پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

نوای اسرار آمیزِ خرده جنایت ها


نوای اسرار آمیزِ خرده جنایت ها

دو نمایشنامه ی تک پرده ای نوای اسرار آمیز و خرده جنایت های زناشوهری فضاهایی بسیار نزدیک به هم دارند و از حال و هواهایی کمابیش یکسان برخوردار اند

● نیم نگاهی به دو نمایشنامه ی تک پرده ای از اریک امانوئل اشمیت:

دو نمایشنامه ی تک پرده ای نوای اسرار آمیز و خرده جنایت های زناشوهری فضاهایی بسیار نزدیک به هم دارند و از حال و هواهایی کمابیش یکسان برخوردار اند. هر دو نمایش بر بنیان گفتگوی دو نفره شکل گرفته اند، گفتگوی دو شخصیت در برابر هم قرار گرفته، به اجبار یا به اختیار، که اندیشه ها و نگرش ها و رفتارهای متضاد دارند، و هر دو سر آن دارند تا دیگری را وادار به اعتراف چیزی کنند که خود از آن آگاه اند، ولی دیگری از آگاهی شان ناآگاه است.

در نمایش نوای اسرار آمیز آنها دو مرد اند: رمان نویسی نامدار ولی منزوی به نام ابل زنورکو، این مرد عجیب غریب گوشه گیر که برنده ی جایزه ی ادبیات نوبل شده و اینک سال ها ست به تنهایی در جزیره ای دورافتاده و کم جمعیت، در گوشه ای دورافتاده از دریای نروژ، در انزوایی خودگزیده، به دور از اجتماع، زندگی می کند؛ و خبرنگاری قلابی به نام لارسن که با تمهیدی ماهرانه، برای انجام مصاحبه ای رو در رو، با هدفی به کلی متفاوت و فراسوی مصاحبه، به سراغش می آید، و در ملاقاتی کوتاه روبروی او قرار می گیرد.

در نمایش خرده جنایت های زناشوهری آنها زن و شوهر اند: ژیزل که بر اثر سانحه ای مرموز دچار فراموشی شده و پس از مدتی بستری بودن در بیمارستان، اینک به خانه بر گشته؛ و زنش لیزا که می کوشد تا با صحبت ها و بازسازی گذشته خاطره های از ذهن گریخته ی شوهرش را به ذهن او بازگرداند و بیماری فراموشی اش را درمان کند. رودررویی این دو نیز زیاد به درازا نمی انجامد، و از نظر زمانی و حجم گفتگوها، دو نمایش بسیار به هم شبیه اند.

وجه تشابه دیگر این دو نمایشنامه دروغ هایی پی در پی است که شخصیت ها به هم می گویند. این دروغ ها سلاح کارای آنها در مبارزه با یکدیگر است؛ و با این سلاح می کوشند تا طرف مقابل را به عقب نشینی تا سنگرهای راستگویی و نشان دادن حقیقیت راستین شخصیت و ذهنیت خود وادارند. به بیان دیگر، در هر دو نمایش، شخصیت های رو در رو می کوشند، تا از راه دروغ گویی و فریب کاری به حقیقت دست یابند.

و جالب این که در هر دو نمایش یکی از شخصیت ها از دروغ گویی طرف مقابلش به کمال آگاه است، ولی دیگری آگاهی چندانی نسبت به دروغ گویی او ندارد. در نوای اسرار آمیز، لارسن دست ابل زنورکو را به طور کامل خوانده، و به حقیقت دروغ هایی که او می گوید آگاه است. در خرده جنایت های زناشوهری، ژیزل که تظاهر به از دست دادن حافظه اش می کند، دست همسرش، لیزا، را تا آخر خوانده و از حقیقت دروغ هایی که همسرش به او می گوید، به روشنی آگاه است.

هر دو نمایشنامه، بر مبنای نوعی موش و گربه بازی ساخته و پرداخته شده اند، و در این بازی قمارگونه هر طرف می کوشد تا از یک سو، دست طرف مقابل را بخواند، و از سوی دیگر، آرام آرام، و با خونسردی و مهارت ترفندآمیز، ورق های برنده ی خود را رو کند؛ و در نهایت برنده ی این موش و گربه بازی شود. و هر دو بازی نیز در پایان برنده های خود را دارند.

