پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

ادبیات و۱۰فیلم آبگوشتی از شاملو


ادبیات و۱۰فیلم آبگوشتی از شاملو

آیا كتابی كه فروش نرفت, نسخه خواص پسند و هر اثری كه فروش رفت, عوام پسند است كتاب عامه پسند و عوام پسند چه تفاوت هایی با هم دارند و با این دست از آثار باید چگونه برخورد كرد حمایت, آنچنان كه فراست اعتقاد دارد و یا محكوم كردن یك سویه

یادم می آید ۴- ۵ سال پیش گفت وگویی با قاسمعلی فراست داشتم كه هم موضوعش را فراموش كرده ام و هم اینكه كجا چاپ شد، اما فراست آن زمان مسئله عجیبی مطرح كرد كه لااقل برای خود من خیلی تازگی داشت؛ ایشان به صراحت و سادگی از ادبیات عوامانه طرفداری كردند و حتی این گونه ادبی و این دست كتاب ها را برای فرار از بحران مخاطب و آشتی مردم با كتاب ضروری دانستند. نكته جالب تر اینكه هیچ وقت ندیده ایم نویسنده چنین آثاری طرف گفت وگو باشد و یا در یك میزگرد شركت كند و نظر بدهد.فكر می كنم موضوع به همین سادگی ها نیست، اصلاً از كجا معلوم همان هایی كه آثارشان فروش نمی رود و تا حد امكان پز روشنفكری می گیرند و از بحران مخاطب و كتاب نخوانی مردم گلایه می كنند، خود در دسته بندی ها و طبقه بندی های علمی جزو تولیدكنندگان نسخه های اصیل ادبی باشند؟

□□□

● كتاب های پول ساز

محسن باقرزاده، مدیر انتشارات طوس علت اصلی چاپ چنین كتاب هایی را پول ساز بودن آنها می داند: «این كتاب ها از یك طرف برای ناشر پول ساز هستند و از طرف دیگر خواندن شان برای خواننده راحت تر است، همه جای دنیا هم طرفداران زیادی برای كتاب های عوام پسند وجود دارد.» در تحلیل باقرزاده كتاب سازی شاخه ای از ادبیات عوام پسند می تواند باشد: «كتاب سازی یك شگرد است. فرض كنید انتخاب چند شعر از مجموعه های مختلف و چاپ آنها در یك مجموعه و یا برعكس یعنی تبدیل یك كتاب به چند مجموعه كوچكتر؛ البته من اعتقاد دارم اگر روی كتاب جدید تحلیلی زنده انجام شود و اثر همراه با تحلیل به چاپ برسد، هیچ اشكالی ندارد. به عنوان مثال زمانی كه امیر ارسلان، سندبادنامه و مختارنامه برای اولین بار چاپ شد، حروف سربی وجود نداشت و اینكه الان ما بخواهیم بدون تحلیل و صرفاً به خاطر تغییر حروف سنگی به سربی این آثار را تجدید چاپ كنیم در واقع كتاب سازی كرده ایم، اما چه بهتر كه تحلیل و تحقیقی هم در كتاب گنجانده شود كه اثر از نو زنده شود.»

جالب آنكه نشر طوس خود از این دست كتاب های تاریخی چاپ كرده اما مدیر این مؤسسه می گوید كتاب های وی با آنكه مقدمه ای تحلیلی دارند، در مقایسه با چاپ همین آثار از سوی ناشران دیگر كم فروش ترند. آیا معنی این حرف آن است ذائقه مردم با فیگور آكادمیك كتاب ها جور در نمی آید؟ اما اجازه بدهید به تفكیك تخصصی كتاب های عامیانه و بازاری از دیدگاه این ناشر هم بپردازیم: كتاب هایی مثل طالع بینی، فال بینی، كف بینی، كتاب های آشپزخانه ای و ...جزو كتاب های بازاری هستند كه می توانند شاخه ای از آثار عوام پسند باشند. به نظر من كارهای عوام پسند و كتاب هایی از این دست بد نیستند و برای خوانندگان تازه كار مفیدند. نمونه عالی كتاب های عوام پسند كتاب های ذبیح الله منصوری است و یا نوشته های خسرو شاهانی كه در مجله خواندنی ها ستونی داشت به نام «كارگاه نمدمالی »، من تمام كارهای او را می خواندم، رویكردی طنز داشت و در كارگاه خودش زمامداران و نویسندگان و هنرپیشه های آن زمان را نمدمالی می كرد، اما اگر بخواهیم در همین سطح بمانیم، فاجعه است.وی نقش ناشر و ارتباط دوستانه او با مشتری را برای راهنمایی و جلوگیری از درجا زدن خواننده بسیار مؤثر می داند: «ناشر می تواند به مشتری خود كمك كند تا سطح مطالعه او بالا بیاید. به عنوان مثال پس از آنكه مدتی خواننده كتاب های عوام پسند را خواند می تواند به طبقه ای از نویسندگان روی بیاورد كه واسط میان دو جریان عوام پسند و خواص هستند مثل كارهای صدرالدین الهی. ایشان استاد روزنامه نگاری دوران خودش بود و آنچه كه در مجله تهران مصور می نوشت پله ای فراتر از ادبیات عوام پسند بود.»

