جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

جستاری درباره ارتباط تئاتر و مدرنیته


جستاری درباره ارتباط تئاتر و مدرنیته

تأمل در مفاهیم و تعاریف

الزام این جستار که تنها مشقی برای زیر و بالا کردن مفاهیم است، از آن جهت است که در هیاهوهای تئاتر ایران که در سطوح و جایگاه‌های مختلف اغلب به جیغ های کودکی نابالغ می ماند، فراموش کردن این مفاهیم منجر به جامه تفاخر به تن جهل کردن، شده است.

طبعاً نگارنده معتقد است دقت و توجهاتی از این گونه راهی است برای آشکار کردن ریشه مشکلات و اختلال‌هایی که در زاویه دید هنرمند و مدیر ایرانی نسبت به این پدیده وجود دارد. از سوی دیگر تأمل در زاویه نگاه درست به تئاتر، برای تصمیمات کلان جهت رشد تئاتر می‌تواند چراغی باشد و همچنین راهی باشد دقیق تر و کوتاه تر برای پاسخ‌های روشن به ابهامات زیباشناختی مختلف تئاتر ایران.

برای راه یافتن به نزدیکی‌ها و ارتباط ماهوی مدرنیته با تئاتر ابتدا لازم است هر یک از این پدیده‌ها تعریف شوند.

مدرنیته از سویی به دوران حاصل از روشنگری اطلاق می‌شود که در آن تفکر بشری بر خود و قابلیت‌ها و محدودیت‌های ذهنش آگاه شد و نظامی فلسفی بر اساس آرمان‌های مبتنی بر فهم و نیازهای خود را پایه‌گذاری کرد. لذا در این دوره انسان محور فهم و اعتبار شد بشر دوره مدرن فهمید که حکمت‌های فراتر از جهان او از ذهن و حدود و ثغور عقلش خارج اند، لذا پس از کشمکش های گاه نظری، عملی و حتی خون بار ناگزیر از سکوت در برابر اموری شد که نمی‌تواند به طور دقیق به آنها بیندیشد. دکارت با شک دستوری خود و طرح "من می‌اندیشم، پس هستم" اندیشه و ذهن انسان را محور برون رفت از تردید بر واقعیت دانست و در نتیجه اصالت واقعیت را به ذهن انسان داد. در ادامه کانت و انقلاب کپرنیکی او، به شکلی ظریف تکمیل تبدیل انسان به خدای خود بود. انسان با اتکا به فلسفه کانت صورت‌بندی بلوغی را تجربه کرد که پیش از آن تجربه نکرده بود. از سوی دیگر متفکران پس از کانت آزادی و آگاهی را در این ظرف بلوغ انسانی و اندیشه خود بنیاد ریختند تا حسرت صدها ساله بشر را به سپیده دمان آزادی پیوند دهند و انسان را از زیر یوغ هرگونه چشم سوم بیرون از خودی خلاص کنند. این زمینه باعث شد که مفاهیمی که انسان با آنها درگیر بود کاملاً تغییر کنند. اخلاق، اقتصاد، جامعه، سیاست، علم و هنر سراسر معنایی تازه یابند و به راهی جدید روند. آزادی دیگر معنای پیش را نداشت بلکه از گوهری آسمانی به پدیده ای زمینی و قابل تعریف تبدیل شده بود(هگل می‌گفت با انقلاب فرانسه آسمان به زمین آمد). این تحول آغاز تضاد انسان با مفاهیم برای بهتر کردن دنیا و کشمکش برای تعریف نوع زیستش بود. از اینجا می‌توان گفت که مدرنیته نوعی شیوه زیستن و تجربه کردن زندگی به شمار می‌آید که از تحولات صنعتی شدن، شهر نشینی و تفکیک حوزه دینی از غیر دینی ناشی شده است. مشخصاتش عبارت است از فروپاشی اصلاح گری، پراکندگی و تحولات سریع و ناماندگاری و نا امنی؛ و همچنین همراه است با ادراک‌ تازه‌ای از زمان و مکان:سرعت، تحرک، ارتباطات، سفر، دینامیسم، آشوب و دگرگونی فرهنگی. (خوب ابزار تئاتر آیا چیزی خارج از این هاست؟)

مدرنیته، با عبور از نگرش اسطوره‌ای، مبتنی بر اصولی شفاف و دست یاب برای عقل انسانی و تعریف در حدود فهم جمعی و اخلاق و عرف اجتماعی بنا شده است. از این فضای حاصل از مدرنیته چیزی به نام نسبیت ایده‌ها- که گفت‌وگوزاست- و دارای دیالوگ، شکل می‌گیرد. دیگر گفت‌وگو بین مطلق و انسان خطاکار(آنطور که در آیین و اسطوره‌ها حتی از جنس نمایش‌گرانه می‌دیدیم) نیست. بلکه گفت‌و‌گو بین جامعه انسانی و محصول تضاد اخلاقیاتی است که معطوف به بهبود این جهان است. ادبیات دراماتیک (تئاتر) با تمام اوصافی که از آن می‌شناسیم و با نوع تطورش در تاریخ بشری، هم دوش چنین تحولی شکل گرفته و رشد کرده است.