در نوای اسرارآمیز، لارسن برنده ی نهایی بازی ست، و در خرده جنایت های زناشوهری، ژیزل برنده ی پایانی ست. رو کردن ورق های برنده در هر دو نمایشنامه حالتی تصنعی دارد و از فرم سرشتی قوی و ژرفی برخوردار نیست، و بیشتر به نظر می رسد که نویسنده را قصدی بیرونی واداشته تا نقشه ی نمایش هایش را چنین با رو کردن پی در پی ورق های برنده، طراحی کند؛ و چنین نقشه ای به احتمال زیاد، به منظور غافلگیر کردن مدام و نفس بر کردن دم به دم خواننده یا بیننده ی نمایش، کشیده شده است؛ به همین دلیل برخی از رویدادهای هر دو نمایش از نظر رشته ی استدلالی سست اند، و در نتیجه ساختگی می نمایند؛ و برخی دیگر آنچنان عجیب و غریب اند که ذهن تماشاگر یا خواننده نمی تواند، یا به سختی می تواند، باورشان کند.

ابل زنورکو در نمایش نوای اسرارآمیز به سوی هر ناشناسی که از در خانه اش وارد می شود تیراندازی می کند، و به عمد، به جای تازه وارد، چارچوب در را نشانه می گیرد. چرا از تازه واردان چنین استقبال می کند؟ روشن نیست. ریشه ی این ترساندن غریبه ها در چیست؟ روشن نیست. آیا این خصلت عجیب و غریب او نقشی در پیش برد نقشه ی نمایش دارد یا به آن رنگی روشن تر و درخششی بیشتر می بخشد؟ نه.

در همین نمایش، لارسن سال ها برای زنورکو نامه می نویسد و خود را به جای معشوق سابق او، و همسر مرحوم خودش، هلن مترناک، جا می زند. آیا این کار عجیب و غریب او باور کردنی ست؟ نه. و اگر او چنین آدم عجیب و غریبی ست چرا باید غرابت دیگران برایش غیر عادی باشد؟ و چرا باید انتشار نامه های خصوصی ابل وهلن برایش آنچنان حیرت انگیز و نامعقول باشد که رنج سفری دور و دراز را بر خود هموار کند، و به دیدار ابل زنورکو بیاید تا سر از کار انتشار نامه ها، و انگیزه های او برای چنین اقدامی درآورد؟ و آیا اگر، ابل زنورکو آخرین نامه ی خود را برای هلن ننوشته بود، یا تصمیم نمی گرفت

آخرین نامه اش را از طریق لارسن به هلن برساند، یا پیش از گرفتن این تصمیم، در یکی از قهر و آشتی های پی در پی آن دو، قهر به آشتی نمی انجامید، و لارسن ناچار می شد خانه ی ابل زنورکو را نا به هنگام ترک کند، در این صورت آیا نویسنده باز هم به خواستی که داشت می رسید و نوای اسرار آمیزش رازگشایی می شد؟ و سرانجام این که این همه موش و گربه بازی لارسن با زنورکو برای چیست؟ اگر می خواهد او را از حقیقت آنچه رخ داده بیاگاهاند، چرا از همان آغاز دستش را رو نمی کند و حقیقت ماجرای مرگ هلن مترناک را، و نامه هایی که به نام او، و با تقلید از خطش، برای ابل زنورکو نوشته فاش نمی کند؟

و اگر آمده تا کنجکاوی دیرین خودش را ارضا کند، و شخصیت حقیقی ابل زنورکو را بشناسد، و به انگیزه ی درونی او در انتشار نامه ها پی ببرد، چه الزامی به آگاه کردن او از حقیقت ماجرا و شناساندن چهره ی حقیقی خود دارد؟ به نظر می رسد این موش و گربه بازی، نه موش و گربه بازی لارسن با ابل زنورکو، بلکه موش و گربه بازی اریک امانوئل اشمیت با بینندگان نمایشش است. موش و گربه بازی با مخاطب در ادبیات از چنان جاذبه و افسونی برخوردار است که هشیارترین نویسندگان را نیز مسحور خود می کند، و اگر این جاذبه ی بس قوی با فرم مناسب مهار نشود، حاصل کار ساختگی و باورناپذیر است.

از سوی دیگر قدرت افسونگر موش و گربه بازی یکبار مصرف است، و اگر نمایش قدرت افسونگر دیگری فراتر و قوی تر از آن نداشته باشد، کشش بیننده را برای بار دیگر دیدن نمایش از دست می دهد، و در این صورت نمایش نمی تواند اثری ماندگار باشد و ارزش بیش از یکبار دیدن را داشته باشد.

ترجمه: شهلا حائری

نشر قطره- چاپ اول- ۱۳۸۵



همچنین مشاهده کنید