سینا میرزایی، شاعر و مدیر نشر مدیا، پیش از آنكه خود مجوز مؤسسه انتشاراتی بگیرد، چند مجموعه در حوزه شعر به چاپ رساند، اما به گفته خودش هیچ یك از آنها به فروش نرفت و روی دستش باد كرد.

راستی به یاد دارید چند شاعر خانمی را كه دو سال پیش در اعتراض به سیستم توزیع، كتاب هایشان را مقابل دانشگاه تهران دستفروشی كردند؟ البته سینا میرزایی چنین رویه ای را در پیش نگرفت، یعنی نه به سیستم توزیع و چاپ و نشر اعتراض كرد و نه به كتاب نخریدن مردم. میرزایی خودش را تغییر داد و به یكباره از او كتابی دیدیم به نام «طیب در گذر لوطی ها» كه سر از دیزی سراها و جگركی ها وباطری سازی ها و چایخانه های سنتی در آورد. این كتاب با همان ادبیات عوامانه و چند تصویر از لوطی ها و مشتی خاطره نه چندان پخته كه حیاتشان در فضای دروازه غار معنا می گیرد، در این وانفسای فروش چهار بار با تیراژ ۵ هزاری تجدید چاپ شد و در حال حاضر می رود كه پنجمین چاپ خود را آغاز كند. طیب در گذر لوطی ها، هم ناكامی فروش آن همه مجموعه شعر را برای شاعران جبران و هم نشر مدیا را به مخاطبان عامه معرفی كرد. میرزایی خود می گوید: «نویسنده های امروز از عوام و مردم فاصله گرفته اند و من با چاپ طیب خواستم تا به این قشر نقبی بزنم. به طور كلی اهل ادب و بویژه خودم كه بیشتر كار شعر كرده ام، زبانی با گرایش های شخصی داریم و من تصمیم گرفتم این رویكرد را تغییر دهم، به همین دلیل از تاریخ شفاهی شروع كردم و خواستم كسانی كه اهل كتاب نیستند به واسطه طیب در گذر لوطی ها وارد حیطه كتابخوانی شوند. همچنانكه آن مرد پرفروش یعنی ذبیح الله منصوری واسطه ای است میان مردم و تاریخ.

به اعتقاد میرزایی، طیب در گذر لوطی ها بیش از آنكه مربوط به ادبیات عوامانه و عوام پسند باشد، كتابی است عامه پسند و اساساً بین این دو مقوله تفاوت بسیاری وجود دارد: «به نظر من این دو حیطه از هم جدا هستند، كسی كه كار عامه پسند می كند در نهایت جنبه های هنری و ادبی را هم می توان در كارش دید هر چند خفیف تر اما ادبیات عوامانه به كل عاری از سویه های زیبایی شناسی است مثل آثار فهیمه رحیمی و یا در زمان خودش مهدی سهیلی و یا مریم حیدرزاده كه ارتباطی با جنبه های هنری برقرار نمی كنند. به اعتقاد من نویسند ه ای مثل صادق هدایت در برخی آثارش جنبه های عوام پسند پررنگ است، اما در همان آثار هم از هنر و ادبیات غافل نمانده، تفاوت این موضوع با وضعیت كسانی كه فقط برای فروش می نویسند زیاد است.متأسفانه اهل نشر در این روزگار سخت برای آنكه با ورشكستگی دست به گریبان نباشند، دست به هر اقدامی می زنند، من این اقدام را ستایش می كنم چه نتیجه كار عامه پسند باشد چه عوام پسند.

