاش کنند و خرج خود و خانواده شان را دربیاورند همه شرایط آنها را درک می کنند چون آنها آموزش ندیده اند که کار دیگری انجام دهند. اما در مورد خودم باید بگویم که من در وهله اول یک کارشناس کشاورزی بودم و در نتیجه اگر کتاب هایم فروش نمی رفتند همیشه می توانستم به شغل اصلی ام برگردم. من همیشه برای دل خودم نوشته ام.»

از او می پرسم که آیا رمان هایش اتوبیوگرافی های پنهانی از زندگی خودش هستند و او می گوید: «به نوعی. رمان «حسادت» درباره ۳ شخصیت بود که یکی از آنها من بودم. من در خانه ای شبیه به آن خانه که در آن رمان نوشته ام وسط یک کشتزار موز زندگی می کردم. در رمان دیگرم به نام «بیننده» تنها اختلاف میان داستان و واقعیت این بود که من واقعاً زنی را نکشته ام. یک بار یک روانکاوی به من گفت که نوشتن این رمان خیلی برایم مفید بوده چون کمک کرد جنایتی مرتکب نشوم.» همین سؤال را در مورد فیلم های او می پرسم و رب گری یه در تأیید پرسشم می گوید: «بله فیلم های من از رؤیاها و خیالبافی هایم نشأت می گیرند.» رب گری یه امروزه نویسنده معروفی است اما اعتراف می کند که این خیالبافی ها و شبه اتوبیوگرافی ها خیلی زود او را به مکنت و ثروت نرساندند.

«فکر کنم بیش از آن که مدیون تعریف و تمجید بارت و بلانشو باشم باید از منتقدانم تشکر کنم که همیشه با نقدهای منفی خود مرا مورد حمله قرار داده اند. تازه باید بگویم که از من در آن سوی آب ها رمان های بسیاری به فروش رفته. من تنها نویسنده فرانسوی هستم که در چین بیشترین ترجمه از کتاب هایش شده و همین طور در آلمان هم خیلی محبوب هستم. حالا هم یک خانه ییلاقی در نورماندی دارم و یک آپارتمان ۱۰۰ متری در یکی از محله های اعیان نشین پاریس.»

او عکسی از آن خانه ییلاقی را به من نشان می دهد که واقعاً زیباست و جالب اینجاست که خودش هم می خواهد در همین منطقه آرام به خاک سپرده شود. او زمانی می خواست پس از مرگ سوزانده شود اما همسرش کاترین با این ایده شدیداً مخالفت کرد. امروز کاترین همسر او در این ۵۰ سال به رمان نویسی معروف برای خودش تبدیل شده است که گاه موجب می شود فکر کنیم رمان «حسادت» تا چه حد در زندگی واقعی آنها مصداق دارد. رب گری یه چیز زیادی در این باره نمی گوید و تنها به گفتن این حقیقت اکتفا می کند که: «تا سال ها بخصوص وقتی که بیشتر روی فیلمسازی کار می کردم برای خودم طرفداران بسیاری داشتم و او اهمیتی نمی داد و حسادتی نمی کرد بعدها او معروف شد و نوبت او بود که طرفدارانی داشته باشد. برای او آرزوی موفقیت می کنم.»

رب گری یه در پایان این مصاحبه به جدیدترین رمانی که نوشته اشاره می کند که بزودی به بازار خواهد آمد.

«نامش «Castigarium» است که دوازدهمین رمانم است و توسط بنگاه انتشاراتی فایارد به چاپ خواهد رسید. در حال حاضر نمی توانم چیز زیادی درباره آن بگویم جز این که مردم فرانسه از خواندن آن شوکه خواهند شد!»

پی نوشت:

(۱) م. مفهومی که توسط هایدگر با عنوان «دازاین» مطرح شد و در زبان انگلیسی «there being» ترجمه شد در زبان فارسی نیز ترجمه های گوناگونی به خود دید اما به نظرم پذیرفته ترین ترجمه از آن واژه را بتوان کلمه «جاستی» دانست.

مترجم: شیلا ساسانی نیا



همچنین مشاهده کنید