سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

موسیقی سنتی همه موسیقی نیست


موسیقی سنتی همه موسیقی نیست

گفت وگو با تهمورس پورناظری نوازنده و آهنگساز گروه شمس

وقتی تهمورس و سهراب پورناظری نقش پررنگ تری در گروه شمس به عهده گرفتند، رنگ و فضاهای جدیدی نیز در موسیقی این گروه شکل گرفت. گروه شمس به نام کیخسرو پورناظری شناخته می شود. اما در موسیقی سنتی این روزها پسرها همان را نمی گویند که پدرها گفته اند که گاهی فرزندان، پدرها را به سوی مرزهای جدید هم می برند. گروه شمس اجرای خود را از روز گذشته در کاخ سعدآباد آغاز کرده است. به همین بهانه به گفت وگو با تهمورس پورناظری نشستیم. البته نام او را به همان گونه که خود می نویسد نوشتیم تهمورس نه طهمورث.

▪ آیا الان به طور رسمی سرپرست گروه شمس محسوب می شوید؟

ـ نه، من به طور غیررسمی هم سرپرست گروه شمس محسوب نمی شوم.

▪ ولی به نظر می رسد که شما در گروه شمس به نوعی لیدر و ایده پرداز گروه هستید.

ـ ببینید، سرپرست و بنیانگذار گروه پدر هستند. از یک دوره یی من و سهراب هم به گروه اضافه شدیم. خب، به لحاظ شرایط سنی یکسری از کارهای مدیریتی گروه را من انجام می دهم و عملاً به عنوان مدیر برنامه کارها را انجام می دهم. البته همه چیز با موافقت پدر انجام می شود.

▪ گروه شمس در افکار عمومی با ساز تنبور و موسیقی مقامی شناخته می شد. از یک زمانی به بعد به نظر می رسد که شرایط تغییر کرد. مثلاً در کار «پنهان چو دل» می بینیم که تنبور اصلاً در سازبندی این اثر وجود ندارد. یا در کارهای دیگر هم این موضوع مشخص است. این نشان می دهد که گروه شمس به مرزهای جدیدی می رود. این ایده های جدید را در بیرون به فرزندان آقای پورناظری، شما و آقا سهراب، نسبت می دهند. این نسبت چقدر درست است؟

ـ مسلماً چون ما به عنوان آهنگساز در گروه فعالیت می کنیم و فقط نوازنده نیستیم، پس طبیعتاً کاری که ساخته می شود، تنظیم می شود و اجرا می شود، تحت تاثیر ما است. حالا ممکن است فرم ها متغیر باشند.

اما یک نکته یی اینجا هست و آن اینکه ساز خانوادگی ما اصلاً تار است. پدربزرگ من که در واقع بنیانگذار موسیقی در کل خاندان ناظری بود، شاگرد کلنل وزیری بود. پدر من هم سال ها بعد از تار با تنبور آشنا شد و در واقع روی تنبور کار کرد. منتها چون تمام انرژی اش را چند سالی روی تنبور متمرکز کرد، فکر می کنند ما بعد از تنبور با موسیقی اصطلاحاً سنتی آشنا شدیم. نه، این گونه نیست. در واقع پدر با گروه شمس یک ساز مقامی و باستانی و مهجور را آورده به عرصه موسیقی با نگاهی متفاوت عرضه کرده است. پیش از آن تنبور به این شکل در موسیقی حضور نداشت و آهنگسازی برای تنبور نداشتیم، گروه نوازی نداشتیم. البته توی تاریخ هست که گروه های ۹۰۰ نفری تنبورنوازان داشتیم، ولی هزاران سال است که این اتفاق نیفتاده است. در کارهای ما آن مقام ها و نغمه های باستانی عیناً اجرا نمی شود. بر اساس آن فرهنگ هست و روی درونمایه فرهنگی تاکید و اصرار بسیار وجود دارد، ولی یک نگاه دیگر و یک تجربه دیگر در گروه شمس هست.

