شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

ترانه و رسانه رقیب هستند


ترانه و رسانه رقیب هستند

اگر قافیه شاعری كه دارد ترانه ای با قافیه ترانه می گوید به تنگ بیاید وقتی كلمات خانه, كاشانه, مستانه, شانه و حتی سمانه را به عنوان قافیه به كار برده باشد, احتمالاً به یاد كلمه رسانه می افتد كه هم, هم وزن ترانه است و هم هم قافیه اش و از لحاظ شكل كار ممكن است برآمدن چند كرشمه به یك كار به نظر برسد

اگر قافیه شاعری كه دارد ترانه ای با قافیه ترانه می گوید به تنگ بیاید وقتی كلمات خانه، كاشانه، مستانه، شانه و حتی سمانه را به عنوان قافیه به كار برده باشد، احتمالاً به یاد كلمه رسانه می افتد كه هم، هم وزن ترانه است و هم هم قافیه اش و از لحاظ شكل كار ممكن است برآمدن چند كرشمه به یك كار به نظر برسد.

هم قافیه بودن كه مشكلی را حل نمی كند تا بتوان این دو بزرگوار را از یك قماش پنداشت. لابد حتماً باید بگردیم دنبال دلایل دیگر كه چون با وجود آن كه می توانند آن قدر با هم وابسته باشند، اما نمی توان تصور كرد كه حتی وقتی شاعری كه دارد ترانه ای با قافیه ترانه می گوید قافیه اش تنگ آمده باشد نمی رود بیتی بسازد كه قافیه اش رسانه باشد.

به هر دلیل، همین اول كار خودم اعتراف می كنم كه سعی خواهم كرد واقع بین باشم، اما ته دل من به عنوان كسی كه دستی در ترانه دارم با این مقوله است هرچند دستی كه در رسانه دارم بیشتر وقتم را می گیرد. یك دلیلش می تواند این باشد كه شاعر می پندارد حیف است در دامن موجود نازك و ظریفی چون ترانه، دستگاه زمختی چون رسانه وارد شود. این لابد یك دلیل زیبایی شناسانه اولیه است بی هیچ مبنا و مقصد قطعی.

اما بگذارید آنچه را كه به نظرم یك مسئله عمده برای این ناهمخوانی است عنوان كنم: ترانه و رسانه در مملكت ما در یك اقلیم مشكل ساز می شوند چون رقیب هستند.

من اكنون كه در این جایگاه هستم نمی توانم نگاه جانبدارانه نداشته باشم. حقیقت این است كه دلم نمی خواهد این مسئله را كه من در این نوشتار قصد دارم بیشتر جانب ترانه را بگیرم، از لابه لای نوشته ام متوجه شوید. رسانه به خودی خود لابد تعریف خیلی جامعی دارد كه از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال انسانی را دربرمی گیرد، اما در ارتباط با ترانه شاید بتوان آن را به سه گروه عمده تقسیم كرد:

۱) رسانه های نوشتاری

۲) رسانه های دیداری و شنیداری

۳) رسانه های زیرزمینی

حضور ترانه در رسانه های نوشتاری به شیوه های مختلف زیرزمینی امكان دارد، اما معمول ترین شان آن است كه ترانه ها به صورتی معمول كه اشعار متون نوشتاری دیگر چاپ می شوند در صفحه ای با عنوان ترانه یا مخلوط با دیگر انواع مكتوبات عرضه شود. آنچه این گونه عرضه می شود قطعاً منظور نظر ما نخواهد بود. مرز بین ترانه و شعر را كسی قطعاً و حقیقتاً مشخص نكرده است.

آیا یك شعر، صرفاً به دلیل محاوره ای بودن ترانه تلقی می شود و یا این كه هر شعری كه در قالب كلاسیك گفته شود، نمی تواند به هیچ وجه ترانه باشد؟ شعر نیمایی چه طور؟ شعر بی وزن را می توانیم ترانه تلقی كنیم؟ آیا تصاویر و فضاها مشخص می كنند كه یك اثر ترانه است یا شعر یا شكل و ساختار؟ موسیقی پذیر بودن مرز بین ترانه و شعر است یا سهل الدرك بودن و سادگی محتوایی و متنی؟

از این سؤالات بسیار است. عالمان بسیاری كوشیده اند به این سؤال ها كه خود از خود پرسیده اند پاسخ دهند و تئوری پردازی كنند كه به خودی خود تلاش دلسوزانه و مهمی است، اما مشكلی را از كسی حل نمی كند. وقتی این بحث ها پیش كشیده می شود، قطعاً نوع موسیقی هم دخیل ماجرا می شود و بعد نوع خواندن و هزار و یك ماجرای دیگر.

