شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

فقط فالوده شیرازی وسوسه ام می کند


فقط فالوده شیرازی وسوسه ام می کند

«غلام پیروانی» شاید یکی از استثناهای فوتبال ایران باشد مربی کم حاشیه ای که به غیراز فوتبال, به دانستن شعر و سرودن بین فوتبالی ها و طرفداران این ورزش شهرت دارد

«غلام پیروانی» شاید یکی از استثناهای فوتبال ایران باشد؛ مربی کم‌حاشیه‌ای که به غیراز فوتبال، به دانستن شعر و سرودن بین فوتبالی‌ها و طرفداران این ورزش شهرت دارد...

اما آنچه باعث شد سراغ این مربی آرام شیرازی برویم، غیر از این حرف‌هاست؛ «شاغلام»، سال‌هاست به دیابت مبتلا شده و با این بیماری دست و پنجه نرم می‌کند. ابایی هم ندارد که از این موضوع صحبت کند و دلیلی برای پنهان‌کاری نمی‌بیند.

▪ می‌گویند شما در دوران جوانی فوتبالیست قرص و محکمی بودید. با چه کارهایی قدرت بدنی‌تان را بالا می‌بردید؟

- من ذاتا استخوان‌بندی درشتی دارم و به قول معروف توپر هستم. در دوران جوانی هم به تغذیه‌ام خیلی اهمیت می‌دادم. شیر و عسل در فهرست برنامه غذایی‌ام بود و بیشتر سعی می‌کردم غذاهای مقوی و پروتئین‌دار مثل مرغ و ماهی بخورم. قبل از اینکه فوتبالیست شوم، کشتی‌گیر بودم و با استفاده از قدرت بدنی‌ام همیشه از نفرات اول و دوم مسابقه‌های استانی می‌شدم. مربی‌ام می‌گفت یک روز کشتی‌گیر تیم ملی می‌شوی اما چند سال بعد که به تیم ملی فوتبال نوجوانان و جوانان دعوت شدم، کشتی را کنار گذاشتم.

▪ در فوتبال هم از این قدرت بدنی استفاده کردید؟

- خیلی زیاد، یک بار با تیم منتخب استان فارس با تیم برازجان بازی می‌کردیم که شوت زدم و تیردروازه شکست. البته شاید شوت آنقدر محکم نبود و جوش تیردروازه مشکل داشت!

▪ هیچ‌وقت دوست نداشتید در تیم‌های بزرگ تهران بازی کنید؟

- در اوج جوانی «پاس» و «پرسپولیس» به من و «علی قشقایی» که هر دو از فوتبالیست‌های سرشناس شیراز بودیم، پیشنهاد دادند اما پدرم اجازه نداد. پدر که کار ساختمانی می‌کرد و وضع مالی‌اش خیلی خوب بود، صد تومان به من داد و گفت در شیراز بمان و تنها به تهران نرو. او می‌گفت صلاح نیست که یک جوان مجرد تنها در تهران زندگی کند. تا ۴۰ سالگی دفاع آخر برق شیراز بودم که یک روز افشین (برادرم) گفت می‌خواهد دفاع آخر باشد. به خاطر افشین فوتبال را گذاشتم کنار و او به جای من در برق شیراز بازی کرد. در تمام سال‌هایی که فوتبال بازی کردم، فقط یک کارت زرد گرفتم.

▪ تا چه زمانی به مربیگری ادامه می‌دهید؟

- مربیگری جسارت می‌خواهد، تا زمانی که جسارتم ته نکشد ادامه می‌دهم.

▪ ۲ خواهر و ۲ برادر شما در آمریکا زندگی می‌کنند. فکر می‌کنید شما هم بتوانید یک روز خارج کشور زندگی کنید؟

- برای سفر کردن هم به خارج از کشور نمی‌روم و فقط عاشق سفرهای زیارتی هستم. اگر آمریکا بیاید دروازه کازرون شیراز، باز هم به آنجا نمی‌روم.

▪ شما همیشه اینقدر صمیمی و بی‌ریا بوده‌اید؟

- همیشه همین آدمی ‌بودم که الان می‌بینید. پدر خدابیامرزم همیشه می‌گفت: «گر به دولت برسی مست نگردی مردی/ گر به نکبت برسی پست نگردی مردی.» ایشان این حرف حضرت علی(ع) را هم دائم در گوشم زمزمه می‌کرد: «دنیا دو روز است، روزی که به کام توست مغرور و روز دیگر که علیه توست، مأیوس نشو.»

