سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

حرف تو را نمی فهمیم


حرف تو را نمی فهمیم

چگونگی مرزبندی میان عقل و دین, نقطه التقای بیشتر نزاعات كلامی و فلسفی بوده است این نزاع گاه از حد و اندازه یك درگیری علمی و اندیشگی فراتر می رفته و آن گاه كه پای قدرت و نفوذ دیدگاه های قشری اشعری وار به میان آمده است سیر و صورتی خشن به خود می گرفته است

چگونگی مرزبندی میان عقل و دین، نقطه التقای بیشتر نزاعات كلامی و فلسفی بوده است. این نزاع گاه از حد و اندازه یك درگیری علمی و اندیشگی فراتر می رفته و- آن گاه كه پای قدرت و نفوذ دیدگاه های قشری اشعری وار به میان آمده است- سیر و صورتی خشن به خود می گرفته است. نمونه این قشری نگری، حكم به تكفیر فیلسوفان مشایی مسلمان از سوی ابوحامد غزالی است. این بحث بعدها چنان درازدامن شد كه دستمایه پژوهش های قرآنی و حدیثی نیز قرار گرفت. قرآن، آن گاه كه مشركان را به توحید فرا می خواند دیدگاه كسانی را نقل می كند كه چون وحی را مفهومی دروغین و وهمی می پنداشتند، اصولاً آن را «فهم» نمی كردند تا آن را با عقل بسنجند؛ بنابر این به پیامبر زمان خود می گفتند: «قالوا یا شعیب ما نفقه كثیراً مماتقول؛ ای شعیب! ما بسیاری از حرف های تو را نمی فهمیم. (هود/۹۱)

در علم كلام، بحث عقل و دین جایگاهی خاص و مهم دارد. اساسی ترین مسأله در این زمینه این است كه آیا رابطه عقل و دین تعارض است یا تعاون؟ بحث عقل و دین جزء مسایل كلام جدید نیست، بلكه از كهن ترین مسایل كلامی است كه از دیرباز دغدغه بشری بوده است. از آثار افلاطون و ارسطو و سقراط و دیگران فهمیده می شود كه این بحث سال ها پیش از میلاد مسیح(ع) هم مطرح بوده است و در قرون وسطا كسانی از مسیحیان چون« توماس اكویناس»و«فلوطین »این بحث را به صورت جدی پی گرفتند. در دوره رنسانس و پس از آن هم كانت و كی یر كگارد این بحث را تعقیب كردند. در اسلام هم فلاسفه، متكلمان، عرفا و محدثان وارد این مقوله شده و بحث كرده اند. این موضوع گاه با عنوان«وحی و عقل»گاه با عنوان« عقل و نقل »، گاه«عقل و شریعت »و گاه «عقل و ایمان» در كتاب ها آمده است. (مطهری، مقالات فلسفی، ج،۲ ص ۶۳).

پرسش این است كه آیا عقل در قلمرو دین جایگاهی دارد؟ اگر دارد، آیا همتای دین است یا بالاتر و یا پایین تر از آن؟ آیا عقل، مقدم است یا عقیده و ایمان؟

در حوزه اندیشه بشری، سه دیدگاه كلی در این زمینه وجود دارد:

۱- برخی افراط گرایان حوزه الهیات از آغاز ظهور مسیحیت با ادعای برتری ایمان گفتند: وحی از سوی خدا به بشر عطا شده تا جایگزین همه معارف شود و چون خدا با ما سخن گفته و راه و برنامه به ما داده، نیاز به تفكر عقلی و فلسفی نداریم.

۲- در برابر این گروه، یك دسته به اصالت عقل معتقدند و می پندارند كه انسان نیازی به شریعت و دین ندارد. دین برای مردم عامی است نه خردمندان.

