پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

وصیت نامه امام علی ع


وصیت نامه امام علی ع

فرزندم به خود مینگرم كه خرد سالی و جوانی بـه پیری و سالخوردگی رسـانیده ام و سستی و نـاتوانی در وجودم خـانـه كرده , از اینرو در وصیت بتو شتافتم دیدم در آن حكمت و عبرتی است

آنچـه‌ میخوانید وصیت‌ امام‌ علی‌ (ع)بـه‌ فرزندش‌ امام‌ حسن‌(ع) است‌ كـه‌ پـس‌ از بـازگشـت‌ از صفـیـن‌ در قـریـه‌ "حـاضـریـن‌" نـوشـت‌. وصیتی‌ و سفارشی‌ كـه‌ بـه‌ همـه‌ فرزندان‌ اسلام‌ وعموم‌ مومنـان‌ است‌.

" فرزندم‌ این‌ نامـه ‌از پدریست‌ كـه‌ گرمی‌ آفتـاب‌ زندگیش‌ بـه‌ سردی‌ و غروب‌ مینشیند.معترف‌ به‌ مصائب‌ توانسوز روزگار است‌ و سال‌ و ماه‌ و ساعات‌ از او روی‌ برتافته‌اند،و هر دم‌ بمرگ‌ نزدیك‌ میشود. پدری‌ كه‌ بـه‌ پیشامدهـای‌ این‌ این‌ جهـان‌ نـاپـایدار و بی‌ مقدار ،سر فرود آورده‌ و در خـانـه‌ مردگـان‌ سكنی‌ خـواهد گزیدو فردا بعزم‌ سفـری جاودانه‌ از این‌ گیتی‌ كوچ‌ خواهد كرد. چنین‌ پدری‌ بـه‌ فـرزند جـوانش‌ ـ كـه‌ آرزومند چیزی‌ است‌ كه‌ آنـرا نمیـابد ـ سخن‌ میگـوید فـرزندی‌ كـه‌ ـ بهـر حـال‌ مـانند تمـام‌ موجودات‌ ـ هلاك‌ خواهد شد وآماج‌ تیرهای‌ بلا و هدف‌ درد ها ورنجهـا و گروگان‌ مصائب‌ سخت‌ روزگـار غدار است‌.

موجودی‌ كـه‌ خدنگهـای‌ زهرآگین‌ و تلخ‌ را نشانـه‌ است‌ و بـه‌ اضط‌رار اسیر چنین‌ ناگواریهـای نـاپـایدار است‌.سـوداگر سرای‌ فریب‌ و فسـاد و وامدار مـرگهـا و نابودی‌ ها،هم‌ پیمان‌ و آمیخته‌ با غمها و قرین‌ و جلیس‌ با محنتها نـشــانــه‌ و هـدف‌ افـتهــا و شهـیـد هــوی‌ و هــوس‌ دیگـران‌ و سرانجام‌...جانشین‌ مردگان‌ است‌.

اینك‌ پس‌ از ثنا و ستایش‌ پـاك‌ آفریدگـار و درود فراوان‌ بر رسول‌ خدا، پسرم‌ تو بدان‌: من‌ آن‌ هنگام‌ در چیزی‌ كه‌ برایم‌ اشكار گردیده مینگرم‌ .

چـون‌ میبینم‌ جهـان‌ از من‌ روی‌ میگیرد و روزگـار بـا من‌ به سركشی‌ میگراید و آخرت‌ از من‌ استقبال‌ میكند،احساس‌ میكنم‌ كه‌ هر چیز دیگر از یادم‌ میرود و جز بكار خویش‌ بچیزی‌ رغبت‌ ندارم‌. امّا لحظ‌ـه‌ ای‌ كـه‌ فـارغ‌ از دیگران‌ غم‌ خویش‌ میخورم‌ و هوس‌ مرا آسوده‌ میگذارد حقیقت‌ در برابرم‌ رخ‌ مینمـاید و جلـوه‌ گـر میشـود. چنین‌ كیفیتی‌ است‌ كه‌ مرا بكوشش‌ و تلاش‌ وامیدارد،كـه‌ بی‌ تردید بازیچـه‌ نیست‌ و از آمیختگی‌ بدروغ‌ و ریا، فرسنگها بدور است‌.

