شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

مولوی قصه گو


مولوی قصه گو

الگوی داستان پردازی در مثنوی, قرآن است

دکتر نسرین ملک مرزبان فقیه، دانش‌آموخته رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران و عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا است. از وی تاکنون آثار متعددی در قالب کتاب و مقاله در حوزه ادبیات فارسی منتشر شده است، که از آن جمله است: «دنیای زنان» (در قالب ترجمه از عربی به پارسی)، «وقت در تصوف ایرانی»، «محمود جواهری، شاعر عراقی»، «نقد هفت پیکر از دیدگاه زیبایی‌شناسی». دکتر فقیه رساله دکتری خود را با عنوان «شخصیت و شخصیت‌پردازی در مثنوی‌های عرفانی» دفاع کرده است.

از همین رو به بهانه روز بزرگداشت مولوی، مصاحبه ای با وی درباره این موضوع و متمرکز بر آثار مولوی انجام دادیم که مشروح آن را می خوانید.

مولانا در آثارش بخصوص در مثنوی معنوی از داستان استفاده می کند. این داستان ها چه نقشی در آثار وی دارد؟

مولوی به رسم دیگر عارفان از تمثیل و قصه پردازی برای به باور نشاندن مسائل ذهنی استفاده می کند. درست است که تمثیل از حجت های اقوی و اکمل به حساب نمی آید، اما شیوه ای است که کتاب های دینی بخصوص قرآن از آن در بیان مطالب خود استفاده کرد ه اند. مولوی خودش بیان می کند غرضش قصه گویی نیست بلکه او می خواهد مطالب معنوی خود را در این قالب بیان کند.

این حکایت نیست پیش مرد کار

وصف حال است و حضور یار غار

مولوی قصه می گوید که معنا را برساند نه این که به نوعی تنها حکایت گفتن و معناکردن باشد. خود مولوی نمی تواند این مقوله را متوجه خودش بداند بلکه می گوید آن کسی می تواند در ابراز معنا به وسیله قصه موفق باشد که حتما درگاه پاک الهی او را تائید کند.

کی رسدتان این مثل ها ساختن/ سوی آن درگاه پاک انداختن/ آن مثل آوردن آن حضرت است/ که به علم سر و جهل او آیت است

یا این که

موسیی آن را عصا دید و نبود / اژدها بود سرّ او لب می گشود / چون چنان شاهی نداند سر چوب/ تو چه دانی سر این دان و حبوب

اگر تمثیل یقین آور نیست، چرا مولانا از مثل استفاده کرده است؟

او معتقد است مثل، برای بیان مفاهیم و سر پاک الهی کمک می کند؛ بنابراین از مثل استفاده می کند تا مخاطب و عوام متوسط بتوانند به آن فهم کامل برسند. در واقع مثل مانند واسطه ای برای فهم کلام والای مولوی است.

این مثل چون واسطه است اندر کلام/ واسطه شرط است بهر فهم عام

یا تو بنگاری تو حرف مثنوی/ چون بخوانی رایگانش بشنوی

یا کلام و حکمت و سر نهان/ اندر آید زغبه در گوش و دهان

در سر و رو در کشیده چادری/ رو نهان کرده ز حشمت دلبری

اساسا مقصود این است که حتما باید پوسته قصه را کنار بزنی و حتما باید به آن معنا برسی و گرنه در این راه موفق نخواهی شد و حتما باید محرم راز باشی.

گر نبودی رحمت نامحرمی/ چند خطی از وفا وا گفتمی

گر تو خود را بشکنی مغزی شوی/ داستان مغز نغزی بشنوی

داستان های مثنوی چه خصوصیاتی دارند؟

این داستان ها زاییده ذهن بشر نیست و حتما باید سر پاک الهی کمک کند تا درک شود. از سوی دیگر حتما یک نکته الهی در آنها نهفته است و مخاطبی که می خواهد از آنها استفاده کند، باید خود را بشکند و مغز شود و از پوست خود بیرون بیاید تا با آن ارتباط برقرار کند. این هرمنوتیکی خیلی جدی است که مولوی مطرح می کند. یعنی بایستی متکلم، مخاطب و متن الهی باشد تا متن درک شود.