▪ آقای پیروانی! می?خواهم از بیماری?تان بپرسم. از چه زمانی متوجه شدید به بیماری دیابت مبتلا هستید؟

- خودم فکر می‌کنم وقتی فوتبال بازی می‌کردم هم قند خونم بالا بود و دیابت داشتم. در آن سال‌ها دائم دهانم خشک می‌شد و تشنگی شدید و تکرر ادرار داشتم اما چون مرتب درگیر تمرین و مسابقه بودم، قندخونم می‌سوخت و به همین دلیل در دوران بازی، هیچ‌وقت به قرص نیاز پیدا نکردم. من در پست دفاع وسط برق شیراز بازی می‌کردم و لازم بود در طول مسابقه دوندگی زیادی داشته باشم. تا سن ۴۰ سالگی فوتبال بازی کردم اما وقتی بازنشسته شدم، بیماری دیابت تا حدودی بر من غلبه کرد و حدود ۲ سال بعد زیر نظر پزشک قرار گرفتم.

▪ وقتی متوجه شدید به دیابت مبتلا هستید، چه احساسی داشتید؟

- هر اتفاقی که در زندگی اشخاص بیفتد، حکمت خداست و من به‌‌شدت به این مسایل معتقدم. همیشه در زندگی راضی بوده‌ام به رضای خدا و برای همین خیلی راحت با این بیماری کنار آمدم. وقتی به یکی از درمانگاه‌های شیراز مراجعه کردم و نتیجه آزمایش‌ها نشان داد قندخون دارم، ذره‌ای ناراحتی به دل خود و خانواده‌ام راه ندادم و همه چیز خیلی عادی بود. البته من به دیابت نوع دو مبتلا هستم و وضعیتم زیاد حاد نیست.

▪ فکر می‌کنید بیماری شما ریشه ژنتیکی دارد؟

- صددرصد. دیابت نوع ۲ یک بیماری ارثی است. پدر خدابیامرزم، هم قندخون داشت و هم از بیماری قلبی رنج می‌برد. برادر بزرگ‌ترم که مهندس راه و ساختمان بود هم دیابت داشت اما بر اثر بیماری ALS فوت کرد البته افشین و امیرحسین، برادران کوچک‌ترم تا الان به این بیماری مبتلا نشده‌اند. در میان اقوام و خانواده پدری‌ام خیلی‌ها به دیابت مبتلا هستند و فامیلی داریم که ۷۹ ساله است و سال‌هاست با بیماری دیابت دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. برخلاف خیلی از مردم که فکر می‌کنند دیابت یک بیماری خطرناک است، به نظرم خیلی راحت می‌شود قندخون را کنترل کرد. دیابت نوعی بیماری است که اگر کنترلش کنی، از سرماخوردگی ساده هم سطحی‌تر است اما اگر به خودت نرسی، از سخت?ترین بیماری?ها هم عمیق‌تر و خطرناک‌تر می‌شود.

▪ از بچگی و نوجوانی به خوردن شیرینی علاقه داشته‌اید؟

- به‌هیچ‌وجه اهل شیرینی خوردن نبودم. اصلا چون پدرم دیابت داشت، در خانه ما شیرینی پیدا نمی‌شد و بیشتر وقت‌ها پسته و تخمه می‌خوردیم. خدا را شکر که در دوران ما مثل حالا چیپس و پفک و از این قبیل تنقلات که سلامت کوچک و بزرگ را تهدید می‌کند، نبود.

▪ برخورد خانواده و اطرافیان با بیماری شما چگونه بود؟

- خوشبختانه زندگی آرام و بی‌سرو‌صدایی دارم و همسر و فرزندانم خیلی راحت با بیماری‌ام کنار آمدند. آنها هم مثل من معتقدند در کار خدا نمی‌شود چون و چرا کرد.