نیك‌ كه‌ مینگرم‌ تو را جزیی‌ از خود مـیابم‌ـ نـه‌ خط‌اگفتم‌ ـ بلكـه‌ تو همـه‌ وجود منی‌ و چنان‌ آمیختـه‌ با منی‌ كـه‌ اگر چیزی‌ بتو روی‌ آورد،درست‌ مانند انست‌ كـه‌ بمن‌ روی‌ آورده‌ است‌.از اینرو اگر مرگ‌ تو را فراگیرد، چنان‌ است‌ كـه‌ مرا گرفتـه‌ . بدین‌ سبب‌ كار تو مرا در اندوه‌ افكنده‌،بدانگونـه‌ كـه‌ كـار خودم‌ مرا بـه‌ غم‌ و افسـوس‌ میكشاند.بنابراین‌ وصیت‌ خویش‌ را بر تو نوشتم‌ در حـالی‌ كـه‌ خواه‌ برای‌ تو بمـانم‌ یـا بمیرم‌ از اجرای‌ آن‌ بدست‌ تو دل‌ قـوی‌ دارم‌ و مط‌مئن‌ هستم‌.

پسـرم‌ تـو را بپـرهیـزگـاری‌ و تـرس‌ از عقـوبت‌ خدا و متـابعت‌ و فرمـانبرداری‌ از آفریدگـار وصیت‌ وسفـارش‌ میكنم‌ . ویرانـه‌ دل‌ را بنور تابناكش‌ آباد گردان‌، در رشته‌ مهر با او ببندگی‌ و دلسپاری‌ چنگ‌ بـزن‌.زیـرا هیچ‌ رشتـه‌ و پیـوندی‌ استـوار تـر ازپیـوستگی‌ و همبستگی‌ با ذات‌ لایزال‌ كردگار متعال‌ نیست‌.

دل‌ بـه‌ حكمت‌ و مـوعظ‌ت‌ شـاد وپـاك‌ بگردان‌ وبـا یـاد مرگ‌ در زهد وپارسایی‌ بكوش‌و نرم‌ رفتار ونیك‌ گفتار باش‌ .پیوسته‌ بیقین‌ ایمان‌ خویش‌ را قوی‌ كن‌ و تقدیر مرگ‌ را بخود بقبولان‌ و نفس‌ خـود را بـه‌ اعتراف‌ در ناپایداری‌ دنیا وادار سـاز.

آلام‌ و آزار و مصـائب‌ سخت روزگار را بـه‌ او بنمـایـان‌ ،و زشتی‌ دهر و نـا ملایمـات‌ روزهـا را نكـتــه‌ بــه‌ نكـتــه‌ بـرایـش‌ بـرخـوان‌ و اورا بـتـرسـان‌ .با دفتر زندگی‌ گذشتگان‌ اورا آشنـا سـاز و حوادث‌ و رویدادهـایی‌ را كـه‌ بر آنهـا گذشتـه‌ است‌ برای‌ او بـاز گو.

نفس‌ خـویش‌ را در بارگاه‌ های‌ ویران‌ سفر ده‌ و بگذار آثـار آنهمـه‌ قدرت‌ و عظ‌مت‌ را نیك‌ بنگرد ودریابد كـه‌ از كجا تـا بكجـا رسیده‌اند و چگونـه‌ از دوستان‌ جدا شده‌ اند ودر سراهای‌ تنگ‌ و تـاریك‌ مـانده‌اند.در این‌ موقع‌ بخویش‌ فكر كن‌ كـه‌ دیر یا زود تو نیز همچون‌ یكی‌ از تن‌ های‌ تنهای‌ آنها خواهی‌ بود.

" پسر, خانـه‌ ایمان‌ و آرامگاه‌ خویش‌ سامان‌ ده‌ و جهان‌ جـاودان‌ را بسرای‌ نـا پـایدار مفروش‌. سخنی‌ كـه‌ نیك‌ نمیدانی‌ مگو و پیرامون آنچـه‌ مـربـوط‌ بتـو نـیست‌ گفتگـو مكـن‌. در هـر راهـی‌ كـه‌ گـام‌ مـینهی‌ ، مبـادا به گمـراهی‌ بـرسی‌.زیـرا در گمـراهی‌ و سـرگـردانی‌ خویشتن‌ داری‌ بسی‌ بهتر از انجام‌ كاری‌ است‌ كه‌ سرانجامش‌ هراس‌ است‌ و نگونباری‌.