ما قطعاً و حقیقتاً با یك معادله یك مجهولی و حتی دو معادله دومجهولی و یا چیزهایی از این دست مواجه نیستیم كه بتوانیم به كمك منطق، حسشان كنیم. ابهامات بسیارند و پاسخ ها هم متنوع. در نهایت احتمالاً به پاسخی می رسیم كه یوجین اونیل وقتی داشت دنبال تعریف می گشت برای خود پیدا كرد و محسن مخملباف وقتی داشت تعریف سینما را استخراج می كرد. او رسیده بود به این كه: سینما، همه سینماست . گفته بود: اگر یك بیابان را در نظر بگیریم كه عده ای سینماگر از آن رد شده اند و رد پایشان مانده است، سینما مجموع این رد پاهاست .

حكایت ما هم به اینجا ختم خواهد شد احتمالاً. یعنی امیدوارم وقتی دنبال پاسخ می گردیم و هر كس توضیح می دهد كه از كدام ظن یار این موجود مبارك شده است و دركش از آن چیست، متوجه شویم كه دنیایی است دنیای پاسخ ها و بگردیم وجوه مشترك تعاریف را بیابیم و به یك تعریف حداقلی قناعت كنیم. در آن تعریف حداقلی شكل نمی تواند مطرح باشد، زبان هم ایضاً، مفاهیم درونی هم با شك مواجه می شوند و آنچه می ماند آن كه ترانه وقتی ترانه تلقی می شود كه ملودی داشته باشد و اجرا شده باشد. با تنظیم كامل و صدای كسی كه دارد بااحساس و بی احساس آن را می خواند .

حتی این احساس هم جزو موجودیت ترانه است، اما این تعریف را احتمالاً كمتر كسی می پذیرد و بنابراین بگذارید بپذیریم ترانه همان چیزی است كه همه می گویند: شعری كه با زبان شكسته و محاوره گفته شود .

داشتیم صحبت از حضور ترانه در رسانه های مكتوب می كردیم كه به اینجا رسیدیم. اگر این تلقی را بپذیریم باید این را هم قبول كنیم كه وقتی قطعه ای به عنوان ترانه در جایی به چاپ می رسد تقریباً هفتاد و پنج درصد از توان بالقوه اش را نیز از دست داده است.

این تقریباً هفتاد و پنج درصد از این فرض نشأت می گیرد كه عوامل اصلی خلق یك آهنگ با كلام را ترانه سرا، آهنگساز، خواننده و تنظیم كننده در نظر بگیریم. از دو جهت شاید چاپ ترانه در رسانه های مكتوب مقرون به فایده باشد؛ اول برای این كه آهنگسازان، آن گل های نارس را بچینند تا در كارگاه آهنگسازی شان تكامل پیدا كند و ضلعی از مربع یك آهنگ باشد. دوم مربوط به وقتی است كه شعر یك آهنگ به صورت كلمات روی كاغذ نوشته می شود با ذكر نام آهنگساز یا خواننده. در این حالت اگر شما آن آهنگ را شنیده باشید و ملودی آن را به خاطر داشته باشید، آن را زمزمه خواهید كرد و این شادتان خواهد كرد اگر كلمات اثر قبلاً به صورت كامل در ذهنتان نبوده باشد.

واقعیت قضیه آن است كه درست یا اشتباه غالب ترانه سرایان در توصیه چاپ آثارشان، علاوه بر موارد فوق یك مسئله دیگر را هم در نظر دارند و آن این كه ترانه را همچون شعر دارای تاثیرگذاری لازم می دانند همان طوری كه شعر باید نوشته شود تا دیده شود.

ترانه هم همین است و بسا كه به خاطر صمیمیتی كه از لحاظ زبان و ساختار دارد بیشتر كارگر افتد. به همین سادگی. نمی شود هم ردش كرد.این بحث ها بحث های دامنه داری است و نمی شود ردشان كرد. باید رهایشان كرد.

اما حكایت حضور ترانه در رسانه های دیداری و شنیداری حكایت دیگری است و احتمالاً منظور آنها كه تركیب دردسرساز ترانه در رسانه را انتخاب كرده اند همین مقوله است. آنها حتی شاید در جلسات شورای شعر و موسیقی هم شركت كرده اند و عبارت هایی همچون این را زیاد شنیده اند: این ترانه، مناسب رسانه نیست و یا این كه با اهداف رسانه منافات دارد .

گفته ام ترانه رقیب رسانه است؛ ومنظورم آن است كه این هر دو بر سر یك چیز مبارزه می كنند؛ القای چیزی یا حسی به مخاطب یا حتی در كمترین حالت شان، سرگرم كردن شان. ابزارشان خلق زیبایی و مخلوط آن با عصاره هدفی است كه خود را متعهد به تبلیغ و ترغیب آن می دانند. رسانه از ترانه برای فضاسازی و خلق جاذبه و زیبایی لازم بهره می گیرد و ترانه برای نمایش خود به ابزار رسانه محتاج است. در جایی كه رسانه ها محدود هستند و نامتكثر، ترانه مجبور است لباس مورد علاقه رسانه را بپوشد كه این آغاز مرگ اوست. مرگ تنوع و تكثرش.