شاعر بزرگی مثل شاملو در زمان خود ۱۰ فیلم آبگوشتی و كوچه بازاری نوشته و یك فیلم كارگردانی كرده كه خودش هم می دانسته سطح نازلی دارد، اما او برای اینكه از نظر مالی سرش به سنگ نخورد چنین كاری را می پذیرد. سؤال من این است كه چرا شاملو می تواند و حق دارد فیلم آبگوشتی بسازد، اما ناشر بدبخت امروز نمی تواند كتاب عوام پسند چاپ كند؟

به این نكته هم توجه كنید كه غالب ناشران اهل كتابند ولی از روی آگاهی دست به این كار می زنند. منتقد و شاعری مثل میرشكاك به صراحت اعلام می كند ۲۰ سال برای پول نوشته، حال چه اشكالی دارد من هم كتابی بنویسم كه ۲۰ هزار جلد فروش كند.» بد نیست بدانید آوازه طیب در گذر لوطی ها به آن سوی آبها هم رسیده و این كتاب در كشورهای انگلیس، فرانسه، آمریكا و كانادا هم فروش داشته است.

راستی قضیه چیست؟ بالاخره بازاری نوشتن و عامه پسند نوشتن هنر است یا نه؟ ناشران حق دارند چنین كتاب هایی چاپ كنند و یا اینكه باید با چماق نقد بر سرشان كوفت كه فرهنگ و ادبیات این كشور را به آب دادید: «در تجدید و تجدد وا شد ادبیات شلم شوربا شد»

راضیه تجار، یكی از نویسندگانی كه ارتباط تنگاتنگ با چاپ و نشر و ادبیات ژورنالیستی دارد، ادبیات عوامانه را این گونه تعریف می كند: «چه بخواهیم و چه نخواهیم چنین پدیده ای وجود دارد و خاص كشور ما هم نیست.

جماعتی كه رویكردی به مطالعه ندارند معمولاً با همین ادبیات بازاری شروع می كنند. پیش از انقلاب پاورقی ها چنین كاركردی داشتند كه مسیر رو به رشدی دارد و فی نفسه می تواند پس از مدتی تغییر در انتخاب را سبب شود. اما بعضاً اگر در همین حیطه بمانند و یك گام جلو نروند خطرساز است. به اعتقاد من باید از طریق رسانه ها و با صور مختلف برای جماعتی كه در همین قد و قواره مانده اند، راهكار ارائه داد.» اما آیا این رشد و ترقی را می توان برای خود نویسندگان عوام پسند هم در نظر گرفت و یا آنكه آنها ایستاده اند و خوانندگان باید از ایشان بگذرند؟ تجار می گوید: «بعضی از این نویسندگان در همان حد متوقف می مانند، بعضی ها موضوعاتی را انتخاب می كنند كه شاید در زندگی شان وجود نداشته و تجربه نسبت به ماجرا ندارند. آنها اغلب ماجراهای ایده آل و جوان پسند را به داستان تزریق می كنند و با جذابیت های كاذب خواننده را دلمشغول می سازند. اكثر این نویسنده ها علاقه ای به ارتقا ندارند و در جذبه پول غرق می شوند، آنها نه با مطبوعات مصاحبه می كنند و نه دوست دارند در مورد آنچه كه نوشته اند بازخواست شوند.»

لطفاً به شگردهای جالب نویسندگان عوام پسند توجه كنید، باور كنید خود من از كشف این موضوع شگفت زده شدم: «در بعضی مواقع افرادی علاقه مند از شهرستان ها و حتی تهران كه معمولاً هم خانم هستند، كتاب های ناپخته ای را برای چاپ به تهران می فرستند، این آثار معمولاً در اختیار یك نفر قرار می گیرد تا ویرایش شود و ماجراها كمی جذاب تر گردد، بعد هم تند و تند به نام یك نویسنده به چاپ می رسد در حالی كه نویسندگان متعددند. ناشر هم استقبال می كند، كتاب چاپ چندم می خورد و همه از چنین تجارتی راضی می شوند.

اسدالله امرایی، مترجم پركار به هیچ وجه به تعریف ادبیات عوام پسند اعتقاد ندارد، شاید هم حق با او باشد، چرا كه به یك معنا اساساً عوام اهل كتاب نیستند تا اینكه كتابی برای آنها نوشته شود:«این كتاب ها همه عامه پسند هستند نه عوام پسند برای اینكه عوام اصلاً كتاب نمی خوانند و ما به كسی عوام می گوییم كه معمولاً سواد خواندن و نوشتن هم ندارد.

در غرب نوعی از رمان ها وجود دارند كه به كتاب های پرفروش معروفند، این كتاب ها معمولاً جیبی هستند و ارزان قیمت، از نظر متن هم بسیار ساده و روانند و روابط پیچیده ای در زبانشان حاكم نیست، در این رمان ها طرح داستان و گره های داستانی چندان پیچیده نیستند، معمولاً عنصر خیر به پیروزی می رسد و همیشه این شر است كه مكافات عمل می بیند، پلیس های این رمان ها آدم هایی با شخصیت های شسته و رفته هستند و در نهایت اینكه خواندنشان چندان احتیاج به فكر كردن ندارد.

