پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

یك داستان تراژیك


یك داستان تراژیك

تخیل كافی است بر راهوار تخیل تان لگام بزنید جام جهانی فوتبال در حال برگزاری است جهان گر گرفته است می توان آثار معجون عجیب و غریبی را كه این روزها با چشم ها و گوش ها سركشیده می شود, در هر گوشه و كناری دید انگار فوتبال متن است و هر آنچه غیر از فوتبال, حاشیه بعد از چاق سلامتی, اولین كلامی كه بر زبان ها جاری می شود, فوتبال است

چند روزی به آغاز بازی های جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان باقی است. وارد سازمان بسیار عریض و طویلی شده اید كه قرار است این بازی ها را برای مخاطبان میلیونی روی آنتن بفرستند. در اتاق بزرگی جلسه ای تشكیل شده كه مجهز به وسایل صوتی، تصویری است. یك ویدئو پروجكشن هم در اتاق می بینید، كه گاه به خواست مدیر جلسه به كار می افتد و تصاویری انتخاب شده از مسابقات برگزار شده در جام های مختلف فوتبال را پخش می كند. بحث ها جدی است و شما اگر بر اسب راهوار تخیل تان سوار نبودید عمراً نمی توانستید وارد این اتاق شوید و استراق سمع و بصر كنید. در همان بدو ورود به اتاق دستگیرتان می شود كه بحث درباره چگونگی پخش و ممیزی تصاویر بازی هایی است كه قرار است در خلال بازی ها و به صورت زنده از تلویزیون پخش شود. تركیب شركت كنندگان جلسه، تركیبی است از كارگردان های تلویزیونی و عوامل فنی مثل مونتور و... البته صاحب منصبی كه ریاست جلسه را برعهده دارد.

مدیر جلسه پس از مقدماتی كه درباره حساسیت كار این همكاران می چیند، وارد بحث اصلی می شود و بعد از قدری صحبت درباره حال و هوای ورزشگاه ها و حركات بعضی تماشاگرنماها، بهتر می بیند كه بر قامت مفاهیم لباس مصادیق بپوشاند و از این روی از شخصی كه ظاهراً مسئول پخش تصاویر از ویدئوپروجكشن است می خواهد كه دستگاه را روشن كند، همه خیره می شوند به پرده.

ظاهراً بخش هایی از فینال یك بازی اروپایی است. گویا تصاویر قبلاً برای پخش در این جلسه توجیهی میكس شده اند. یكی از تیم ها بلافاصله پس از چند پاس در محوطه جریمه حریف، توپ را در گوشه دروازه جا می دهد و با این كار خود، ورزشگاه را منفجر می كند. پس از تصویر شادی و از سروكله هم بالا رفتن بازیكنان، دوربین زمین چمن را به حال خود رها می كند و روی سكوهای ورزشگاه سر می خورد. لحظات شادمانی هواداران تیمی است كه گل زده است. مدیر كه منتظر آمدن این تصاویر بود، بلافاصله انگشت اشاره اش را به سوی پرده می گیرد و می گوید: «خوب دقت كنید، چنین تصاویری است كه همكاران باید آمادگی جایگزینی تصاویر مناسب دیگری را به جای آنها داشته باشند... ویدئوپروجكشن تصاویر مختلفی را پخش می كند و مدیر همچنان در حال توجیه همكاران است: مثلاً این قسمت چندان اشكالی ندارد و در این حد قابل پخش است، اما، آها، اینجا، چنین تصاویری دقت بیشتری می طلبد و... گونه كارگردان های حاضر در جلسه كمی گل انداخته است.

خدا می داند چه افكاری در سرشان می چرخد. شاید پیش خود فكر می كنند، لحظه ای غفلت همان و یك توبیخ حسابی همان. یكی از آنها كه كمی نزدیك تر به شما است، با نوك انگشتانش شقیقه اش را می خاراند، انگار كمی گیج می زند... نمی تواند مرز مشخصی میان بخشی از تصاویر «كمی قابل پخش» با تصاویر «كمی غیرقابل پخش» بكشد. طفلك حق دارد، بعضی وقت ها خط كشی میان بعضی چیزها كمی سخت است. كاملاً غیرقابل پخش كه اظهر من الشمس است، اما حساب آن تكه های كمی تا قسمتی و... با كرام الكاتبین است.

تخیل كافی است. بر راهوار تخیل تان لگام بزنید. جام جهانی فوتبال در حال برگزاری است. جهان گر گرفته است. می توان آثار معجون عجیب و غریبی را كه این روزها با چشم ها و گوش ها سركشیده می شود، در هر گوشه و كناری دید. انگار فوتبال متن است و هر آنچه غیر از فوتبال، حاشیه. بعد از چاق سلامتی، اولین كلامی كه بر زبان ها جاری می شود، فوتبال است. به راستی راز جذابیت فراگیر جام جهانی در چیست؟

جذابیتی كه حتی بی تفاوت ترین آدم ها را به نوعی به سوی خود می كشد و اگر اندك علاقه ای هم باشد كه دیگر حسابش جدا است. وقتی به این جذابیت قدری عمیق تر فكر كنیم، درمی یابیم كه ملاط این جذابیت صرفاً در خود «بازی» فوتبال خلاصه نمی شود. تقریباً هر شب، همین شبكه ۳ بازی های لیگ های درجه یك اروپا را پخش می كند.

