پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

انفجار, عدالت و عشق


انفجار, عدالت و عشق

«عادل ها»ی «آلبر کامو» یک نمایش نآتراژیک است که به اشاعه فرهنگ مرگ و ترور و نتایج این ایدئولوژی خشن در میان اعضای یک گروه می پردازد و تفکر و روش را, هم ردیف با عناصر تراژدی در درام مورد پرداخت قرار می دهد

«عادل‌ها»ی «آلبر کامو» یک نمایش نآتراژیک است که به اشاعه فرهنگ مرگ و ترور و نتایج این ایدئولوژی خشن در میان اعضای یک گروه می‌پردازد و تفکر و روش را، هم ردیف با عناصر تراژدی در درام مورد پرداخت قرار می‌دهد. اما «عادل‌ها»ی «قطب‌الدین صادقی» که در پایان تفاوتهایی نسبت به متن اصلی دارد، نمایشی است که با وارد کردن مستقیم تماشاگر به تفکر درباره ایدئولوژی مقطعی شکل‌دهنده داستان، قصد دارد تروریسم، تروریستها و حامیان آنها را مورد انتقاد قرار دهد.

مسئله اصلی در «عادل‌ها» ترور و مرگ است و نویسنده در حقیقت در پس داستانی که درباره یک گروه تروریست و در رأس آنها، جوانی ایده‌آلیست و آرمان‌گرا مطرح می‌کند، سه محمل و محدودة متفاوت (انسان، ایدئولوژی و سیستم) را در رابطه با مسئله اصلی‌اش مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهد. در واقع در داستان و محتوای داستانی «عادل‌ها»، «انسان‌»ها بر اساس «ایدئولوژی» شان و در قالب یک سامانه (سیستم) روایت را به صورت بالقوه در می‌آورند و ارائه می‌کنند. بر همین اساس، در ساختار داستانی نمایشنامه «کالیایف» به واسطه برجستگی خصلتهای انسانی مورد پرداخت قرار گرفته (ما عشق را قبل از عدالت می‌خواهیم).

«استپان» با توجه به داشتن شخصیت ایزوله‌شده‌ای که تحت تسلط ایدئولوژی مقطعی، اهمیت پیدا کرده است (فقط بمب انقلاب است) و خلاصه «آننکوف» در نقطه‌ای معادل مفهوم سیستم و حزب در داستان نمایش پرداخت شده است (باید آن‌قدر به ترور ادامه بدهیم، تا مردم صاحب زمین شوند). کامو این سه دسته را در کنار هم قرار داده و بر محور یک جریان (تروریسم) سازمان بخشیده است تا هر یک را از منظری متفاوت مورد بررسی قرار دهد. او در این میان، عناصری چون «عشق» و «ترس» را هم با شخصیتهایی دیگر (دورا و وینوف) وارد داستان کرده است تا هر یک از مباحث و مفاهیم مورد نظرش، در نمایش برای خود شخصیتی در متن داستان داشته باشند.

« خطر برای همه هست، چه، کسی که بمب را می‌اندازد و چه، کسی که آن را می‌سازد!»

اما در دایره بازخوردها و تقابل مفاهیم، آنچه مشخص است، اینکه، سیستم و ایدئولوژی در جریان روایت داستان با تغییراتی مواجه می‌گردند و ضمن آنکه همواره از طرف نیروهای عشق و ترس با چالش روبه‌رو می‌شوند، در پایان تحت‌ تأثیر نیروی قوی انسانی‍ّت، تحو‌ّل پیدا می‌کنند.

این تحو‌ّل هر چند در نمایشنامه کامو قطعی و محسوس نیست، اما در نمایش قطب‌الدین صادقی کاملاً برجسته است و نوع دیگری دارد. شخصیتهای نمایش صادقی پس از مشاهده رفتار و منش کالیایف که تبدیل به مظهر مقاومت و انسانی‍ّت می‌شود دچار تغییر و تحول می‌شوند و اهدافشان را بر اساس این تحول ایدئولوژیک تغییر می‌دهند و در حقیقت ساختار سیستم و روش را نیز بر اساس همین تحول باز می‌سازند و دگرگون می‌کنند.