▪ پس شما مسوولیت تغییر رویکرد گروه شمس را متوجه آقای پورناظری بزرگ می دانید؟

ـ کلیت با موافقت ایشان است. البته موارد خاصی هم هستند که ممکن است ایشان خیلی هم موافق نباشند، اما وقتی کار نتیجه خوبی می دهد برای کل گروه یک دستاورد حساب می شود. منتها خیلی موارد هم همه کارها دستاورد خوب ندارد، خب دیگر آن کار را ادامه نمی دهیم. ببینید یک چیزی را من در حیطه موسیقی می گویم، اما این قضیه در فنون قابل تعمیم است. در موسیقی وقتی پیشکسوتان و آدم های استخوان دار حضور دارند، با تغییرات خیلی محتاط مواجه می شوند. این احتیاط و محافظه کاری شاید در یکی، دو موزیسین از جمله پدر نباشد.

این موضوع باعث می شود که در قالب گروه شمس، تحت سرپرستی کیخسرو پورناظری ما بتوانیم یکسری تجربه های خاص را به انجام برسانیم. ولی شاید اگر یک موزیسین دیگر بود، اجازه این فعالیت ها را به ما نمی داد. حتی فضای ذهنی ما را نمی گذاشت به این مسیر برود. ما تربیت شده و پرورش یافته این خانواده ایم و هر چه داریم ریشه اش همین جا است. پس چنین نگاهی بوده که ما نتیجه اش شده ایم. ببینید اگر در خانواده ما یک نگاه ردیف نوازی بود، ما ردیف نواز می شدیم. اگر محلی بود ما موزیسین محلی می شدیم و... تربیتی که در خانواده ما بوده ما را به این سمت سوق داده، خب ما هم شوق و انگیزه اش را داشتیم که از یک زاویه دیگر هم به موسیقی نگاه کنیم. موسیقی تک بعدی که نیست، فرابعدی است. اگر تک بعدی بود که یک موسیقی وجود داشت و یک ساز. اما در همین مرز سیاسی ایران -که خیلی کوچک تر از مرزهای فرهنگی اش است- خیلی موسیقی های عجیب و غریب و متنوع داریم.

▪ به نظر شما به موسیقی فعلی گروه شمس می توان عنوان موسیقی تلفیقی اطلاق کرد؟

ـ یکسری لغت ها توی زبان معنای خاص دارند. موسیقی تلفیقی یعنی همراه کردن ساز شرقی و در ایران ساز ایرانی با موسیقی پاپ. من سعی می کنم از موسیقی تلفیقی برای کارمان استفاده نکنم، چون یک معنای خاص پیدا کرده است. همان طور که نمی گوییم موسیقی ما، موسیقی سنتی است، چون موسیقی سنتی هم معنای خاص پیدا کرده است و ردیف نوازی صرف معنی می شود. در واقع ما از ترکیب سازهای سرزمین های مختلف استفاده می کنیم، نه موسیقی شان. حتی الامکان بر این پایه حرکت می کنیم که سازهایی که از آنها استفاده می کنیم، معنای موسیقی مان را تغییر ندهد. مثلاً در این کنسرت ساز «تبلا» هست که کاملاً لهجه دارد. وقتی این ساز نواخته شود، شما فوری می روید به سرزمین هندوستان. حال آنکه تبلا یک ساز کاملاً ایرانی است، ولی بعد از اینکه افغانستان از ایران جدا می شود، شما دیگر این ساز را نمی بینید و این ساز به هندوستان رفته و به نهایت کمالش رسیده است.

