شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

عینک سرخ را به موزه بسپاریم


عینک سرخ را به موزه بسپاریم

درنگی بر کتاب «بازتاب نهضت جنگل در هنر و ادبیات»

به شهادت دو دهه حضور در عرصه شعر و فرهنگ و مطبوعات، این قلم حرمت گذار همه آنانی است که صادقانه در پی اعتلای فرهنگ این ولایت، از عمر نازنین خویش مایه می گذارند، حتی اگر با بخش هایی از مرام و مسلک آنان موافقت نداشته باشم.

بنابراین، نوشته حاضر بی هیچ قصد تقبیح و تشنیع، تنها می کوشد صادقانه و به وضوح هر چه تمام تر بر کتابی- که به نیت گزارش بازتاب نهضت جنگل در هنر و ادبیات فراهم آمده- تأمل کند و گوشه هایی از کاستی های این گزارش را بر شمارد، کاستی هایی که به راستی در تحقیقی از این دست، آن هم با امکان دسترسی به منابع و مآخذ بسیار، مایه شگفتی است.

پیشاپیش شایان ذکر می دانم علی رغم احترام فراوان برای مؤلف کتاب آقای هوشنگ عباسی، طرح این نکات را- اگر چه اندکی تلخ- بهترین هدیه دوستانه می دانم، که بی شک بر شیرینی به به و چه چه های منافقانه ارجح خواهد بود و امیدوارم در بازنگری و بازنویسی کتاب به کار ایشان آید.

۱) به گواهی اسناد فراوان و انکارناپذیر، حکومت اتحاد سوسیالیستی شوروی و وابستگان آن از جمله حیدر عمو اوغلی و خالو قربان در نابودی نهضت جنگل سهمی بزرگ و نقشی پررنگ داشته اند.خیانت و نفاق پیشگی این جریان را حتی نویسنده مارکسیستی چون مصطفی شعاعیان (در کتاب شوروی و نهضت انقلابی جنگل) به تفصیل و با ذکر مستندات بسیار در حجمی بالغ بر پانصد صفحه تحلیل کرده است. هم چنین نویسنده ا ی چون مجید شریف واقفی (در کتاب وقتی که مارکسیستها تاریخ می نویسند) شرحی از تاریخ نگاری مغرضانه این جریان را ارائه داده است که می توان به آن مراجعه کرد.

بگذریم، بر مرده چوب زدن خطاست، هم شوروی سوسیالیستی و هم حیدر و خالو- با عاقبت به شری- به موزه سیاسی تاریخ سپرده شده اند. اما دریغ این جاست که علی رغم گزندهای جانکاه و ویرانگری که نهضت جنگل از آن قبیله سیاسی و آن تفکر جزمی به خود دید، در پژوهش تاریخی و ادبی پیرامون نهضت جنگل، بازساز آن فرقه و آن فکر نواخته شود، و با عینک های سرخ تاریخ و ادبیات و هنر گیلان جنگل را به گونه ای تماشا و روایت کنیم که ریشه ها و نمادهای معنوی و آرمانخواهی دینی میرزا و یاران رشید و شهیدش کم رنگ نموده شود، یا در حاشیه قرار گیرد و یا دستمایه حذف ها و تحریف ها...

چگونه می توان داعیه دار دوستی میرزا و نهضت جنگل بود اما روایت «چیکی» را بر صراط مستقیم این ماجرای روشن و پژواک ادبی آن تحمیل کرد؟ آن گونه که آن «رفیق شاعر» تخیل می کند؛ «در چشم های خسته اش دیدم که می آیی/ این بار بی تسبیح و سجاده...

با دریغ بسیار، به اندک تأملی می توان دید که در کتاب حاضر، چه در تحلیل تاریخ و چه در روایت ادبیات با تمسک به گزارش های ناقص و تحریف گونه و حذف و بایکوت، بخشی از شاخص ترین آثار و چهره ها نادیده گرفته شده و ابتدایی ترین قواعد پژوهش قربانی این سنخ از نگاه قرار می گیرد!

۲) ۱۵صفحه آغازین کتاب، عهده دار بررسی اوضاع عمومی ایران و گیلان در آستانه نهضت جنگل و به عبارتی بررسی زمینه ها و انگیزه مردم گیلان در پیوستن به نهضت جنگل است. ببینیم چه تصویری از علل و انگیزه های مردم این دیار ارائه می شود؟

این پاراگراف ها گویاست؛ «... ورود سرمایه خارجی به ایران طبقه حاکمه ایران را که از درباریان، اشراف و خوانین تشکیل شده بود، رو به ضعف برد، سرمایه خارجی برای عرضه کالا و کسب امتیازات اقتصادی نیاز به امنیت داشتند، نبرد دائمی بین حکومت مرکزی و خوانین نیز بر تضادهای داخلی می افزود. روحانیون ایران نیز که در میان توده های مردم از نفوذ قابل توجه ای برخوردار بودند، طبقه یکدست و متحدی نبودند، لایه های فوقانی معدود آن ثروتمند و وابسته به دستگاه حکومتی و بقیه روحانیون از طبقه متوسط و پایین جامعه بودند و در پیشاپیش جنبش های اجتماعی حرکت می کردند...