مروج‌ نیكوكاری‌ باش‌ تـا خود از نیكو كـاران‌ گردی‌ . پیوستـه‌ با دست‌ و زبان‌ نیكان‌ رابـه‌ كـارهـای‌ پسندیده‌ تشویق‌ كن‌ و از كردار نكوهیده‌ باز دار، وهر چند كـه‌ میتوانی‌، با بدكـاران‌ و پلید فكران‌ میامیز واز آنها دوری‌ گزین‌. در راه‌ خدا جهاد كن‌ چنان‌ جنگ‌ وجهادی‌ كه‌ شایسته‌ قدر اوست‌.هر جا ودر هر موقعیتی‌ هر چند كه‌ سختی‌ كشی‌ و به رنج‌ افتی، برای‌ حق‌ و عدالت‌ قیـام‌ كن‌.در كـار دین‌ پیوستـه‌ دانشجو بـاش‌ و خـویشتن‌ را بناملایمات‌ عادت‌ ده‌.

صبور بودن‌ در راه‌ حق‌،نیكخویی‌ است‌. در همـه‌ كارهـا بكردگـار خویش‌ توكل‌ كن‌ زیرا تو بـه‌ پنـاهگـاهی‌ استوار و نیرومند روی‌ آورده‌ای‌. آنگاه‌ كـه‌ دست‌ نیـاز بسوی‌ خدای‌ آوری‌، با همـه‌ دل‌ و جان‌ نیازمند باش‌ زیرا وجود و كرم‌ تنها از خداست‌. در كارها بسیـار از او ط‌لب‌ خیر و نیكی‌ كن‌، و در وصیت‌ و سفارش‌ من‌ اندیشه‌ بكار بند وچیزی‌ را از یاد مبر. زیرا نیكوترین‌ گفتار سخنی‌است‌ كـه‌ شنونده‌ را سودی‌ سرشار و بهره‌ای‌ بیشمار بخشد, سخن‌ پاك‌ و نیك‌ آن‌ نیست‌ كـه‌ بهره‌ای‌ نرسـاند و آموختن‌ دانشی‌ كـه‌ پسندیده‌ نیست‌ بی‌ تـردید علم‌ و عملش‌ هم‌ سـودمند نخـواهـد بـود.

فرزندم‌! به خود مینگرم‌ كه‌ خرد سالی‌ و جوانی‌ بـه‌ پیری‌ و سالخوردگی‌ رسـانیده‌ام‌ و سستی‌ و نـاتوانی‌ در وجودم‌ خـانـه‌ كرده‌، از اینرو در وصیت‌ بتو شتافتم‌. دیدم‌ در آن‌ حكمت‌ و عبرتی‌ است‌. بیم‌ داشتم‌ كه‌ مبادا مرگم‌ فرا رسد، و آنچه‌ در خاط‌رم‌ میگذرد بتو نرسانده‌ باشم‌ و یا همانگونه‌ كه‌ تنم‌ را ضعف‌ و سستی‌ فرا میگیرد، اندیشـه‌ام‌ نیز سستی‌ پذیرد و سخنان‌ بسیاری‌ ناگفتـه‌ ماند.ترسیدم‌ كـه‌ مبادا پیش‌ از آنكـه‌ وصـایـایم‌ را بشنوی‌ هـوس‌ بر تـو چیره‌ گردد و فتنـه‌ و آشوبهـای‌ دنیـا همچـون‌ اشتری‌ مست‌ و سركش‌، تـو را بعصیـان‌ كشد.