▪ اگر بخواهیم از این واژه موسیقی تلفیقی جدا بشویم، در نهایت شما موسیقی تان را چه تعریف می کنید؟ موسیقی ردیفی که نیست، موسیقی مقامی هم که شما خودتان معتقدید نوع موسیقی مقامی در گروه شمس نیست. شما موسیقی خودتان را چه تعریف می کنید؟

ـ این را خیلی ها پرسیده اند. خیلی خوشایند نیست یک اسمی برایش بگذاریم و بگوییم که این موسیقی «ایکس» است یا چیز دیگری. ولی اگر از بیرون نگاه کنیم، توی دنیا به این نوع موسیقی، یعنی استفاده از ترکیب سازهای مختلف با رعایت شخصیتی که هر کدام از این سازها دارند، موسیقی جهانی گفته می شود. ولی ما در ایران از این واژه استفاده نمی کنیم. الان هم این اولین بار است که من از این واژه استفاده می کنم. تقریباً ۷۰درصد پایه و اساس کار ما سازهای ایرانی است، حالا ممکن است خیلی ها بعضی از این سازها را نشناسند. مثلاً به ما می گویند شما خیلی از سازهای کوبه یی غیرایرانی استفاده می کنید. بله، ما از سازهای کوبه یی زیاد استفاده می کنیم، ولی بیشتر آنها سازهای ایرانی اند که مهجورند و کسی آنها را نمی شناسد. مثل دمام، کوزه، دسرکوتن و... سازهایی از مناطق مختلف ایران که نوازندگان گروه پتانسیل اجرای آنها را داشتند.

▪ موسیقی ردیفی ما را خیلی از اهالی موسیقی از دهه ۵۰، رخوت زده لقب دادند. مثلاً آن سال ها آقای علیزاده در مصاحبه یی گفتند که موسیقی ما دچار سکون است و با ریتم جامعه هماهنگ نیست و باید رزمی شود و... در همان دوران ما موسیقی های مقامی را داریم که پر از انرژی و ریتم است. شاید چون این نوع موسیقی در روستاها شکل می گرفت و در روستا طبیعتاً نوع زندگی و بالطبع موسیقی اساساً با رخوت سازگار نیست. چرا با وجود این ریتم و انرژی و هیجان در موسیقی مقامی، موسیقی ردیفی و رسمی ما دچار رخوت شد؟ چرا بین اینها هیچ وقت گفت وگو و تعامل جدی برقرار نشد؟ ببینید گروه شمس در اوایل کار وقتی با اقبال عمومی روبه رو شد، شاید یکی از دلایل این اقبال شور و هیجان آن بود. کمی در این باره و درباره تفاوت های موسیقی ردیفی و موسیقی مقامی مان صحبت کنیم.

ـ موسیقی ردیفی، همان طور که از نامش پیدا است به معنی درس است. مثل الفبا. شما وقتی شعر حافظ را می خوانید، درس که جواب نداده، بلکه از ابزار درسی و الفبا برای خلق شعر استفاده کرده است. ببینید من معتقدم هیچ نوع از موسیقی ما مشکلی ندارد. بی اغراق یکی از بهترین موسیقی های دنیا را داریم.

اگر سه تا موسیقی درجه یک در جهان داشته باشیم، بی شک یکی از سه تا موسیقی ما است. ما مشکل موزیسین داریم. موزیسین خوب و حرفه یی نداریم. آکادمی برای آموزش نداریم. ما توقع حضور جهانی از هنرمندان خود داریم، حال آنکه این نگاه اصلاً وجود ندارد. موسیقی ردیفی یک درس است. اگر کسی می گوید باید موسیقی ردیفی کار کرد، یعنی باید درس پس داد. چند بار؟ خب، طبیعتاً شما نمی توانید درس را به عنوان هنر منظور کنید. شما باید درس را یاد بگیرید، از خیلی از مکاتب استفاده کنید، آن وقت بیایید خلق هنر کنید. ببینید، موسیقی ردیفی ما اولاً خیلی باسابقه نیست، نهایتاً ۳۰۰ سال قدمت دارد و از سوی دیگر این نوع موسیقی که در تهران و اصفهان کار می شده، خیلی موسیقی فلسفی است. شما هماهنگی شعر حافظ یا سعدی با موسیقی ردیفی ما را ببینید. اینها در واقع یک جهان بینی و فلسفی دارد.