مرگ خلاقیت و رهایش. ترانه در یك بستر آزاد می تواند خودش رسانه مهم و معتبری باشد. ترانه همیشه مورد اقبال بخش مهم و تاثیرگذار همه جوامع بوده است. اگر عریان باشد و رها می تواند روایت گر احساسات و جانبداری علاقه مندان خود باشد، نوعی نظرسنجی اجتماعی. به اقبال بسیاری از جوانان جهان به ترانه های گروه های مطرح و موسیقی پاپ همچون پینك فلوید توجه كنید. آنها رها بوده اند آن طور كه می خواهند و می فهمند عاشق باشند.

آن طور كه می فهمند سیاسی باشند و به مسایل اجتماعی و فقر توجه كنند و مثلاً جنگ ویتنام را به نقد بكشند و آنگاه سیل میلیونی علاقه مندانشان نشان دهد كه كوپل ایجاد شده بین هنرمند و مخاطب تحت تاثیر متقابل به وجود آمده است.

رسانه می تواند ترانه را بكشاند به اینجا كه هست. رسانه می تواند ترانه را بكشاند به آنجا كه باید باشد و نیست. تاثیر رسانه بر ترانه در جامعه ای مثل جامعه ما بسیار بیشتر است. رادیو و تلویزیون ما صددرصد دولتی است. حتی یك كانال رادیویی خصوصی هم نداریم. به این ترتیب شما خیل عظیمی از خواننده، ترانه سرا و آهنگساز را می بینید كه همه یك جور كار می كنند؛ در یك سبك و سیاق و دامنه كاری محدود. صدایشان هم شبیه هم است.

برای همین است كه وقتی یك نفر كمی متفاوت می خواند با اشعاری رهاتر و صدایی فیلتر نشده تر، گل می كند ، گرچه ممكن است آن صدا از جایی مثل اینترنت سر در آورده باشد و یا مربوط به خوانندگان معروف به كوچه بازاری باشد. رسانه های ز یرزمینی هم آن چنان كه می گویند زیرزمینی نیستند. آنها فقط یا در عشق كمی رهاترند و در آهنگ كمی شادتر و نتوانسته یا نخواسته اند مجوز بگیرند و یا این كه كارهای خوانندگان قدیمی را منتشر می كنند كه بی هیچ دلیل بایكوت شده بودند.

حدشان همین است. مسلم است كه در این رسانه ها هم آهنگ ها و شعرهایی با انتقادات تند اجتماعی و فرهنگی كمتر مطرح می شود و یا اگر هم می شود، آن چنان رواج نمی یابد. آنها فقط یك قدم از خط قرمز به بیرون می گذارند و در نهایت هم بعضی شان با كسب مجوز برمی گردند به داخل خط قرمز.

● نتیجه گیری:

مجبورم نتیجه گیری كنم تا به عرض برسانم منظورم چه بود از نگارش این آش شله قلمكار و نتوانستم بیان كنم:

۱ ) ترانه مهم است.

آن قدر مهم كه كوایزومی، نخست وزیر ژاپن، وقتی به آمریكا می رود كه نزدیك به سالمرگ الویس پریسلی است. به آرامگاهش می رود و ترانه اش را زمزمه می كند. قطعاً سیاستمدار كهنه كاری چون كوایزومی فقط به خاطر آهنگ و نحوه خواندن الویس این كار را نمی كند. برای او و برای همه بیشتر از هر چیز كلام آن مهم بود. فراموش نكنیم كه سیاستمداران اهل حرفند.

۲ ) ترانه می تواند جدی باشد

اگر جدی اش بگیرند و بسیار شوخی می شود اگر با آن شوخی كنند. شوخی یا جدی شدن ترانه را علاوه بر مردم، رسانه ها تبیین می كنند. شوخی شدن آن برای مردم را هم بیشتر رسانه ها و بیشتر از همه رسانه ملی باعث می شود تا خود مردم.

۳ ) اگر در رسانه بر اثر یك سیاست مردم مدت ها از شنیدن صدا و ترانه های خوانندگانی چون فرهاد، مهرپویا، آرتوش و مازیار، محروم می شوند معنی اش این است كه در مجالی كه حق آنان بود دیگران حجم را پر كرده اند و ترانه هزینه آن را داده است. در نتیجه ترانه سرایان و شنوندگانش سطحی شده اند.

۴ ) ترانه برای جدی بودن و شوخی نشدن و حتی بودن خود به رسانه نیازمند است و این متأسفانه آغاز تحلیل رفتن آن است.

۵ ) به خاطر همه آنچه در رسانه برای ترانه به وجود آمده، جایگاه اجتماعی ترانه سرایان مخدوش شده است.

۶ ) چه قدر خوب بود كه رسانه ها رهاتر بودند و ترانه رهاتر می شد و در آنها و آنگاه به جای آن كه ترانه در رسانه محدود شود مجبور بودیم به جای ترانه در رسانه بگوییم ترانه و رسانه .

آرش نصیری



همچنین مشاهده کنید