پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

وقتی بنفشه ها زیر برف یخ می زنند


وقتی بنفشه ها زیر برف یخ می زنند

باید با احتیاط درباره مجموعه «سال های برف و بنفشه» صحبت کرد مجموعه ای که کارگردانی چون «سعید سلطانی» و تهیه کننده ای چون «اسماعیل عفیفه» دارد کارگردان و تهیه کننده تلویزیونی ای که نام هر یک دیگری را تداعی می کند

● هما گویا

باید با احتیاط درباره مجموعه «سال های برف و بنفشه» صحبت کرد. مجموعه ای که کارگردانی چون «سعید سلطانی» و تهیه کننده ای چون «اسماعیل عفیفه» دارد. کارگردان و تهیه کننده تلویزیونی ای که نام هر یک دیگری را تداعی می کند. سریال های «میعاد در سپیده دم»، «جوانی»، «خانه ای در تاریکی»، «رسم عاشقی» و «لبه تاریکی» را از این دو به خاطر داریم و مجموعه «پس از باران» را هرگز فراموش نخواهیم کرد.

انتقاد پیرامون سال های برف و بنفشه زیاد است و صاحب نظران و مخاطبان اتفاق نظر دارند که به رغم اینکه قرار بود سال های برف و بنفشه مجموعه ای حتی یک قدم جلوتر از پس از باران در کارنامه این دو باشد اما نشد. ای کاش «سعید سلطانی» مجالی می داد تا خود به عنوان کارگردان پاسخگوی نقدها باشد، انتقادهای بی مورد را رد کند و برای موارد جایز دلیل قابل قبول بیاورد اما متاسفانه تماس هایمان بی پاسخ ماند و اینک مجبوریم یک طرفه به قاضی برویم.

از آنجا که موفق ترین کار سعید سلطانی مجموعه پس از باران است به نظر می رسد نگاهی اجمالی به این سریال و مقایسه آن با سال های برف و بنفشه بتواند تا حدودی بیانگر انتظار و سلیقه مخاطبان باشد.

۱) پس از باران گرچه آنقدر موفق بود که حتی تکرار پخش آن هم از جذابیتش نکاست اما موجب شد تا سعید سلطانی آنقدر به موفقیت آن غره شود که دیگر هرگز نتواند کاری نظیر آن را تجربه کند. آیا صرف اینکه کارگردان یک مجموعه تلویزیونی سعید سلطانی باشد، تهیه کننده اسماعیل عفیفه، بازیگران تکرار شوند، موقعیت داستان تاریخی باشد و گاه از حال به گذشته و گاه از گذشته به حال رجعت کند برای رضایت مخاطب کافی است؟

۲) فیلمنامه

یکی از شاخصه های سریال پس از باران ریتم یکنواخت، تعلیق، فراز و فرودهای به موقع و داستان پردازی منحصر به فرد آن است که علاوه بر اینها باید به ژانر معماگونه آن هم اشاره کرد که در همه جای دنیا این نوع داستان ها بیشترین کشش را برای مخاطبان تلویزیونی به همراه دارد (مخاطبانی که با کوچک ترین دلزدگی کانال گیرنده را با یک دکمه تغییر می دهند و حتی مثل دو دهه پیش لازم نیست برای تغییر ذائقه چندقدمی را تا رسیدن به کلید تلویزیون طی کنند). از طرفی شخصیت های پس از باران تا جایی به درستی پردازش شده اند که به راحتی آنها را دوست داریم و نگران سرنوشت شان هستیم و در مقابل نسبت به برخی از شخصیت ها احساس انزجار می کنیم.