این كتاب های پرفروش در غرب همان كتاب های عامه پسندند اگرچه گاه جهشی هم در نویسندگانشان به وجود می آید و پس از ده كتاب می بینیم نمونه ای باارزش ادبی بیشتری از نویسنده چاپ می شود» .اما كتاب های عامه پسند در ایران از دید امرایی شاخصه های دیگری را برجسته می كند:

«در ایران كتاب های عامه پسند معمولاً عنصر جنایت و وحشت را با خود دارند، همین طور نوعی مسائل جنسی و این داستان ها، داستان هایی هستند كه نشانه های زمینی ندارند» . وی این داستان ها را آبكی توصیف می كند و می گوید: «زمانی در این داستان های آبكی عامه پسند آدم ها بی دلیل عاشق می شدند، بی دلیل آدم می كشتند و در نهایت با دخالت یك عنصر بدون توجیه موضوع حل می شد. شاید هم به نوعی اعتقادات عوام در آن نوع ادبیات رسوخ می كرد مثل سریال های تلویزیونی كه وقتی داستانش شروع می شود، انتهایش را می توان حدس زد، اما به هر حال می نشینیم و تا آخر هم نگاه می كنیم. در واقع هیچ خوراك فكری پشت ماجرا نیست.این كتاب ها تا حدودی لازمند برای اینكه پس از مدتی خواننده را خسته می كنند و آنها احتیاج به ارتقا را در خود حس می كنند یعنی به نوعی فتح بابی هستند برای بالا آمدن خواننده وگرنه هیچ وقت بازار آنچنانی نداشته اند نه پیش از انقلاب و نه پس از انقلاب.»

● نتیجه و راهكار

فكر می كنم نتیجه بحث روشن باشد اگرچه نه روشن روشن، یعنی كتاب های عامه پسند و عوام پسند خوبند به شرط اینكه هم نویسندگان این كتاب ها ردپایی از اصول هنری و ادبی را در آثارشان به جای بگذارند تا انگیزه ترقی در خواننده به وجود آید و هم خود نگاهی به قله ها داشته باشند. از طرف دیگر ناشران به جای كتاب سازی های بی محتوا كه اغلب به نوعی شعبده بازی می ماند، یعنی تبدیل یك كتاب به چند كتاب و بالعكس و یا حركت صرف روی خط چاپ آثار عوامانه یا نازل ترین محتوا، می توانند هر جا كه لازم شد (هر جا كه احتیاج مبرم به پول سازی وجود داشت) آثاری عامه پسند را به چاپ برسانند؛ آثاری كه اقبال عام دارند اما لزوماً توجه عمومی نسبت به آنها به معنای بی محتوا بودن اثر نیست زیرا چنین رویكردی پیش از هر چیز توهین به شعور مخاطب است.و اما چند راهكار نه چندان ساده برای جلوگیری از سهل گیری نویسنده، ناشر و خریدار؛ باقرزاده وجود صفحات تخصصی كتاب با ادبیاتی جذاب را موثرترین راه می داند و تجار اعتقاد دارد باید ابتدا از مدارس شروع كرد بعد هم می توان «ان. جی. او» هایی شكل داد تا كتابخوانی و ذائقه كتاب پسندی را تربیت كند. اما وی از سیاست های دولت و وزارت ارشاد هم شكایت دارد: «دولتمردان، ناشران و همه آنهایی كه دستی در فرهنگ دارند و می توانند كاری كنند تا ادبیات ناب رشد كند و این ادبیات مخاطب عام را هم جذب كند باید اول صدای نویسندگان تثبیت شده را به گوش جامعه برسانند. كاری نكنند كه نویسنده خود درگیر پیچ و خم های چاپ و نشر شود. اثر خوب كم نیست اما باید آنها را در دسترس قرار دهند. ما توزیع مناسب نداریم. دولت به جای اینكه از نویسنده حمایت كند از ناشر حمایت می كند، ناشر هم برای جذب كمك های مدام چند كتاب دم دستی چاپ می كند و بلافاصله به انبار می ریزد تا شاید روزی روزگاری كسی پیدا شود و چند جلد بخرد. اینكه نشد كار!» و این قصه همچنان سر دراز دارد...

محمد مطلق



همچنین مشاهده کنید