ریشه چنین دغدغه‌هایی به طور حتم قابل بازشناسی در یونان باستان است. زمانی که تراژدی‌نویسان یونانی اگر چه با شهری متفاوت از شهر ما، اما با پدیده شهر مواجه بودند. هیچ یک از تراژدی‌های یونانی خارج از مضمون تنهایی و مصائب انسانی نیستند؛ چرا که عالم یونانی هم، عالمی انسانی و نزدیک‌ترین وضعیت به وضعیت مدرن بوده است. تمام پایه‌های فکری دوران رنسانس که به نوعی زیرساخت مدرنیته محسوب می‌شدند برآمده از اندیشه یونانیان در باب مفاهیم بوده‌اند. ارسطو انواع تئاتر را بر مبنای صورتبندی خود از جامعه انسانی و اخلاق معطوف به سیاست تحلیل کرد و خود پایه فهم تراژدی را در گستره‌ای کلان و مؤثر در جامعه انسانی گذاشت.

تراژدی محصول رویارویی پرچالش انسان با قوانینی فراتر از خود است. از سوی دیگر هر درامی در هر گونه‌ای متکی بر تضاد است. تضاد به میزان ابعاد کلان و عمیقی که پیدا می‌کند پرقدرت‌تر می‌شود، به گونه‌ای که هرچقدر چالش و تضاد درون درام اخلاقی شود آن تضاد به لحاظ دراماتیک قوی‌تر است. اما آیا در جهانی که فرهنگ دیالوگ و تکثر وجود ندارد، تضاد اخلاقی و اساساً تضاد به وسیله زبان معنا دارد؟ پس محوریت انسان و نگرش خود بسنده به او بر صحنه؛ یعنی مدرن بودن ذات درام و تئاتر. تاریخ درام هم این مسئله را ثابت می‌کند. درام همیشه در نبود مفاهیم و ریشه‌های تفکر مدرن یا حتی بحران مدرنیته و انسان محوری دچار رکود بوده است، پس دوران شکوفایی درام به منزله جنسی از اندیشیدن و خلق با اوج تفکر مدرن همراه است.

آنچه والتر بنیامین با عنوان "باورهای کیشانه" از آن یاد می‌کند، نشان می‌دهد که تولیدات دوران تاریکی و ما قبل تمدنی که ما امروز آثار هنری می‌دانیم، آثاری صرفاً آیینی- دینی بوده‌اند،که هاله مقدسشان برای وجودشان کافی بوده و از هر ارزش نمایشگرانه‌ای(که در ارتباط با مخاطب معنا می‌یابد) تهی بودند. این مسئله اساساً با ذات تئاتر- به عنوان هنری جمعی در ارتباطی محدود به زمان حال- در تضاد است. از این زاویه آیینی بودن اساساً نه تنها ریشه درام نیست، بلکه در مقابل وجود و ماهیت درام است. در آیین‌ها چیزی به نمایش گذاشته نمی‌شود، بلکه همه چیز در خدمت عبادتی که بنده انجام می‌دهد، قرار دارد. در آیین‌های نمایشی‌تر هم با وجود اینکه مخاطب پیکری زمینی را بر روحی مطلق و فراتر از خود می‌پوشاند، اما هاله‌ حول آن آیین اساساً ماهیت آن را با چیزی که به نام ادبیات و هنر دراماتیک می‌شناسیم، متفاوت می‌کند. در هیچ یک از آیین‌های نمایشی تضاد اخلاقی معنی ندارد، چرا که گفت‌وگو آیین نیست، بلکه تسلیم شدن در ماهیت آن است و به جای تضاد، هر آیینی به دنبال وحدت است.