حسی یک پله فراتر از همذات پنداری؛ چرا که در آن واحد نسبت به چندین پرسوناژ احساس های ضد و نقیضی پیدا می کنیم. اما در سریال برف و بنفشه شخصیت ها به گونه ای نقش بسته که نمی توانیم آنقدر که باید نگران سرنوشت ها باشیم. عشق های کاریکاتوری که قرار است افلاطونی باشند و مثلث های عشقی که گاه چند ضلعی می شوند. یک مرد داریم و یک زن. چند مرد که عاشق زن هستند و چند زن که شیفته مردند و این مرد و زن یکدیگر را می خواهند و تاریخ و اتفاق های سال های ۴۱ و ۴۲ که معلق در این عشق های سردرگم غوطه می خورند.

داستان سال های برف و بنفشه نوشته «رضا جولایی» داستان نویس شهیری است که برای یکی دوتا از کارهایش جایزه ادبی گرفته است. کسی که داستان هایش عمدتاً حول رویدادهای تاریخی می چرخد و در این زمانه که هر کم و کاستی را در فیلمسازی به گردن فیلمنامه های ضعیف می اندازیم، حضور داستان نویسان در جرگه فیلمنامه نویسی می تواند اتفاق مبارکی باشد اما باید دید که هر داستانی را می توان به تصویر کشید و در مورد سریال مورد نظر آیا سعید سلطانی توانسته بازنویسی قابل قبولی از داستان رضا جولایی داشته باشد، آیا به ریتم قصه وفادار بوده یا اینکه این ضعف فیلمنامه بعد از بازنویسی به داستان تحمیل شده؟ آیا دوره نشان دادن لایه رویی انقلاب به نسل باهوش و متوقع امروز سرنیامده است؟

۳) انتخاب بازیگر

اولین ایرادی را که از یک منتقد حرفه ای تا یک مخاطب عام در مورد «سال های برف و بنفشه مطرح می کنند انتخاب بازیگران تکراری است که برخی در کارهای سعید سلطانی تکرار شده اند و برخی دیگر در سریال هایی که همزمان از شبکه های دیگر روی آنتن می روند که این تکرار لطمه زیادی به مجموعه های مورد نظر زده است. در دفاع از آن یقیناً گفته خواهد شد که ما با مضیقه بازیگر روبه رو هستیم و بازیگران تلویزیونی آنقدر محدودند که مرتباً تکرار می شوند. خود من به شخصه با این صحبت خیلی موافق نیستم چرا که عقیده دارم بازیگران تلویزیونی به شدت فصلی شده اند.

در میان بازیگران زن جوان یک فصل، فصل «یکتا ناصر» است، فصل دیگر فصل «مرجان محتشم». یک دوره، دوره «حدیث فولادوند» است و دوره ای دیگر... و اینک هم روز ما روز «لاله اسکندری» است و در میان جوانان نیز «پژمان بازغی»، «حمید گودرزی»، «شهاب حسینی»، «مهدی سلوکی» و اینک «سام درخشانی» تکرار و تکرار می شوند. آنقدر که از رونق بیفتند و نوبت نفر بعدی شود و فقط به این بهانه که در کار قبلی شان توفیق داشتند. شاید هم به خود آنها برگردد که در یک سال همزمان چند کار را قبول می کنند. (این نوع حضور هم به چهره و هم به بازی شان لطمه می زند) اما در سالی دیگر محتاط می شوند و کنار می روند. هر دو گزینه به دلیل احساس عدم امنیتی است که به آتیه خود دارند و این احساس توام با واهمه از فراموش شدن در مورد بازیگران میانسال بسیار قوی تر است.

۴) نقش آفرینی

با نگاهی به پس از باران و مقایسه آن با سریال سال های برف و بنفشه به نظر می رسد سعید سلطانی در سریال اخیر بازیگران و به خصوص آنهایی را که قبلاً با او همکاری داشتند به حال خود رها کرده و دقت خاصی روی بازی آنها نداشته است که در این مورد از همه بیشتر می توان به بازی «جهانگیر الماسی» اشاره کرد.