در پایان نمایش صادقی، نتیجه‌گیری بر این اساس شکل می‌گیرد که انسانی‍ّت و عشق مقاوم و نفوذناپذیری که در شخصیت قهرمان وجود دارد، هدف و روش را در سایر اعضای گروه دچار دگرگونی می‌کند. در واقع پایان‌بندی «عادل‌ها»ی قطب‌الدین صادقی بر اساس دیدگاههای امروز دنیا و همچنین ایده کارگردان آن با پایان «عادل‌ها»ی کامو تفاوت دارد. این پایان نمایشی همان پایانی است که تاریخ برای داستان نمایشنامه کامو رقم زده است؛

«- انقلاب مثل عشق، کمی به امید و آینده احتیاج دارد!»

در نمایشش صادقی ظاهراً قصد داشته تا با نقد تروریسم و بر پایه شعار «دوباره ساختن ولی نه با بمب و ارعاب!» ساختار پایانی نمایشش را از فضای خشک و سردی که حاصل فضا و جهان درون نمایشنامه است، خارج سازد. او برای چنین پرداختی، در وجه بیرونی به واسطه ارتباط با مخاطب موفق هم بوده است و آخرین اکت نمایشش تا اندازه‌ای تماشاگر را به هیجان وا می‌دارد. در واقع قطب‌الدین صادقی در «عادل‌ها» سعی می‌کند به عنوان یک روشنفکر پیامش را از قلب فاجعه، از بطن یک گروه تروریستی و از روی صحنه‌ای که سرتاسر آن را نشانه‌هایی از مرگ و ترور و انفجار در بر گرفته است به تماشاگرش انتقال دهد و از پدیده‌ ترور انتقاد کند.

در زمینه کارگردانی هم، صادقی بر اساس محتوا و نتیجه مورد نظرش از متن کامو، اجرایی رئالیستی، با رگه‌هایی از نمادگرایی دارد و برای این منظور بیش از هر چیز سعی کرده است تا نشانه‌ها را در وجه بیرونی کارش، مورد استفاده قرار دهد.

نشانه‌های نمادین در صحنه‌آرایی و طراحی لباس بازیگران (غلبه رنگهای سیاه، سرخ و سفید و جنس چرمی آنها) بیشتر به چشم می‌آیند؛ پوشاندن تمام کف صحنه بزرگ تالار اصلی با کفشهای کوچک و بزرگ که نشان‌دهنده از بین رفتن و مرگ و ترور تعداد بی‌شماری انسان بی‌گناه است، تونلی که در انتها و پایین پرده بزرگ عقب صحنه نماد مرکز انفجار در نظر گرفته شده است و تمام ورود و خروجها از آن انجام می‌شود، پارچه سفیدی که در صحنه آخر به مفهوم کفن از بالا به روی صحنه پرتاب می‌شود، جانشینی مسیح مصلوب که سرش بریده شده است با قهرمان داستان و ... از جمله این نشانه‌ها در پرداخت بیرونی نمایش‌اند. ضمن اینکه از طرف دیگر عناصر رئالیستی چون صندوقچه‌ها و میز و صندلی و ... نیز در صحنه نمایش قرار داده شده‌اند و همچون دیالوگها کاربردی واقع‌گرایانه دارند.

نمادها هم علاوه بر صحنه، در ساختار متن و نمایشنامه، قابل بررسی‌اند. صادقی سعی کرده تا زبان را بر اساس گرایشی که برگزیده است در نمایش به صورت نمادین برجسته‌تر کند. سطحی از این پرداخت را برای مثال می‌توان در گفتار نمایش مورد بررسی قرار داد:

«ـ مرگ، عالی‌ترین اعتراض در برابر دنیایی ساخته از اشک و خون است!»