چند درصد از مردمی كه با چنین اشتیاقی بازی های جام ۲۰۰۶ آلمان را پیگیری می كنند و با ولع از آن حرف می زنند، همه آن بازی ها را دنبال می كنند؟ حساب فوتبال دوستان حرفه ای به كنار، اما اگر تیم ها از اسم و رسم كافی برخوردار نباشند، ناگفته پیدا است كه قوس این درصد مخاطبین تا كجا خود را پایین می كشد؟

اما انگار در جام جهانی، هر مسابقه ای ارزش دیدن را دارد، چرا؟ در دیگر ایام سال، چند درصد این مردم وقت می گذارند تا مثلاً بازی ترینیداد و توباگو یا اكوادور را ببینند؟ بی تردید بخش عمده ای از این جذابیت و آنچه این مسابقات را دیدنی می كند، فضای خاصی است كه این مسابقات در دل آن برگزار می شود. فضا، فضای یك جشنواره و یك واریته تمام عیار است؛ جشنواره ای كه در آن علاوه بر بازیكنانی كه وارد مستطیل سبز می شوند، مردمان مختلف با ملیت ها و قومیت های متفاوت از چهار گوشه دنیا در یك جا گرد هم می آیند و در كنار هم واریته ای جذاب از تنوع فرهنگی و اجتماعی را به نمایش می گذارند. در این جشنواره چشم ها صرفاً به درون زمین نیست؛ چشم و گوش می چرخد و می لغزد و این گونه گونی و این به اصطلاح تكثر را سر می كشد و از آن لذت می برد. جام جهانی انكار «تنهایی» است. چرا؟

چون در همان لحظاتی كه حتی به تنهایی در خانه خود و رو به تلویزیون نشسته ایم و مسابقه ای را تماشا می كنیم، ناخودآگاه خود را در میان میلیاردها انسانی احساس می كنیم كه در همان لحظات در كنارمان نشسته اند. غرقه شدن در این اقیانوس انسانی است كه ما را سخت می فریبد و مدهوش می كند. كدام تماشاچی فوتبال است كه از دیدن آدم های مختلف، فرهنگ های مختلف، نژادهای مختلف، قومیت های مختلف، گویش ها و آوازهای مختلف با شادمانی ها و غمگساری هایی با رنگ و بوی فرهنگ مربوط به آن آدم ها لذت نبرد! این یعنی نمایش عینی یك پلورالیسم فرهنگی و به همین خاطر باید گفت شهر، شهرفرنگ است از همه رنگ است...

وقتی آن تیم آفریقایی گل می زند، نوع شادی بازیكنان و هواداران ملهم از شكل دوره ای cyclic (تكرارشونده) فرهنگ موسیقایی آنها است كه منشاء آن در اهمیت تكرار در مراسم كار مزرعه و همچنین تقلیدی از ضرباهنگ دوره ای طبیعت و حیات بشری است. به راستی شادمانی تماشاچیان آفریقایی شعبده ای است. پیچ و تابی كه بر جسم خود می دهند، ناشی از فرهنگ موسیقایی است كه «طبل» را ساز مقدس می داند.

طبل ها ترجمان كلام و رابطه میان انسان و ارواح مقدسند. در این لحظات هر آنچه در قاب تصویر است دیدنی است و نشانگر پیوند ریتم و عملكرد اجتماعی، چنان كه هلهله تماشاچیان هواخواه تیم دیگری از اروپا و آمریكای لاتین شكل ویژه و شادمانی خاص خود را دارد و آواز و پیچ و تابی از جنس دیگر... «وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت» آنچه می بینیم. در لحظاتی هر چند كوتاه جشنواره ای است از سبك زندگی كه پیرامون هر مسابقه ای برپا است. این فوتبال عین زندگی است. این غم ها و شادی های رنگارنگ است كه این تابلو را تا به این اندازه جذاب و جاندار می كند. غم و شادی به خصوص به هنگام گل در زمین مسابقه و پیروزی یا شكست در كسری از ثانیه تكثیر می شود.

از در و دیوار ورزشگاه بالا می رود. آلمان و قاره اروپا را می روبد و به چهارگوشه جهان سر می كشد و تخیلات تو در آن لحظه چنان قوتی به خود می گیرد كه با تمام وجودت هلهله تكثیر شده در خانه ها، كافه ها، خیابان ها و كوچه پس كوچه های آن سرزمین دوردست را به خوبی حس می كنی و از این روی زیباترین بخش این جشنواره نیز همین لحظات است. لحظاتی كه عین زندگی فرارونده و متكثر است، بی مرز و سبك است، واقعی است. هرگز درك نكرده ام كه چرا باید زنده ترین لحظات این جشنواره ها از این مردم دریغ شود گرچه زندگی در این شرایط به ما آموخته است كه تصاویر كاملاً غیرقابل پخش یعنی چه و درك آن كار دشواری نیست اما واقعاً چند درصد این تصاویر ممكن است از چنان ضریب زنندگی و پرده دری برخوردار باشد؟

همان قدر كه درك آن خط خطی ها برای درویش كردن چشم مخاطبان نخبه این مجلات فرنگی برایم دشوار است، فهمیدن این ترس نهادینه شده از هر آنچه بیرون از زمین مسابقه و یا در پایان آن رقم می خورد نیز برایم سخت است. باور كنید اضطراب آن كارگردان یا كارمند فنی كمتر از میزان خرد شدن اعصاب تماشاچی های تلویزیونی نیست. اگرچه این سانسورها در این دوره كمتر شده، اما همچنان این ترس را در پخش تصاویر می توان دید. بیایید بر ترس بیهوده خود فائق شویم. بی تردید اگر آدمی مثل كافكا در این مملكت زندگی می كرد و خواننده این مجلات و بیننده این تلویزیون بود تراژدی بسیار جانداری از ماژیك و قیچی خلق می كرد.

حسین مسلم



همچنین مشاهده کنید