در پس از باران گرچه جهانگیر الماسی یکی از پرسوناژ های کلیدی داستان بود اما شخصیتی مرموز و پشت پرده ای داشت؛ شخصیتی که در گذر زمان دو بازیگر آن را هدایت می کردند و او نقش زمان حال پرسوناژ را به عهده داشت. حضوری کم اما پررونق که می توانست نوع خاص سخن گفتن او را توجیه کند اما این لحن در برف و بنفشه به گونه ای تکرار شد که نه تنها جواب نمی دهد بلکه بسیار اغراق آمیز می نماید.

آیا این ضعف که به نظر همه رسیده توجه کارگردان را جلب نکرده تا در مورد آن تجدیدنظر داشته باشد چیزی که روی بازی جهانگیر الماسی هم تاثیر منفی گذاشته و موجب شده مخاطب نتواند با او ارتباط برقرار کند یا «رحیم نوروزی» که چه در تئاتر و چه در تلویزیون بازیگری بسیار با استعداد است نمی توانست بازی بهتر، باورپذیرتر و روان تر ارائه دهد؟ آیا «امیر آقایی» همان «پیمان» اولین شب آرامش است و آیا... (گرچه بی انصافی است اگر در این مقوله به بازی خوب «صالح میرزاآقایی» و «محسن قاضی مرادی» و «رضا خندان» اشاره نکنیم.) و در مورد بازیگران کلیدی تر سام درخشانی و شبنم قلی پور همیشه بازی هایی در همین اندازه داشته اند نه می توان بازی آنها را ستود و نه خیلی به آنها خرده گرفت اما در مورد لاله اسکندری او را بیشتر با «خاک سرخ» شناختیم.

خود او هم به خوبی می داند که حضورش را به عنوان بازیگر نقش اول در فیلم ها یا سریال ها مدیون و مرهون همین سریال است اما چرا هرگز نمی خواهد از نقش «لیلا» جدا شود و چرا خاک سرخ او را رها نمی کند. نقش او در خاک سرخ چه بود، دختری که در شب عروسی ناگهان شوکه می شود چرا که می فهمد فرزند واقعی پدر و مادرش نیست، به دنبال پدر و مادر واقعی اش به جنوب می رود، جنگ است و او دوباره شوکه می شود، تازه داماد او شهید می شود و او دوباره شوکه می شود تا آنجا که چهره اش در جدال مرگ و زندگی سرد و سردتر می شود و او به خوبی از عهده این نقش برمی آید اما تا کی این نوع بازی ادامه پیدا خواهد کرد و تا کی قرار است ما با چهره سرد و یخ زده او در نقش های مختلف روبه رو شویم.

چه شباهتی بین کاراکتر «فروغ» در سال های برف و بنفشه با کاراکتر لیلای خاک سرخ وجود دارد که آنقدر نوع بازی لاله اسکندری را تکراری جلوه می دهد. گرچه هر دو رنجدیده و مغمومند، گرچه هر دو دورنمای واضحی از آینده ندارند اما هیچ گونه شباهتی بین شخصیت این دو حتی از نظر زمانی و مکانی وجود ندارد.

در آخر هم بی مناسبت نیست به این اشاره کنیم که از مواردی که به «سال های برف و بنفشه» صدمه زده حضور قارچ گونه سریال های تاریخی به خصوص دهه چهل و پنجاهی است که در این یکی دو سال اخیر طرح اصلی سریال های تلویزیونی را شامل می شود. مثل اینکه معلم انشا موضوع داده است؛ «ایران در زمان طاغوت» و هر که از راه رسیده انشایی پیرامون آن نوشته است. انشاهایی سطحی و تکراری که خود موجب دلزدگی می شود.

و اما همه این حرف ها را زدیم چرا که اسماعیل عفیفه و سعید سلطانی را به عنوان خبره هایی در کارشان باور داریم و می خواهیم تا بهترین باشند. سال های برف و بنفشه هر شنبه ساعت ۲۰ از شبکه سوم سیما به روی آنتن می رود.



همچنین مشاهده کنید