نهضت جنگل در گیلان بر بستر زمینه های اجتماعی و اقتصادی شکل گرفته بود و منبعث از شرایط تاریخی بود... مبارزه دهقانان و به ویژه اصناف تا حدودی شکل همه گیر پیدا کرد... طبقات پایین جامعه به شدت مورد استثمار واقع می شدند، ارباب ها به شدت دهقانان را استثمار می کردند... اغلب طبقات بالا اعم از اعیان، مالک، بازرگانان، تجار، روحانی وابسته به روس بودند... زندگی دهقانان و طبقات پایین جامعه بسیار رقت بار بود و ثمره زحمتشان کاملا نصیب طبقات فرادست می شد... در چنین هنگامه ای نهضت جنگل برای مردم آفتابی در تاریکی بود.»

جان کلام در سراسر این تصویر و تحلیل آن است که ریشه های نهضت جنگل و انگیزه پیوستن مردم به آن را باید در تضاد طبقاتی و جنگ دهقانان و رعایا با مالکان و حامیان آنان سراغ گرفت، نه شور آرمانخواهی دینی و انگیزه های معنوی. به بیان دیگر با ارائه تحلیلی که مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی است، در چشم انداز جبر پولادین تاریخ و شرایط اقتصادی و تضاد طبقاتی به عنوان علت العلل همه حرکت های اجتماعی، نهضتی شکل می گیرد و توده های زحمتکش را به خود جذب می کند.

انصاف بدهیم، منکر تاثیر زمینه های اقتصادی در حرکت ها و نهضت های اجتماعی نمی توان بود اما به عنوان کسی که بر تاریخ این مرز و بوم و واقعیت های آن چشم های خود را نبسته، هرگز انگیزه های اقتصادی را نمی توان علت تامه چنین جریان عظیمی دانست، که طلایه دار آن فردی روحانی است که ذکر روزانه اش- به تصریح ابراهیم فخرایی- آیه شریفه «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا» بوده و یاد حضرت سیدالشهدا(ع) چشمانش را پر اشک می ساخت. خلاصه کردن و فرو کاستن نهضت جنگل به یک شورش طبقاتی تهمت بزرگی است که هیچ عقل سلیمی آن را نخواهد پذیرفت. جالب تر این که این تحلیل طبقاتی ماتریالیستی به تمام لایه های اجتماعی حتی لایه های روحانی و معنوی تسری داده شده، و با داوری خلاف واقع درباره روحانیت ایران در زمان نهضت جنگل، طبقات فوقانی روحانیت- که لابد مقصود مراجع عظام شیعه است- در آن روزگار درباری و سرمایه دار معرفی می شوند، و در جایی وابسته به روس تزاری!

۳) در کار پژوهش، نقل و نقد توامانند، اگر محقق با نقلی موافق نباشد، قطعا جوانب آن را نقد می کند اما نقل جانبدارانه و همراه با تمجیدهای مبالغه آمیز بی گمان نشان از ترویج دارد که فراتر از پذیرش و رضایت است.

نویسنده کتاب، پس از ذکر چند مقدمه، بازتاب نهضت جنگل در ادبیات را با آثار داستانی می آغازد، با این سطرها در آغاز؛ «نخستین بار محمود اعتمادزاده (به آذین) نویسنده نام آور معاصر در رمان دختر رعیت با استفاده از خصایص جغرافیایی و تاریخی اثری ماندگار نوشت که در ادبیات اقلیمی جایگاه رفیع دارد. داستان او با توجه به بررسی مستند گونه نویسنده از رویداد تاریخی نهضت جنگل مطابقت زیادی دارد. رمان دختر رعیت آئینه تمام نمایی از زندگی روستائیان گیلان در هنگام خیزش نهضت جنگل است... دختر رعیت در داستان نویسی ایران اثر گرانسنگ و ماندگاری است.»