▪ اصولا از آن گروه بیماران دیابتی هستید که از خودتان مراقبت می‌کنید یا اطرافیان دائم باید به شما تذکر بدهند؟

- خودم خیلی مراعات می‌کنم اما هر از گاهی که هوس پلو می‌کنم، همسرم برایم عدس‌پلو یا لوبیاپلو می‌پزد چون بیماران دیابتی بهتر است برنج را همراه با حبوبات بخورند. همسر دلسوزی دارم که خیلی مراعات مرا می‌کند. او مرتب وسط پنجه‌های پایم را که خشک می‌شود و ترک می‌خورد، می‌شوید و پماد A+D می‌مالد. خیلی برایم زحمت می‌کشد و امیدوارم خداوند در آن دنیا اجرش را بدهد.

▪ رژیم غذایی خاصی را رعایت می‌کنید؟

- فکر می‌کنم دیابت نوع۲ را با رژیم غذایی و ورزش خیلی راحت می‌توان کنترل کرد و به همین دلیل مدت‌هاست برنج سفید نخورده‌ام. اصلا دور غذاهایی که نشاسته دارند خط کشیده‌ام و شب‌ها به جای شام، سالاد کاهو و سالاد شیرازی با نان می‌خورم. نان تافتون یا بربری هم خیلی کم مصرف می‌کنم و همسرم همیشه برایم نان سبوس‌دار تهیه می‌کند. اگر بخواهم نان بخورم، در کنار نان سبوس‌دار، نان سنگک را که معمولا با آردگندم پخته می‌شود، ترجیح می‌دهم.

▪ تا به حال وسوسه شده‌اید چیزی که برایتان مضر است، بخورید؟

- وسوسه می‌شوم و گاهی هم به غذاهایی که برایم مضر است، ناخنک می‌زنم اما هیچ‌وقت افراط نمی‌کنم. همین چند شب پیش شام میهمان یکی از اقوام نزدیک بودیم اما لب به برنج سفید نزدم و نان و کاهو و خیار خوردم. خوشبختانه اقوام و اطرافیان هم با بیماری‌ام کنار آمده‌اند و مشکلی بابت تعارف کردن و سروکله‌زدن با آنها ندارم. بیشتر از همه برای خوردن فالوده‌شیرازی وسوسه می‌شوم و خیلی وقت‌ها هم نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم. از بچگی علاقه شدیدی به خوردن فالوده داشتم و اعتراف می‌کنم هنوز هم نمی‌توانم از یک پیاله فالوده بگذرم.

▪ کنترل استرس، یکی از راه‌های کنترل قند خون است. فکر نمی‌کنید کار مربیگری به شما استرس وارد می‌کند و برای حال عمومی‌تان خوب نیست؟

- من یک دستگاه کنترل قند خون دارم و معمولا بعد از تمرین و مسابقه که به خانه برمی‌گردم، بچه‌ها قندخونم را کنترل می‌کنند. متاسفانه بیشتر وقت‌ها قندخونم بالاست و دلیلش دقیقا استرس بیش از حدی است که در تمرین و مسابقه به من وارد می‌شود. روی کارم خیلی تعصب دارم و همیشه در تمرین داد و فریاد می‌کنم. خودم فکر می‌کنم ریشه بالا رفتن قند خونم عصبی است، چون وقتی عصبی هستم، چشمانم قرمز می‌شود و بعد از آن، احساس خستگی و بی‌حالی می‌کنم.

▪ به عنوان کسی که فعالیت ورزشی هم دارد، فکر می‌کنید ورزش تا چه حد در بهبود حال بیماران دیابتی تاثیر دارد؟

- خیلی زیاد، خود من در کنار رعایت رژیم غذایی، ورزش هم می‌کنم. روزهایی که در شیرازم، روزی نیم ساعت روی تردمیل داخل خانه می‌دوم و سعی می‌کنم قند خونم را بسوزانم. وقتی هم در آبادان بودم، هفته‌ای دوبار به سالن بدنسازی باشگاه صنعت نفت می‌رفتم و هر بار نیم ساعت تا ۴۰ دقیقه روی تردمیل می‌دویدم. به همین دلیل خیلی راحت می‌توانم قندخونم را کنترل کنم.

▪ انسولین هم تزریق می‌کنید؟

- نه، اما روزی ۲ قرص متفورمین مصرف می‌کنم. قرص‌هایم را به موقع می‌خورم اما دخترم همیشه ساعت خوردن قرص را گوشزد می‌کند و معمولا حواسش به من است.

▪ تا به حال پیش آمده که حالتان وخیم شود و کار به درمانگاه یا بیمارستان بکشد؟

- الان ۵۷ سال سن دارم و ۱۵ سال است که به دیابت مبتلا شده‌ام اما هیچ‌وقت حالم تا این حد وخیم نشده، برای اینکه با این بیماری ساخته‌ام.