● تئاتر و اومانیسم

تئاتر را به دلیل نوع ارتباط با مخاطب و مبناهای پدید آمدنش، نمی توان هنری اومانیستی ندانست. تئاتر هنری است که در آن موقعیت انسان (انسان‌ها) برای انسان‌های (انسان) دیگری به نمایش گذاشته می‌شود، لذا آنچه بدیهی است این است که موقعیت ارتباطی تئاتر در هر زمان و مکانی موقعیت انسان بنیاد است و بر پایه حدود فهم و درک جمعی انسانی پدید می‌آید. این فهم جمعی اساساً تعیین‌کننده آگاهی مؤلف و سقف خلاقیت او و ادراک پذیری مخاطب است. هر گونه نبوغ و خلاقیتی در بدیع ترین و شاخص‌ترین شکلش چیزی بیرون از آگاهی جمعی و غیر زمانمند نیست (اساساً هر آنچه به عنوان آگاهی فرازمانی و پیش‌تر از دوران بودن یک هنرمند گفته می‌شود، افسانه‌ای بیش از شعبده زبان و صفات ساخته در آن نیست). فهم مقوله‌ای بین الاذهانی و قراردادی است که به آدمیان کمک می کند تا یکدیگر را بفهمند و وضعیتی قابل اتکا برای زندگی اجتماعی خود بسازند. در واقع اگر قراردادهای نوشته و نانوشته اجتماعی منجر به بدیهی انگاشتن پاره‌ای هنجارهای مبنایی میان غالب افراد جامعه نشود، هرگونه مفاهمه و عمل اشتراکی ناممکن است و در سطح بالاتری چون جنبش و حرکت‌های اجتماعی و مدنی همین فهم مشترک است که باعث گسترش و ایجاد خواست جمعی می‌شود و در غیر این صورت به شکل ماهوی اراده‌ای مشترک نه تنها تحقق نخواهد یافت، بلکه اصلاً خالی از معنا خواهد بود.

لذا این فهم مشترک و محدود انسانی است که تئاتر را متحقق می‌کند. نکته دیگر در ارتباط انسان با انسان در تئاتر، خودبنیادی جهان انسانی این هنر است. به این معنا که برای هیچ نوع تحلیلی معنایی فراتر از انسان وجود ندارد. چرا که کنترل‌گر و کنترل شونده یعنی اجراگر و مخاطب هر دو انسان‌اند و خود مختصات ارتباط خود را تعریف می‌کنند. این نکات همه مبنایی هستند برای گرفتن قطعی این نتیجه که تئاتر از روحی اومانیستی برخوردار است. از این زاویه ما در تئاتر به مانند جهان مدرن ساخته شده به دست انسان، با رازی روبرو نیستیم که خلق و تکاملش را تشخصی ندهیم و ناشناخته‌هایشان را نیابیم، در واقع در جهانی که خود شبان آنیم گم شدن بی‌معناست.

تمام اینها اثبات این نکته است که تئاتر محصولی انسانی با تکوین و و سیری مشخص و مضامین، مفاهیم و چالش‌هایی معین است که حتی راز به عنوان یک تمهید در آن حرکتی در جهت اندیشیدن به مفهومی مشخص و نه مبهم است. لذا رازآمیزی در تئاتر تنها یک تکنیک است، نه امری ماورایی و ناشناخته که فراتر از حدود و ثغور فهم انسانی قرار گیرد. راز در تئاتر تنها تمهیدی است برای به دست آوردن زاویه تازه و از نو ساختن آنچه بدیهی انگاشته شده است.

با در نظر گرفتن انسان و هویت ساخته شده او در شبکه ارتباطی جمعی، حتی گفتن این حرف که هنرمند خدای جهان صحنه است خرافه‌ای بیش نیست، چرا که هنرمند اساساً از آن جهت هنرمند است که توان ارتباط یافتن خلاقانه، خداگاهانه و روشنگرانه را با دیگری در این شبکه و هویت ارتباطی جمعی دارد.

علیرضا نراقی

منابع:

کهون(لارنس)،از مدرنیسم تا پست مدرنیسم،ویراست فارسی:عبدالکریم رشیدیان،نشر نی،چاپ سوم ۱۳۸۲

خاتمی(محمود)زمینه تاریخی مدرنیته(از رنسانس تا جنگ جهانی اول)، نشر علم،۱۳۸۷

چایلدز(پیتر)مدرنیسم،ترجمه رضا رضایی،نشر ماهی،چاپ دوم،۱۳۸۶

اشتاینر(جرج)مرگ تراژدی،ترجمه بهزاد قادری،انتشارات نمایش۱۳۸۰

دیویس(تونی)اومانیسم،ترجمه:عباس مخبر،نشر مرکز،چاپ سوم ۱۳۸۶



همچنین مشاهده کنید