اما همه چیز در موسیقی خلاصه در این جهان بینی نیست. شما بروید موسیقی ایرانی قبل از انقلاب را ببینید. یک تنوع عجیبی آن موقع هست. اصلاً هر کسی خودش است. هر خواننده یی صدای خودش را دارد. هر نوازنده یی سبک صدای ساز خودش و... و شما هیچ کپی کاری نمی بینید. بعد از انقلاب به هر دلیلی این تنوع از بین رفته است.

در صورتی که خیلی از موزیسین ها تلاش کردند این اتفاق نیفتد، اما خب تا حدودی هم طبیعی بود. ما اگر همین الان هم بخواهیم کار سر و سامان پیدا کند، باید مثلاً ۲۰ میلیارد سرمایه گذاری کنیم، همین قدر هم علم پشت کار باشد، کارهای اساسی انجام دهیم تا مثلاً ۱۰۰ سال دیگر وضع مان خوب شود. موسیقی ما در آن صورت یکی از بزرگ ترین صادرات ایران خواهد شد، اما ما هنوز ساز استاندارد نداریم. نوازنده استاندارد نداریم. خواننده حرفه یی که از پنج نفر هم کمتر داریم.

در حالی که در کشورهای منطقه و همسایه های ما وضع موزیسین ها بسیار خوب است. هزاران موزیسین درجه یک دارند. خب ما این شرایط را امروز نداریم. بخشی اش هم تاریخی است. ما سابقه موسیقی مان هزاران ساله است، اما سابقه داشتن موزیسین برای ما ۱۰۰ ، ۱۵۰ سال است. البته باید بگویم تا همین جا هم که رسیدند، هنر کردند. توی این مدت فراز و نشیب زیاد بوده. یک وقتی محدودیت اجرا بوده، یک زمانی حمایت زیاد از موسیقی های غیرجدی و یک بار مصرف بوده چه قبل از انقلاب و چه در دوره پس از انقلاب و... با این حال من فکر می کنم هنوز هم به زمان نیاز داریم.

شنونده ما هنوز نمی داند چه گوش می کند. اندی گوش می کند، شجریان گوش می کند، بنان و... عیب البته ندارد، ولی مردم باید بدانند که چه چیزی گوش می کنند. متاسفانه ما موسیقی مصرفی مان از بین رفته است و این خیلی ضربه به موسیقی ما زده است. موسیقی سنتی یک شاخه از موسیقی است و همه موسیقی نیست. اگر موسیقی روحوضی ما احیا شود، آن نوع موسیقی سبک و شاد که برای گذران لحظه است، برای کلیت موسیقی خوب است که حالا اینها از بین رفته است. این اتفاق دلایل زیادی دارد، از جمله دلایل فرهنگی. خود موزیسین ها برای اینکه اعتبار شخصیتی به خودشان بدهند از آن موسیقی فاصله گرفتند.

حالا می شود کم کم آدم رویکردی هم به موسیقی های روز و عامه پسند ایرانی داشته باشد. به هر حال مردم موسیقی فلسفی می خواهند، موسیقی جدی می خواهند، موسیقی ساده و مصرفی می خواهند که هر نوع این موسیقی ها را باید موزیسین ها بسازند و به جامعه بدهند. این وسط یک اتفاق بدی هم دارد می افتد و آن اینکه امروز اینها بعضاً دارند با هم قاطی می شوند. توی موسیقی سنتی رگه های پاپ می بینیم. توی پاپ رگه های کوچه بازاری می بینیم. اصلاً اینها با هم قاطی شده اند. اصلاً ما امروز موسیقی پاپ در ایران نداریم؛ موسیقی که یکی از انواع موسیقی خوب دنیا است. اینجا به همه چیز می گویند پاپ. به جز، به راک و هر چیزی که کیبورد و سینتی سایزر و درام دارد، پاپ می گویند.