دل‌ جوان‌ همچون‌ زمین‌ بكر و خاك‌ پاك‌ است‌. هر دانـه‌ ای‌ كـه‌ در آن‌ افتد نشو و نما یابد. از اینرو پیش‌ از آنكـه‌ خاك‌ دلت‌ ناپـاك‌ و سخت‌ شـود، و عقل‌ و خردت‌ اسیـر هـوس‌ گـردد در تـربیتت‌ كـوشیدم‌. من‌ با دانش‌ خویش‌ بسوی‌ تو شتافتم‌ تا اینكه‌ تو نیز در درك‌ حقایق‌ بشتابی‌ و درست‌ بدانسان‌ كـه‌ آزمودگان‌ و تجربـه‌ دیدگـان‌ ، كیفیت‌ كار خود را میشناسند، تو نیز بكـار خویش‌ آگـاه‌ گردی‌. اگر چنین‌ كنی‌ ، بی‌ نیاز از رنج‌ و معاف‌ از آزمون‌ و تجربه‌ خواهی‌ شد.

آنچه‌ ما از دانش‌ و معرفت‌ و ایمـان‌ كسب‌ نموده‌ایم‌ تو نیز همـانهـا را بدست‌ آر چـه‌ بسیار چیزهایی‌ كـه‌ بر مـا پوشیده‌ بود بر تو عیـان‌ گردد. " فـرزنـدم‌! اگـر چـه‌ عـمـر من‌ هـمچـون‌ كسـانی‌ كـه‌ پـیش‌ از مـن‌ بـودند درازنبود، اما با همـان‌ مهلت‌ كوتـاه‌، بدیده‌ كـاوشگری‌ در كارشان‌ نگریستم‌ و در چندو چون‌ كار و اخبار و سرگذشت‌ زندگیشـان‌ اندیشه‌ كردم‌ و در احوال‌ و اوضاع‌ بازماندگانشان‌، مط‌العـه‌ نمودم‌ و چنان‌ در این‌ بحر مستغرق‌ بودم‌ كه‌ دریافتم‌ خودم‌ هم‌ یكی‌ از آنها هستم‌ بلكـه‌ ـ فراتر از این‌ ـ در سیر تاریخ‌ و چگونگی‌ زندگیشـان‌ چنان‌ با آنها امیختم‌ ، كـه‌ احسـاس‌ كردم‌ بـا اولین‌ و آخرینشـان‌ زندگی‌ كرده‌ام‌!

آنگاه‌ پـاكی‌ دنیـا را از نـاپـاكیش‌ و سودش‌ را از خسرانش‌ باز شناختم‌. اینك‌ از هر كاری‌، نیك‌ و پسندیده‌ و گزیـده‌اش‌ را برای‌ تـو انتخـاب‌ نمـوده‌ و مجهـول‌ ونـاپسندش‌ را از تـو دور سـاختم‌.

آنچـه‌ پدری‌ مشفق‌ و مهـربـان‌ در حق‌ فـرزندش‌ روا و سـزا میداند ، در حق‌ تو كردم‌ و گفتم‌. و در این‌ سخن‌ اراده‌ نمـودم‌ كـه‌ تو را حكمت‌ و ادب‌ آموزم‌، تا در این‌ عنفوان‌ جوانی‌ و روزگار شاد كامی‌،تربیت‌ یافته‌ و پند آموخته‌ شوی‌ و اراده‌ات‌ بهـر كاری‌، پاك‌ و كردارت‌ راست‌ باشد. بـرای‌ ادب‌ آمـوزی‌ و حكمت‌ اندوزی‌ ، از كتـاب‌ خداوند مهـربـان ، ابتدای‌ سخن‌ میكنم‌. كتـابی‌ و شریعتی‌ كـه‌ فـرامین‌ و احكـام‌ حلال و حرام‌ را بما اموخته‌ و تجاوز و تخطی‌ از آنها را نكوهش‌ فرموده‌ و ناپسند دانسته‌ است‌.

بیم‌ از آن‌ داشتم‌ كـه‌ مبادا همانگونـه‌ كـه‌ مردم‌ در عقاید و احكام‌ ، از هوسها و اندیشـه‌ های‌ اشتباه‌ خویش‌ متابعت‌ نمودند، تو نیز مانند آنان‌ بلغزش‌ و خطا افتی‌. از اینرو آگاه‌ كردنت‌ بر آن‌ امور نزد من‌ سزاوارتر از آن‌ بود كه‌ تو را در كار خویش‌ رها كنم‌ و دل‌ از هلاك‌ تو آسوده‌ سـازم‌. بر این‌ امید كـه‌ آفریدگار منان‌ تو را در انجـام‌ این‌ وظ‌ـایف‌ پـاك‌ و مقدس‌، توفیق‌ دهد و بسوی‌ مقصد نیك‌ هدایت‌ فرماید.