۳- دسته سومی نیز هستند كه معتقدند بین عقل و وحی هماهنگی وجود دارد و هر یك نقشی خاص در راهیابی انسان به واقع ایفا می كنند. اینان می گویند ایمان و علم و عقل، دو نوع معرفت جدای از هم هستند كه هریك وظیفه ای خاص دارند و هیچ یك جایگزین دیگری نمی شود؛ زیرا ایمان، پذیرفتن چیزی است كه خدا آن را وحی كرده است (بقره/۲۸۵) و علم، پذیرش چیزی است كه به گونه ای طبیعی در پرتو عقل كشف می شود. (دین شناسی، جوادی آملی، ص ۱۲۱). در واقع انسان باید با استفاده از این دو منبع، به حیات انسانی و معنوی برسد و سیر كمال را ادامه دهد.

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه می فرماید: «كیست كه زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می آورد»، می گوید: «مقصود از اخراج زنده ها اخراج انسان زنده از انسان مرده و به عكس خواهد بود». حیات مخصوص به انسان عبارت است از این كه انسان دارای نعمت عقل و دین باشد، پس منظور اخراج انسان زنده از مرده و به عكس، این است كه خدای تعالی از انسانی بی عقل و دین، انسانی دارای عقل و دین و دارای سعادت انسانیت خارج می كند و به عكس از انسانی دارای سعادت انسانیت، انسانی خارج می سازد كه فاقد آن است) (المیزان، ج ،۱۰ ص ۷۴).

●عقل و دین در قرآن و روایات

قرآن كریم سه دید گاه كلی را كه در قالب موضع گیری در برابر وحی و دعوت پیامبران ابراز می شده، بیان كرده است.

۱- ملحدان و كافران كه وحی را ره آورد گمان و پندار مدعیان نبوت دانسته و اصولاً اصالت و واقعیتی برای آن قائل نبوده اند تا آن را با عقل مقایسه كنند. قرآن از این گونه افراد نقل می كند كه«و هنگامی كه آیات ما بر آنها خوانده می شود، می گویند»:شنیدیم (چیز مهمی نیست) و اگر بخواهیم مثل آن را می گوییم، این ها همان افسانه های پیشینیان است (انفال/۳۱).

از برخی دیگر نقل می كند كه در برابر شعیب پیامبر(ع) موضع گرفته و گفتند:« ای شعیب! بسیاری از آنچه را می گویی ما نمی فهمیم »(هود/۹۱) یعنی مطالب تو برای ما قابل فهم نیست.

از این گونه موضع گیری ها روشن می شود كه ملحدان و كافران چیزی را كه از ماورای ماده نشأت گرفته باشد نمی پذیرفتند؛ زیرا آنان ابراز شناخت را منحصر در حس، و راه شناخت را منحصر در اثبات و ابطال تجربی می دانستند.

۲- گروه دوم وحی را به عنوان یكی از منابع شناخت پذیرفته اند، اما راه افراط و یا تفریط را پیش گرفته اند: گروهی عقل را معیار سنجش شرع دانسته اند، هر چند عقل، منسوب به هوا و آلوده به هوس باشد و هر آنچه را كه در ظرف فهم نگنجد رد می كنند. قرآن مجید درباره این گروه می گوید:« چنین نیست كه هرگاه پیامبری چیزی برخلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تكبر كردید (و از ایمان آوردن به او خودداری كردید) پس عده ای را تكذیب كرده و جمعی را به قتل رساندید. »(بقره/۸۷)

اینان مفاهیمی را كه انبیاء در قالب شرایع آوردند و مطابق تمایلاتشان نبود رد كردند و در برابر پیامبران موضع خصمانه گرفتند. این گروه كسانی هستند كه خواسته و سود و زیان خود را معیار پذیرش تعالیم دین قرارمی دهند و پندار خود را بر وحی ترجیح می دهند. اینان«هواگرا »هستند نه« عقل گرا ».