▪ یعنی شما این چیزی که درباره رخوت زدگی و بی تحرکی موسیقی ردیفی ما می گویند را قبول ندارید؟

ـ ببینید، موسیقی ردیفی ما یک نوع از موسیقی است که نگاه فلسفی دارد. باید از هر چیزی توقع همان چیز را داشت. خاصیت این نوع موسیقی این است که کاملاً درون گرا و فلسفی است. نه اینکه باقی انواع موسیقی ایران فلسفی نیستند. زندگی دوران قاجار در شهرها خیلی بسته بوده که این بسته بودن در روستاها نبوده است. مثلاً شما در تمام روستاهای ایران حضور رنگ را در طبیعت بیکران می بینید، حال آنکه در شهر این گونه نیست. روی موسیقی هم این مسائل تاثیر می گذارد.

▪ در خلال حرف هایتان گفتید که ما در ایران مشکل خواننده داریم. به هر حال گروه شمس بعد از تجربیات موفقی که با شهرام ناظری داشت، همیشه مساله خواننده داشته است. شاید شما خیلی هم موافق این مساله نباشید، اما به نظر من آقای نوربخش توی این کار آخر خیلی موفق نبود. به این معنی که نتوانست خاطرات گذشته شمس را زنده کند و مثل آقای ناظری در نقش خواننده در گروه شمس ظاهر شود.

ـ این دو نفر دو حکایت متفاوت خوانندگی هستند.

▪ من هم اصلاً بحث مقایسه ندارم. بحث من این است که می خواهم بدانم استراتژی گروه شمس نسبت به حضور خواننده چگونه است؟

ـ در قالب گروه هر کس...

▪ یعنی همان بحث خواننده سالاری...

ـ نه. اصلاً بحث خواننده سالاری نیست. هر کس که شرایط حضور در گروه شمس را اول از لحاظ اخلاقی، بعد هنری داشته باشد، به عنوان یکی از اعضای گروه می آید و کنار گروه می نشیند. موسیقی که ما به سمت آن می رویم این است که همه چیز را از پیش طراحی می کنیم. از آن فرم کلیشه یی پیش درآمد، ساز و آواز، چهار مضراب، ساز و آواز و تصنیف فاصله گرفته ایم. البته ممکن است یک روز بیاییم و بگوییم اجرای موسیقی سنتی ایرانی با همان فرم همیشگی مد نظر ما است. اتفاقاً در فکر آن هم هستیم یک کاری را که دو سال پیش در پاریس اجرا کردیم و صد درصد سنتی بود، اینجا اجرا و ضبط کنیم. بله خواننده هم یکی از اعضای گروه است. شما می بینید، کنسرت گروه شمس است، نه آقای آهنگساز، نه سرپرست، نه خواننده.

▪ خودتان احساس نمی کنید آنجاهایی که از هم آوایی استفاده کردید موفق تر بودید؟

ـ ببینید شما دارید در مقایسه با کار آقای نوربخش این را می گویید.

▪ نه. اتفاقاً من نمی خواهم اسمی بیاید. من کلی عرض می کنم.

ـ اشکال ندارد. ببینید فرهنگ و تکنیک و صدای آقای نوربخش و سابقه ایشان یک سابقه کاملاً سنتی است. خیلی هم در کارش زحمت کشیده و توانا است. جزء دو، سه نفری است که زحمت زیادی برای خوانندگی کشیده است.

از سوی دیگر موسیقی که ما اجرا کردیم، همیشه موسیقی غیرسنتی بوده است. از طرفی شما باید محدودیت ها و مشکلات کنسرت را در نظر بگیرید. مثلاً در «پنهان چو دل» در کنسرت مشکلی به وجود آمد که روی کار ما خیلی تاثیر گذاشت. ما در آن کنسرت تا یک ساعت قبل از اجرا سن آماده نداشتیم. این یک فاجعه بود. شیرین نبود، ولی یک تجربه بود. لزوماً تجربه ها همیشه شیرین نیستند.این کار را باید از دریچه موسیقی سنتی نگاه کنید.

فرم موسیقی که ما آنجا اجرا کردیم، خیلی فرم متداولی بود. برای اولین تجربه من فکر می کنم تجربه موفقی بود. از آن موفق تر- خیلی موفق تر- کار آقای نوربخش با ما در کار تنبور بود. یعنی ترکیب صدای آقای نوربخش که یک خواننده سنتی و ردیف خوان است با تنبور خیلی جذاب از کار درآمد. به زعم ما که کار را ضبط کردیم و داریم اصلاحات رویش انجام می دهیم یک معنای دیگری از موسیقی تنبور به دست داده است.

