جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

« هوسرل » و توجه به پدیدار شناسی


« هوسرل » و توجه به پدیدار شناسی

«هوسرل» و «هایدگر» از معروفترین فیلسوفان سده بیستم هستند که اندیشه هایشان با هم ارتباط نزدیکی دارد به همین دلیل, مفسران «هایدگر» معتقدند فهم اندیشه های وی بدون فهم آرای «هوسرل» ممکن است

● پیشینه نسبت عین و ذهن

«هوسرل» و «هایدگر» از معروفترین فیلسوفان سده بیستم هستند که اندیشه هایشان با هم ارتباط نزدیکی دارد. به همین دلیل، مفسران «هایدگر» معتقدند فهم اندیشه های وی بدون فهم آرای «هوسرل» ممکن است. آرای «هوسرل» هم بدون فهمی دقیق از پروژه و طرح دکارتی قابل فهم نیست.به درستی گفته اند که پرسش فلسفی قبل از «دکارت» پرسش از وجود بود. این دکارت بود که پرسش از معرفت را به جای پرسش از وجود مطرح کرد.

یکی از مهمترین دغدغه های «دکارت» این بود که ما چگونه می توانیم از جهان، علمی دقیق و عمیق داشته باشیم. در این میان، تجربه گرایانی چون «هابز» و «لاک» و «برکلی» معتقد بودند معرفت ما نمی تواند فراتر از تجربه ما برود. به تعبیر دیگر، معرفت ما در حد تجربه ماست. در این میان، عقل گرایان تصریح می کنند ما علاوه بر تجربه، منبعی دیگر هم برای معرفت خودمان داریم که آن منبع تصورات فطری است. این گونه نیست که معرفت ما صرفاً ناشی از تجربه باشد.

ما می توانیم به این تصورات هم برای کسب معرفت اتکا کنیم. «اسپینوزا»، «لایب نیتز» و حتی «دکارت» را می توان جزو این دسته دانست. در این منظومه، «کانت» می کوشد میان تجربه گرایی و عقل گرایی پیوند ایجاد کند. او این کار را با پیش بردن مفهومی به نام «احکام ترکیبی» پیشین انجام می دهد. این احکام، احکامی هستند که هرچند مستقل از تجربه اند، در مورد جهان صدق می کنند، اما «هگل» معتقد بود، اگر نتوان از طریق نظری شیئی را شناخت، در مورد آن چیزی نمی توانیم چیزی بگوییم. او همچنین با تجربه گرایان مخالف بود که برای شناخت، بر داده های حسی تمرکز می کردند.

به نظر وی، این تفکر به صورت اجتناب ناپذیری به شکاکیت منجر می شود. به نظر وی، شناخت بدون واسطه است؛ یعنی میان فاعل شناسایی و موضوع شناسایی تمایزی وجود ندارد. در واقع، عالم و معلوم یک امر بیش نیستند و از این رو، کل واقعیت باید ذهنی باشد. او سعی می کند بدین گونه بر مشکل شناخت از جهت خارج فایق آید. مجموعه این سنتهاست که فضا را برای کار فکری فیلسوف مهمی چون «هوسرل» فراهم می نماید.

● «هوسرل» و تأمل بر پدیدارشناسی

مهمترین کتاب هوسرل «تحقیقات منطقی» نام دارد که در دو جلد به نگارش درآمده است. آموزه اصلی «هوسرل» در این کتاب آن است که برای همه ما یک چیز وجود دارد که بدون هیچ تردیدی به آن یقین داریم و آن، آگاهی ماست. تا این جا مشی «هوسرل» همان روش «دکارت» است، اما او بر خلاف دکارت معتقد است آگاهی همیشه آگاهی از چیزی است. آگاهی باید موضوعی داشته باشد و نمی تواند بدون آنکه موضوعی برایش در نظر گرفت، شناخته شود. این در حالی است که «دکارت» آگاهی را صرفاً یک حالت در نظر می گیرد. «هوسرل» بر خلاف شکاکان که موضوع آگاهی را زیر سؤال می بردند، معتقد است می توان از پدیدار موضوع آگاهی شروع کرد و خود موضوع را در پرانتز گذاشت.