در مقابل این دیدگاه افراطی عقل گرا، گروه دیگری بودند كه عقل را تنها ابزار برای ورود به شریعت پذیرفته اند و می گویند: انسان به وسیله عقل به خدا توجه می كند و نیاز به هدایت الهی را درك می كند و پیامبر را می شناسد، اما پس از آن، عقل معزول می شود و باید به آن چه از نبی و وصی به او رسیده بسنده كند. این گروه نیز از نقش عقل در تشخیص و تمیز وحی و آسیب شناسی دینی غافل اند و توجه ندارند كه پس از اثبات اصل وحی نیز در دایره شریعت نیازمند به عقل و رعایت قوانین كلی آن هستند و در بسیاری از موارد باید برای فهم متون دینی و صحت و سقم روایات از عقل بهره گرفت.

۳- دسته سوم جایگاه وحی و عقل را به روشنی دریافته و حوزه هریك را به خوبی می شناسند و می پذیرند. اینان به تعبیر قرآن مجید«اولوالالباب»(خردمندان) هستند. در نظر این افراد، عقل به برخی از اصول و مبادی عقلی و احكام مترتب بر آن، معیار است و شرع نیز در این موارد سخنی خلاف عقل ندارد تا با آن سنجیده شود. البته عدم مخالفت وحی و دین با موازین عقلی به این معنا نیست كه وحی در زمینه معارف عقلی دین به نظر باشد، بلكه به این معنا است كه نظر دین در این موارد همان نظر عقل است و جنبه ارشادی دارد. پیامبران نیز در بیداری عقل می كوشیدند تا در پرتو آن، مردم حقایق را دریابند. علی(ع) می فرماید:« ... لیثیروا دفائن العقول یعنی پیامبران آمدند تا گنجینه های عقل را برآدمیان آشكار سازند».(نهج البلاغه، خطبه ۱)

امام موسی كاظم(ع) فرموده:«خداوند را بر آدمیان دو حجت است: یكی درونی، یعنی عقل و دیگری بیرونی یعنی پیامبران »(بحارالانوار، ج ،۷۵ ص ۶).

●عقل و دین در تاریخ اسلام

در تاریخ تفكر اسلامی و مباحث درون دینی نیز در تبیین نسبت میان عقل و دین، سه دیدگاه متفاوت مشاهده می شود.

۱- ظاهرگرایان جموداندیش كه ظواهر دینی و نصوص را حتی در اصول اعتقادات ملاك قرار داده و هرگونه اندیشه در معارف دینی را ممنوع دانسته اند و معتقدند معارف دینی با عقل قابل ادراك نیست.

۲- عقل گرایان كه معتقدند همه معارف دینی با عقل قابل درك است.

۳- گروهی كه عقل و نقل را هماهنگ یكدیگر دانسته اند و می گویند همان گونه كه وحی و شریعت از منابع شناخت انسان است، عقل نیز از منابع معرفت انسانی است. در سرتاسر تعالیم دین اسلام این هماهنگی به چشم می خورد.

شهید مطهری می گوید: این پیوندی كه میان عقل و دین اسلام هست، در مورد هیچ دینی وجود ندارد. شما از علمای هر دین دیگری بپرسید چه رابطه ای میان دین و عقل هست؛ می گویند: هیچ، اصلاً عقل را با دین چه كار؟ مسیحیت از تثلیث شروع می شود و در این مورد حرفی می زنند كه اگر بگویم با عقل جور در نمی آید، می گویند درنیاید. آنها وقتی می گویند: ایمان و تعبد، مقصودشان پشت پا زدن به عقل و تسلیم كوركورانه در مقابل دین است. در اسلام كوركورانه نیست، تسلیمی كه ضدعقل باشد، نیست. البته تسلیمی كه ما فوق عقل باشد هست... كه آن، خودش مطابق حكمت عقل است. عقل هم می گوید: جایی كه اطلاع نداری حرف بزرگ تر را بپذیر. (اسلام و مقتضیات زمان، ج،۱ ص ۲۴۷).

علی اصغر صرفه جو



همچنین مشاهده کنید