نمایش قطب‌الدین صادقی با داشتن تمامی امکانات مؤثر و مطلوب نمایشی، به چند دلیل ساده، ظاهراً نتوانسته آن طور که مورد توقع است در برقراری ارتباط با مخاطبش موفق باشد.

یکی از این دلایل قطعاً به مسئله فضا و کنش در نمایش باز می‌گردد؛ «عادل‌ها» شاید به دلیل تکیه بیش از اندازه کارگردان بر اندیشه، و محوریت پیام، فرصتی برای وجود آوردن فضایی که تماشاگر با توجه به آن بتواند با موقعیت و فضا درگیر شود و آن را بهتر و عمیق‌تر احساس کند، پیدا نکرده است و در ضمن به نظر می‌رسد که تعمدی نیز در کار بوده است تا کنش داستانی با برخی مواضع محدود در زمینه احساسات در سطح ارائه شوند و عمق پیدا نکنند. برای همین هم هست که اشخاص نمایش هرگاه در برابر مسئله یا موقعیتی ناچار به فرو رفتن در ابعاد درونی شخصیتشان می‌شوند، بر روی زمین می‌غلتند در حالتی شبیه به جان کندن فریاد می‌کشند؛ صادقی انگار با این کار خواسته است نشان بدهد که آدمهای داستانش به شدت بر درونی‍ّاتشان غلبه می‌کنند، تسلط دارند و اجازه بروز به آنها نمی‌دهند. آدمهای‌ نمایش این هیجانات را در عمق خفه می‌کنند و هیچ‌گاه به سطح نمی‌آورند.

در حقیقت صادقی سعی کرده است تا برای رسیدن به هدف، فضایی سرد و خشک را در مقابل دریافتگرش به وجود بیاورد و همین فضا هم میان دنیای نمایش و جایگاه تماشاگران فاصله ایجاد کرده و مشارکت مخاطب در نمایش را کاهش داده است. از طرف دیگر به نظر می‌رسد که مکان اجرای نمایش نیز به فضاسازی در آن لطمه وارد کرده است.

صادقی ظاهراً صحنه بزرگ تالار اصلی را به دلیل استفاده از امکاناتی که در به روی صحنه آوردن شمایل پنج متری مسیح و افتادن کفن بزرگ بر روی صحنه و ... در اختیارش گذاشته، انتخاب کرده است. اما فضای این صحنه برای اجرای نمایش او خیلی بزرگ و وسیع‌تر از حد لازم به نظر می‌رسد. دکور نمایش بیش از اندازه عرضی است (در عرض صحنه چیده شده) و روایتش را، هم بر همین محور منطبق کرده و در نتیجه کار را از برخی جهات، ناخودآگاه، دچار سکون و بی‌تحر‌ّکی کرده و همین مسئله هم تبدیل به یکی از مهم‌ترین آسیبهای نمایش شده است.

این نمایش شاید اگر در فضایی محدودتر (مثلاً تالار چهارسو) اجرا می‌شد، هم با فشرده‌تر کردن صحنه کنش و هیجان را نیز در فضای نمایش افزایش می‌داد و اتمسفر قوی‌تری ایجاد می‌کرد و هم با نزدیک‌تر شدن به تماشاگر و وارد کردنش به دنیای نمایش تأثیر رعب و وحشت و هیجان را نیز بیشتر می‌کرد و اتمسفر قوی‌تری را در ارتباط با مخاطب به وجود می‌آورد. بنابراین تماشاگر به مرکز انفجار و بمبها نزدیک‌تر می‌شد و برداشته شدن فاصله اضافی میان صحنه و مخاطب، برقراری ارتباط و فضاسازی را هم ساده‌تر و مطلوب‌تر می‌کرد.

مهدی نصیری



همچنین مشاهده کنید