پس از این ستایش ها چند صفحه از «دختر رعیت» نقل می شود؛ با خواندن این سطرهای شگفت خواننده به بداهت در می یابد که جزمیت حزبی چه بر سر ادبیات و هنر نمی آورد؟ می خوانیم؛ «کمیته آزادکننده ایران تشکیل شد و در آن میرزاکوچک خان در کنار حیدرعمو اوغلی و احسان اله خان و دیگران نشست... پادوهای سیاسی از همه رنگ در ظاهر برای میانجیگری و در باطن برای کاشتن تخم اختلاف و نفوذ در نقاط ضعف میرزا و اطرافیان او، دسته دسته از تهران رو به رشت نهادند... اینان توانستند در سرشت سست میرزا چنان که باید رسوخ کنند و نیروهای انقلابی را از حرکت باز دارند و اندک اندک کار را به توطئه پسیخان بکشانند. در آغاز پاییز سال ۱۳۰۰ میرزا کوچک به بهانه اختلافی که بر سر تحویل دارایی رشت و الحاق نیروهای جنگل به ارتش انقلاب در میانه برخاسته بود، حیدرعمو اوغلی، خالو قربان و سرخوش، کمیسرهای انقلابی را به پسیخان دعوت کرد. در محل ملاقات میرزا حاضر نشد. در عوض گماشتگان او در پناهگاه جنگل خانه را فرو گرفتند و به تیراندازی پرداختند. خالو قربان و حیدر عمواوغلی با آتش موزر هر یک از طرفی راهی باز کردند و به جنگل زدند. خالو به شهر رسید، اما حید رعمواوغلی در راه گرفتار و به دست کسان میرزا زندانی گشت. سرخوش در همان خانه میان شعله های آتش جان سپرد. از این جا کشاکش مسلحانه میان جنگل و انقلاب ایران، بیرحمانه درگرفت... بهترین و ارزنده ترین فرزندان ایران در این ماجرا ترک سر کردند و یا ناچار به جلای وطن گشتند...»(ص۳۰)

نیازی به شرح و تفصیل نیست. شاه بیت کلام نویسنده مشهور حزب توده جناب به آذین این است که میرزا کوچک نیرویی سست عنصر و خائن و ناجوانمرد و در یک کلام نابودکننده نهضت جنگل است، هم چنان که مراد از نیروهای انقلاب ایران، انشعاب کمونیستی حیدر عمواوغلی، خالو قربان و دیگر سرسپردگان شوروی است.

واقعه پسیخان- با استناد به کتاب های متعدد- چیزی است، خلاف روایت به آذین و دیگر شوروی پرستان نامدار معاصر که علاقه مندان نمی توانند اصل ماجرا را در کتاب های مربوط به آن پی گیرند. در آخرین بیانیه میرزا کوچک خان نیز به این قضیه اشاره شده است (این سند برای نخستین بار در سال ۱۳۶۴ در کیهان فرهنگی به چاپ رسیده است. شماره ۹- آذر ۶۴)

حال بر داوری نویسنده «بازتاب...» درنگ می کنی «دختر رعیت» به آذین در عرصه داستان نویسی ایران نه اثری درخشان تلقی می شود، نه رمانی ماندگار، صرفا جنبه التزام و جزمیت به رئالیسم سوسیالیستی و تحمیل تحلیل های مارکسیستی- آن هم به قرائت حزب توده- آن را نوشته ای مثال زدنی می کند که زندگی روستائیان این ولایت را در حوالی نهضت جنگل دستمایه رمانی سست و گزارش گونه قرار داده است. حق این است که این کتاب در مقایسه با دیگر آثار مشابه در مرتبه ای نازل قرار می گیرد، حتی در مقایسه با کتاب «مردی از جنگل» (احمد احرار)- علی رغم حشو و زوائد و اطلاعات ناقص و اشتباه از آن پیشی می گیرد، و اگر انصاف دهیم و نیک بنگریم کتاب حسن اصغری (ول کنید اسب مرا)- که به تازگی با نام «غرش دریا» بازنویسی و منتشر شده، در کنار اثر درخشان «امیرحسین فردی» با نام «میرزا کوچک جنگلی» دو اثر برجسته داستانی اند که با یاد و نام نهضت جنگل شکل گرفته اند و بر باقی آثار پیشی می گیرند.