▪ کار کی منتشر می شود؟

ـ امیدواریم پاییز منتشر شود. صدای ایشان با تنبور که سابقه یی هم در آن داشتند، خیلی خوب جواب داده است.

▪ نکته دیگری که درباره گروه شمس گفته می شود این است که این گروه یکی از اولین گروه هایی بود که همزمان با واژه موسیقی عرفانی در ایران مطرح شد. اما خود آقای پورناظری یکی از کسانی بودند که در برابر این واژه به عنوان گونه یی از موسیقی ایستادگی کردند و این مایه تعجب بود. می خواهم از شما هم بپرسم که آیا قائل به چیزی به عنوان موسیقی عرفانی هستید؟

ـ وقتی صدای سخن عشق منتشر شد، همان موقع واژه موسیقی عرفانی روی یک اثر منتشرشده موسیقی ایرانی شکل گرفت. قبل از آن این قضیه هیچ سابقه یی نداشت. بعد هم کارهای دیگری با همین سبک منتشر شد تا اینکه این قضیه اصلاً لوث شد. شد حکایت دف. دف قبل از انقلاب مرسوم نبود. بعد در صدای سخن عشق از آن استفاده شد و بعد آن در گل صدبرگ و بقیه، بعد یکدفعه همه کارها شد دف و استفاده نابجا از آن.

ماجرای موسیقی عرفانی هم همین است. به هر چیزی گفتند موسیقی عرفانی. ما دیگر ترجیح دادیم از این واژه در کارها و کنسرت هایمان استفاده نکنیم. من خودم ترجیح می دهم در مواقع لزوم از واژه موسیقی معنوی استفاده کنم، چون فکر می کنم ماجرا لوث شده است. موسیقی ایرانی صد درصد موسیقی عرفانی است.

یعنی موسیقی است که معنویت در آن جاری است. یعنی برای مواجهه با آن باید یک شناخت و فرهنگ و درون مایه و معنویت فراتر از موسیقی داشت که بتوان از آن استفاده کرد. موسیقی ما مثل شعر ما است. حتی شعر فردوسی هم که شعر حماسی و تاریخی است، ویژگی های شعر معنوی و عرفانی دارد. حالا حافظ و سعدی و در نهایت مولوی و عطار هم که جای خود را دارند. اصلاً هنر ایرانی این گونه است. بعضی جاها به خاطر مسائل تاریخی و فرهنگی حضور معنویت و عرفان در هنر ایرانی پررنگ تر بوده، بعضی جاها کمرنگ تر.

▪ درباره حضور نوازندگان خارجی در گروه هم دو بحث مطرح است؛ یکی اینکه هماهنگی بین اینها چطور قرار است برقرار شود، به خصوص وقتی شما تاکید دارید که کار اینها در خدمت موسیقی ایرانی است؟ نکته دیگری هم درباره حضور نوازندگان خارجی در گروه شما، در حاشیه مطرح می شود و آن اینکه می گویند گروه شمس از اینها به عنوان یک ایده جذاب و ویترین برای جذب مخاطب استفاده می کند.

ـ درباره هماهنگی باید بگویم سابقه همکاری هنرمندان خارجی با ما به سال ها پیش برمی گردد. نوازندگان زیادی با ما همکاری داشته اند، هر کسی توانسته با گروه به لحاظ رفتاری و هنری هماهنگ باشد، مانده است. مثل نوازنده فرانسوی که چهار، پنج سال است با ما چه در اجراهای خارج و چه در داخل همکاری می کند و هماهنگی کاملی بین ما شکل گرفته است. ببینید نکته یی هم اینجا هست. موزیسین های خارجی معمولاً حرفه یی اند.