▪ بین اهالی فوتبال کسی را سراغ دارید که به بیماری دیابت مبتلا باشد؟

- خیلی از فوتبالی‌ها دیابت دارند اما نمی‌دانم چرا بیماری‌شان را بروز نمی‌دهند. آنها فکر می‌کنند دیابت بیماری زشت یا خطرناکی است و برای همین پنهان‌کاری می‌کنند. در حالی که هر کسی ممکن است قندخونش بالا باشد. دیابت هم یک بیماری است مثل تمام بیماری‌های دیگر.‌

▪ شما با زبان شعر هر اتفاقی را توصیف می‌کنید. حال عمومی‌تان را چطور وصف می‌کنید؟

- گرگ اجل یکایک از این گله می‌برد/ این گله را ببین که چه آسوده می چرد.

▪ برای بیماران دیابتی چه توصیه‌ای دارید؟

- در یک کلام می‌خواهم به بیماران دیابتی بگویم با این بیماری باید ساخت. خداوندی که درد را داده درمانش را هم می‌دهد. دوای درد بیماری دیابت، پرهیز غذایی، فعالیت ورزشی و دوری از استرس است. اگر هر بیمار دیابتی این ۳ مساله را رعایت کند، حتی تا ۸۰ سالگی هم در امان می‌ماند.

● از آب‌حـوضـی مـحـلـمـان شـعـر یـاد گـرفـتـم

غلام پیروانی با وجود زندگی پرهیاهویی که در محیط فوتبال دارد، از مطالعه و کتابخوانی غافل نیست و علاقه خاصی به شعر خواندن‌ دارد. شاغلام که معمولا برای توصیف هر اتفاقی به تک‌بیتی‌های معروفش متوسل می‌شود، در مورد ماجرای علاقه‌مند شدنش به شعرخوانی می‌گوید: «‌وقتی نوجوان بودم در محله فخرآباد شیراز زندگی می‌کردیم. یک مرد میانسال نابینا که کارش خالی کردن آب حوض بود، هر روز با خواندن شعر و آواز وارد کوچه و پس‌کوچه‌های محل ما می‌شد تا مردم متوجه شوند آب حوضی آمده. من که وضع مالی پدرم خیلی خوب بود و حسابی پول تو جیبی می‌گرفتم، یک روز به آب حوضی محلمان گفتم اگر به خانه ما بیایی و برایم شعر بخوانی تا آنها را یادداشت کنم، روزی یک تومان به تو می‌دهم. مرد نابینا هم که می‌دانست معلمی بهتر از آب حوض خالی کردن است، خیلی زود پیشنهادم را قبول کرد و هر روز برای شعر خواندن به خانه ما می‌آمد. این کار ۱۳ سال ادامه پیدا کرد و من در این مدت به‌اندازه چند کتاب شعر که بیشتر آنها مذهبی بود، شعر حفظ کردم. عاشق این کار بودم و برای همین هر شعری را یکی دوبار می‌خواندم و حفظ می‌شدم. بعد از حفظ کردن شعرهای مذهبی، کم‌کم به نوحه‌خوانی و مداحی علاقه‌مند شدم و الان هر سال در هیات محلمان نوحه می‌خوانم.» شاغلام که در خواندن دیوان حافظ تبحر ویژه‌ای دارد، هرازگاهی دست به قلم می‌برد و شعر هم می‌سراید. او در مورد تازه‌ترین شعر مذهبی‌ای که سروده می‌گوید: «وقتی قسمت آخر سریال ستایش را تماشا می‌کردم، شیفته صحنه‌ای شدم که هیات ده بالایی برای آشتی با ده پایینی با نوحه‌خوانی وارد هیات آنها شدند. این نوحه سروده «عمان سامانی» است اما خودم ۳-۲ خط به آن اضافه کردم و شب عاشورای امسال در هیات محلمان آن را خواندم. گاهی در خلوت خودم نوحه‌سرایی هم می‌کنم. به‌تازگی نوحه‌ای نوشته‌ام با این مضمون: (ببار بارون که باریدن ثواب است/ رقیه منتظر از بحر آب است...).»

مهرداد رسولی



همچنین مشاهده کنید