به همین جهت، مکتب وی را «پدیدارشناسی» نیز نام نهاده اند؛ یعنی نیازی نیست که از خود اشیا برای کسب معرفت پرسش کنیم، بلکه می توانیم پدیدار اشیا را به جای آنها بگذاریم. پدیدارشناسی، تحلیل هر چیزی است که به تجربه در می آید. البته تجربه مستقیم نه تنها اشیای مادی، بلکه خیلی از انواع امور انتزاعی را نیز در بر می گیرد. این تجربه، اندیشه ها، دردها، عواطف، خاطرات، موسیقی، ریاضیات و ... را شامل می شود. در همه این موارد هم مسأله وجود مستقل امر در پرانتز قرار داده می شود.

● جهت یافتگی ذهن

اساس اندیشه «هوسرل» این بود که ذهن باید از جنبه خاصی به سوی عین جهت پیدا کند. به عنوان مثال، من می توانم صندلی را به یاد بیاورم و اعتقاد و احساس خاصی در مورد آن داشته باشم. سخن «هوسرل» این بود که این جهت یافتگی یک ویژگی است که تنها به ذهن منحصر است. در همه عالم هیچ چیز دیگری نیست که به سوی چیزی بیرون از خودش جهت پیدا کند. به نظر «هوسرل» این یکی ازویژگیهای شگفت آمیز عالم است.

هرچیزی تنها به خود توجه دارد و این تنها ذهن است که به بیرون از خود توجه نشان می دهد. با این حال، «هوسرل» معتقد است نوعی محتوا باید در ذهن باشد که این جهت یافتگی را توجیه کند. «هوسرل» معتقد بود هیچ کس نمی تواند تجربه ای از چیزی - چه هنر و چه دین و فلسفه و علم و ... - کسب کند، مگر به برکت محتوای ذهنی جهت یافته خودش.

او گمان می کرد بنیاد تردیدناپذیر هرگونه فهمی را پیدا کرده است. مانند کانت مدعی این کشف بود که برخوردن هرکس به هر چیزی به چه شرطی امکان پذیر می شود و مانند «دکارت» مدعی بود دلیل مستقیم در دست دارد، نه صرفاً دلایل تقریبی. او به کشف همه این امور بدین وسیله نایل شد که شرح داد فاعل شناسایی به چه نحو به سوی عین یا موضوع شناسایی جهت پیدا می کند.

● اهمیت «هوسرل» در تفکر غرب

«هوسرل» نیز مانند دیگر فیلسوفان غربی نه به دلیل درست بودن کل رویکرد خودش، بلکه به دلیل واکنشش به طرح دکارتی اهمیت می یابد. «هوسرل» خودش را نقطه اوج سراسر فلسفه از افلاطون بدین سو به شمار می آورد، چون او گمان می کرد اساس تردیدناپذیری را کشف کرده که قابلیت فهم هر چیزی را می شود بر آن پایه ریزی کرد.

بدین جهت، او را معمولاً با «هگل» مقایسه می کنند که وی هم خود را نقطه اوج ایدئالیسم می دانست. «کی یرکه گور» با تکیه بر اگزیستانسیالیسم، علیه هگل شورید. «مارکس» هم با توجه به مادیت دیالکتیکی، علیه «هگل» شورید. اما «هوسرل» پرسش هگلی در مورد نسبت عین و ذهن را به صورتی دیگر مطرح کرد. به برکت وجود «هوسرل» بود که متفکرانی چون «هایدگر» و «مرلوپونتی» توانستند به محدودیتهای تفکر غربی پی ببرند.

«هوسرل» تأمل در مورد نسبت عین و ذهن را به چنان نقطه اوجی رساند که باید منتظر فرود آن می ماندیم که این کار با «هایدگر» صورت می گیرد. «هایدگر» بود که با توجه به کارهای پیش از خود بخصوص کارهای «هوسرل» این سؤال را مطرح کرد که آیا رابطه ذهن و عین به راستی نسبت ما با جهان را نشان می دهد یا نه؟ با «هوسرل» ما دیگر امید خودمان را به اینکه به عالم و جهان دسترسی داشته باشیم، از دست می دهیم. با او ما تنها به جهان پدیدارها دست می یابیم.

حسین فرزانه



همچنین مشاهده کنید