مثل ایران نیست که تمرین زیاد بخواهند. تمام ذهن آنها کدبندی شده است. مثلاً نوازنده هندی تبلای گروه ما اصلاً پیشتر با موسیقی ما آشنایی نداشته است. ریتم ها و فرم ها را عین کد اجرا می کند. خیلی ذهن آکادمیک دارند. شاید اگر می خواستیم از ساز ملودیک غیرایرانی استفاده کنیم، هماهنگی خیلی زمانبر می شد، اما ما از سازهای کوبه یی استفاده می کنیم. طبیعتاً بیان مشترک حس ریتمیک در همه جای دنیا تقریباً یکسان است، اما در ملودی این گونه نیست. پس ما از این جهت مشکلی نداریم. اما درباره سوال دوم خیلی جسورانه باید بگویم که بله، چرا که نه. اصلاً معنای کنسرت همین است که موسیقی را نمایش دهیم.

کنسرت را می بینند، کسی نیست که بگوید می روم کنسرت را بشنوم. پس ما به سمتی می رویم در کنسرت هایمان جذابیت های بصری داشته باشیم. مردم می آیند که نوازنده و خواننده را ببینند. ما متاسفانه در ایران استاندارد اجرای کنسرت نداریم. خیلی از کنسرت های ما مثل سی دی است. یعنی چه چشم شما بسته باشد، چه باز فرقی نمی کند. چه بسا سی دی را بشود در فضای حسی خاصی شنید، اما در مسرت آن فضای حسی برای مخاطب مهیا نشود. پس ما از هر چیزی که لطمه به فرهنگ کار ما نزند، برای جذابیت استفاده می کنیم. پس حضور یک نوازنده خارجی در کنسرت هایمان تا جایی که به کار ما ضربه یی نزند، هیچ ایرادی ندارد، که خوب هم هست. اصلاً چه فرقی می کند که نوازنده ما ایرانی باشد یا نباشد.

مهم توانایی آن آدم است. تمام سعی ما این است که موسیقی ما جذاب باشد. اگر موسیقی جذاب نباشد، فقط صدا است. مثل صداهای دیگر. الان خیلی از موسیقی های ما صدا است. چرا الان خیلی ها معتقدند موسیقی ما جذاب نیست؟ موسیقی ما شادی آور یا حتی غم آفرین نیست. به قول شما یا دچار رخوت است، یا در جاهایی که می خواهند انرژی داشته باشند، موسیقی عصبی است.

▪ موسیقی در همه جای دنیا با خاطرات پیوند دارد. این قضیه شاید در ایران کمی بیشتر باشد. هستند کسانی که گروه شمس قدیم و اجراهای قدیمی را بیشتر دوست دارند. پاسخ شما به این دسته از مخاطبان گروه شمس چیست؟

ـ گروه شمس قدیم اگر نبود، گروه شمس امروز هم نبود. زمان و مکان تعیین کننده همه چیز در عالم ماده است. شما فکر می کنید اگر گروه شمس آغازین امروز بیاید و همان کارها را مثلاً صدای سخن عشق یا مهتاب رو را اجرا کند، آیا همان جایگاه را پیدا می کند؟ من فکر می کنم این طور نشود. موسیقی که ما امروز اجرا می کنیم، اقبال دارد اما اگر این را ۱۰ سال دیگر اجرا کنیم دیگر این اقبال را ندارد. این خیلی طبیعی است.

نباید فراموش کنیم که لازمه هر حرکتی پویایی است. مواقعی این پویایی ممکن است به تجربه ناموفقی بدل شود که به نظر من باید در کمال شهامت آن را پذیرفت و دچار ترس از شکست که منجر به درجا زدن می شود، نشد. من با این حرف شما مخالفم که مردم ما خیلی نوستالژیک برخورد می کنند. اتفاقاً در همه جای دنیا مردم می روند کنسرت که اجرای زنده کارهای قدیمی و نوستالژیک را ببینید، اینجا می آیند از ما می پرسند که در کنسرت تان کار جدید چه دارید. وای به حال گروهی که یک بخش برنامه اش تکراری باشد. ما هم برای مردم و البته خودمان موسیقی اجرا می کنیم.