اكنون‌ سفارش‌ و توصیه‌ من‌ با تو چنین‌ است‌:

فرزندم‌ نیكو ترین‌ چیزی‌ كـه‌ دوست‌ دارم‌ تو از وصیتم‌ بجـای‌ آوری‌، پرهیز و ترس‌ از خداست‌. به‌ آنچه‌ آفریدگاربرتو لازم‌ و واجب‌ شمرده‌ اكتفا كن‌ و قدم‌ براهی‌ گذار كه‌ نیكان‌ و گذشتگان‌ و پدر و مادر و خـانواده‌ات‌ در آن‌ ط‌ریق‌ گـام‌ نهـاده‌اند. زیرا آنـان‌ خویشتندار و پرهیزكار و دانـا بوده‌، و در اینراه ‌چیزی‌ را فروگذار ننموده‌اند.

همـانگونـه‌ كـه‌ تـو می‌ اندیشی‌ و مینگری‌ آنهـا نیز فكر كردند و دیدنـد،تـا اینكـه‌ سـرانجـام‌ این‌ دو كـار این‌ بـود كـه‌ بغـایت‌ خویشتنداری‌ و نهایت‌ انجام‌ تكلیف‌ و وظ‌یفه‌ خود رسیدند. پس‌ اگر نفس‌ تو از ط‌ریق‌ آنان‌ سربـاز زد و نخواست‌ همـانسـان‌ كـه‌ آنـان‌ اندیشیدند و دیدند، بنگـرد و بینـدیشـد و در این‌ دو یقین‌ كند، تو او را بـه‌ متـابعت‌ مجبور كن‌ وخواهـان‌ همین‌ روش‌ پسندیده‌ باش‌.

البتـه‌ با تحصیل‌ و تعلیم‌ و دانایی‌ ،آنرا بط‌لب‌ و در سخنان‌ در هم‌ و شبهـه‌ آمیز خود را رهـا مسـاز،تـا نـاگزیر بمشـاجره‌ و منازعه‌ شوی‌ و پیش‌ از انكـه‌ پا بر این‌ راه‌ گذاری‌ ، از پروردگار یاری‌ بخواه‌ و برای‌ كسب‌ موفقیت‌ و اجتناب‌ از هر بدی‌ ویاسخنی‌ كـه‌ بـه‌ باط‌ل‌ آمیختـه‌ باشدو یا بضلالت‌ گمراهیت‌ كشاند،تنهـا بخداوند مهربان‌ پناه‌ ببر و رو بسوی‌ او آور.

آنگـاه‌ پس‌ از اینكـه‌ مط‌مئن‌ شدی‌ كـه‌ دلت‌ صـاف‌ و پـاك‌ گشتـه‌،و فروتن‌ و فـرمـانبـردار شده‌، و تمركز فكر واندیشـه‌ یـافتـه‌ ای‌ و مقصدت‌ تنهـا در این‌ راهست‌ در آنچه‌ من‌ بتو سفارش‌ و توصیه‌ میكنم‌، بدقت‌ اندیشـه‌ كن‌.

اما اگر آنچـه‌ را كـه‌ خـواهـانی‌، از تمركز فكـر و پـاكی‌ دل‌ از پلیدی‌ هـابدست‌ نیـاوردی‌، بـدان‌ كـه‌ در این‌ حـال‌ بكـور اشتـری‌ میمـانی‌ كـه‌ در ورط‌ـه‌ های‌ وهمناك‌ و دره‌ های‌ تنگ‌ و تـاریك‌ فروافتـاده‌ است‌. چنین‌ كسی‌ كه‌ براه‌ اشتباه‌ رود و خط‌ا كند،هرگزخواهان‌ دین‌ و آیین‌ نیست‌و شبهات‌ را با یقین‌ میامیزد. برای‌ چنین‌ كسی‌ دست‌ برداشتن‌ و درنگ‌ كردن‌ در راه‌ خود بصلاح‌ نزدیك‌ تر است‌.

منبع: سایت امام علی (ع)



همچنین مشاهده کنید