داستان های مولوی به لحاظ عناصر داستان چه وضعی دارند؟

ما باید انواع ادبیات داستانی را در تاریخ ادبیات خودمان بازبینی کنیم. اصولا حکایت یک نوع داستانی خاصی است که در ادبیات عربی و فارسی وجود دارد و البته حکایت عربی به حکایت فارسی نزدیک می شود. حکایت ویژگی های خاصی دارد که از یک سو به قصه نزدیک می شود و از سویی دیگر به داستانک یا داستان کوتاه. بسیاری از حکایات ما مبتنی بر دیالوگ هایی هستند که روابط استدلالی در آنها وجود دارد، بویژه در حکایات مثنوی این شیوه جدلی و دیالکتیکی میان گفت وگوکننده ها بسیار بالاست. به عبارت دیگر شما مجبور به تفکر و باز کردن پیچیدگی های داخل کلام شخصیت ها می شوید.بنابراین طرح قصه های مثنوی که به نوبه خود در منابع دست می برد و شکل معنایی خاصی به حکایت می دهد، یک نوع دیالکتیک پویا به دست می دهد که شما یک سویه به نتیجه نمی رسید. برای مثال در گفت وگوی شیر و خرگوش، شما نه به جبر مطلق می رسید و نه به اختیار مطلق و هر بار که هر یک از اینها حرف می زنند، حس می کنید می توانید حق را به او بدهید و این روش با شکل قصه گویی قبلی تفاوتی اساسی دارد.

پیش از مولانا حکایات به نوعی حالت قصه وار و حالت کمرنگ علّی و معلولی دارند، اما در حکایات مثنوی با شیوه استدلالی یک عارف یا روش خود مولوی و نه یک فیلسوف، شما با روابط علّی و معلولی طرفید و قصه اوج دارد و شخصیت ها گاهی پیچیده می شوند و گاهی پویا و متغیر می شوند. ما می بینیم که حکایات مثنوی به داستانک نزدیک می شود تا به داستان های جن و پری، در این قصه ها پی رنگ استدلال کمرنگ است، اما در حکایات مثنوی قضیه بنابر معنایی که مولوی می خواهد پیچیده تر و ترکیبی تر می شود.

داستان پردازی در مثنوی معنوی چه تاثیری پس از مولوی داشته و ما اکنون چه استفاده ای می توانیم از این داستان ها بکنیم؟

مولوی پیش از آن که یک شاعر باشد، یک عارف است. او برای معرفی نظریه هستی شناختی و دیدگاه های جهان شناختی خود به شعر و قصه متوسل می شود. عملا او شعر و قصه نمی گوید که صرفا شعر و قصه گفته باشد، در نتیجه حکایات مولوی بیان افکار و شناخت اوست. مولوی در بسیاری از پدیده های هستی شناختی تجدیدنظر می کند و شکل جدیدی به ما ارائه می دهد. مولانا از سویی در ابعاد ادبی و از باب شعر و شاعری و قصه شناسی و از سوی دیگر در بیان نکات هستی شناختی و شناخت شناسی بر جهان معاصر خودش تاثیر گذاشته است. شما هر ساله زائران بسیاری از اقصا نقاط دنیا را می بینید که متوجه قونیه هستند. نکته دیگر این که به همان نسبتی که مولوی مورد توجه است، از طرف برخی نظریه پردازان شرعی، مطرود شده است. امروزه نیز برخی از متشرعین با نظریات مولانا مخالفت هایی کرده اند.

نکته مهم تر از این اختلافات این که این اندیشه توانسته است در جهان خود و بعد از آن تاثیر بگذارد. شما هر چه با آن مخالفت بکنید قابل حذف نیست و وجود دارد، شیرین است و جذابیت های بسیاری دارد. برخی از این جذابیت ها شاید برای جهان مدرن خوشایند نباشد و مثلا استفاده نکردن از عقل معاش، دعوت به کنار گذاشتن بنیان های استدلالی در زندگی روزمره برای بسیاری مطرود باشد، اما از طرف دیگر نگاهی که به مرگ، زندگی، عشق، روابط میان اجزای هستی، جذب جزء و کل به شکل اتحاد ارواح دارد و ارادتی که به قرآن و احادیث دارد، قابل حذف نیست و در بسیاری از مکاتب فکری ما می توانیم به داستان های مولوی متوسل شویم و از آن داستان ها برای زندگی مان درس بگیریم.

به عنوان آخرین پرسش، شما گفتید از تمثیل در قرآن نیز استفاده شده است، نسبت مثنوی مولوی و قرآن چیست؟

امثال مولوی و حافظ بیشترین عنایتشان به قرآن است. قرآن منشا قصه پردازی های پراکنده مولوی است. داستان هان مولوی تو در توست، شکل قصه به صورت معمول شروع و پایان نمی پذیرد و گاهی آغاز قصه در دفتر دوم و پایان آن در دفتر پنجم است و دلیل آن این است که هدف قصه گویی نیست و ابراز معناست. این شیوه را شما در قرآن نیز می بینید. در قرآن قصه ها به صورتی بیان می شود که ابلاغ معنا کند، بنابراین همه عنایت و توفیق چه در شکل قصه گویی و چه در معناپروری و معناداری از قرآن گرفته شده است که امیدوارم با دیده درستی به این آثار نگاه شود و از اسرار پنهانی و حکمت روحانی شان استفاده شود.

میثم قهوه چیان



همچنین مشاهده کنید