▪ در سیر گروه شمس از همان کارهای اولیه تا به امروز یک خطی به هر حال وجود دارد؛ خطی که قاعدتاً باید شباهت ها و لااقل درون مایه های مشترکی را حمل کند. این مشترکات الان در کار شما با گروه شمس اولیه کدام هستند، با توجه به اینکه بالاخره طبیعی است که سلیقه عمومی لااقل در اجرای فرم موسیقی عوض شده است؟

ـ سلیقه مردم فقط نه. سلیقه همه ما عوض می شود. به خصوص در این عصری که ماهواره و ابزارهای ارتباطی است. سرعت تغییر بی نهایت است. مثل قدیم نیست.

▪ بگذارید این طور بپرسم. کاری امروز از کارگروه شمس می شنویم. کاری هم سال ها پیش شنیده ایم، قاعدتاً باید ارتباطی مشترک میان این دو باشد. سوال این است که این ارتباط الان در کجا است؟

ـ ببینید در کار تنبور امروز گروه، شما همان مسیر را می بینید. با همان ویژگی ها و در برخی مواقع خیلی اصیل تر. ما الان خیلی به عمق موسیقی تنبور برای اجرا نگاه می کنیم. اضافه شدن اصل و معنا را عوض نمی کند. اما اگر منظورتان کارهای دیگر مثل کار کردی یا سنتی است که روی آن کارها نوشته شده کردی یا سنتی و ربطی ندارد به موسیقی صدای سخن عشق. فقط هنرمندانش همان هستند. فقط گروه شمس این شانس را دارد که نوازندگان گروهش دو، سه ساز بلد هستند. یعنی همان ترکیب در بخش اول همه تنبور می نوازند، در بخش های دیگر سازهای دیگر. این یک امکان و پتانسیل برای گروه ما است، وگرنه باید از چند ترکیب برای بخش های مختلف اجرا استفاده می کردیم.

▪ این بخش تنبور که به آن اشاره کردید، آیا صرفاً برای حفظ ظاهری این ارتباط نیست؛ اینکه میل شما بیشتر به سمت کارهای جدید باشد و بخش تنبور برای حفظ ظاهری هویت تاریخی گروه؟

ـ خیر. نیمی از کار ما تنبور است. حداقل ۵۰ درصد کار ما تنبور است. تنبور جزء ما است. ۵۰ درصد بقیه انواع دیگر موسیقی است؛ کردی یا سنتی و این چیزها. ولی در واقع بیس کار ما موسیقی تنبور است. چه در اجرا و چه در کارهایی که منتشر می شود. حالا برخی کارها که منتشر نمی شود، مشکل مجوز دارد.

▪ شما کاری برای انتشار دارید که مجوز نگرفته است؟

ـ خب، کاری را که خیلی سال پیش دادیم، هفت سال است که منتظر مجوز است و رایزنی ما با ارشاد همچنان ادامه دارد.

▪ کار چه مشکلی دارد؟

ـ مقداری در بخش همخوانی مشکلاتی هست. یا کاری که سال گذشته برای مولانا انجام دادیم، سعی مان بود که همزمان با کنسرت منتشر شود که نشد.

▪ آقای پورناظری آخرین سوال. شما خودتان را بیشتر نوازنده می دانید یا آهنگساز؟

ـ فرقی نمی کند. آچار فرانسه بهتر است. هر جایی نیاز باشد. یک روز آهنگ بسازیم، یک روز تار، یک روز سه تار، یک روز عود، یک روز آواز و... مهم بحث نوازنده و آهنگساز و عنوان ها نیست. مهم این است که کار خوب دربیاید.

▪ بین این چهار ساز با کدام راحت تر هستید؟

ـ فرقی نمی کند. هر کدام یک حالی دارد. شکوه تار، حس سه تار، حال و هوای عود و... هر کدام ویژگی و لطف خاصی دارد. ولی خب آهنگسازی را هم خیلی دوست دارم. خیلی کار شیرینی است.

علی رنجی پور



همچنین مشاهده کنید