۴) و اما شعر جنگل؛همه می دانیم که در عرصه شعر- برخلاف داستان- آثار بسیاری از شاعران گیلانی و غیرگیلانی، به ویژه در سال های پس از انقلاب به یادگار مانده است. درخشان ترین شعرها در این وادی از سوی شاعرانی سروده شده که دلبسته باورهای شیعی و انقلاب اسلامی اند، اما ذهنیت حذف و بایکوت چنان بر روند انتخاب، گزینش و حتی گزارش کتاب حاضر سیطره دارد که به استثنای بهمن صالحی، همه این شاعران یک سره مشمول حذف و بایکوت می شوند؟ آیا این با صداقت و روح امانت در کار پژوهش منافات ندارد؟ بگذریم، جالب این که به جای شعر معروف استاد بهمن صالحی (با مطلع «الاصدای تو روح پیام قرآنی») غزلی دیگر انتخاب می شود تا گرایش مذهبی پررنگی را نشان ندهد، هر چند به قدرت آن غزل معروف نباشد! برای آن کلی گویی نکرده باشم، اشاره می کنم به شعر «میرزا و جنگل» زنده یاد سلمان هراتی و منظومه «ساعت دلتنگی» و مثنوی «عبور سبز» (هر دو از عبدالرضا رضایی نیا) و چهار پاره زیبای دکتر غلامرضا رحمدل و غزل های به یاد ماندنی روانشاد سید محمد عباسیه کهن، ابوالقاسم حسینجانی، نصرت الله مردانی، حسین اسرافیلی.

و بر این نام ها اضافه می کنم، شعرهای لطیف بسیاری از شاعران گیلان و ایران از جمله حسن حسینی، شیون فومنی، کریم رجب زاده، م، موید، امیر فخر موسوی، تقی متقی، مهدی ریحانی، مرتضی نوربخش، عباس مهری آتیه، رحمت موسوی، جمشید عباسی، رحیم زریان، جلیل واقع طلب، شاهینی ذوالکفلی، رسول شریفی، علی پورحسن، جواد محقق، مجید مرادی، محمدخلیل جمالی، مجتبی مهدوی سعیدی و...

اگر در مقام داوری باشیم، به سادگی می توان اثبات کرد که فقط چند اثر از این خیل بسیار، از نظر ارزش ادبی بر مجموعه آثار ذکر شده در کتاب رجحان دارد.

۵) در شعر گیلکی نیز همین معامله بایکوت گرایانه جاری است؛ شاعران توانایی چون امیر فخر موسوی، دکتر غلامرضا رحمدل، زنده یاد حجت خواجه میری، تراب نصرین کامران، سید یعقوب باقری، مصطفی رحیم پور، عبدالرضا رضایی نیا و روانشاد استاد سید محمد عباسیه کهن و بسیاری دیگر مشمول حذف شده اند، حال آن که بخشی از زیباترین سروده های گیلکی درباره نهضت جنگل در سال های اخیر از این شاعران یا به چاپ رسیده، یا در محافل شعری و رسانه های ارتباطی خوانده شده است.

۶) متأسفانه «ترانه های جنگل» نیز از این سنت اولیه در امان نمانده است و رد تصفیه ایدئولوژیک را در آن جا نیز می توان گرفت. مجموعاً از ده ترانه در این بخش یاد شده است، با این ویژگی که اولا دو ترانه بی هویت به نام های ماسوله و زمستان (به نقل از کتاب ترانه سرودها، خلق های ایران، صادره از کمیته کوهنوردی یکی از گروههای مارکسیستی اول انقلاب در کرج) آمده که علاوه بر این که هرگز اجرا نشده اند، فاقد ارزش هنری و شعری هستند و ارتباط چندانی به نهضت جنگل ندارند، اگر هر ترانه ای صرفاً به دلیل یک بار نام بردن از میرزا ارزش یاد کرد در این عرصه را داشته باشد، باید دست کم از پنجاه ترانه گیلکی نام برد و یاد کرد.

ثانیاً: از مشهورترین ترانه جنگل در سال های پس از انقلاب یعنی ترانه «بیا میرزا» با شعر و آهنگ زنده یاد عبدالله ملت پرست و صدای ماندگار روانشاد علیرضا شوریده ذکری به میان نیامده است. همین طور از ترانه های «کوچک خان» (با شعر عبدالرضا رضایی نیا، آهنگ شهاب آزادی وطن و خوانندگی هوشنگ حقیقت طلب) و ترانه «پیله برف» با شعر سید محمد عباسیه کهن، آهنگ اکبر کنعانی و صدای هوشنگ حقیقت طلب) و «چراغ گیل» (با شعر فرامز محمدی پور، آهنگ بابک ربوخه و خوانندگی حسن جیلانی و بابک ربوخه).

۷) از دیگر کاستی های این پژوهش آن است که در بخش آثار نمایشی نامی از سریال درخشان نمایشی «بی بی هیبت» تولید شبکه رادیویی گیلان (سال۶۷) به نویسندگی خانم ملاحت اسداللهی و تهیه کنندگی و کارگردانی مهدی آذری سخنی به میان نیامده است.

همچنین از کلیپ تلویزیونی «ساعت دلتنگی» به نویسندگی و تهیه کنندگی عبدالرضا رضایی نیا و بازیگری غلامرضا میرمعنوی و زهرا خرمی. این اثر در جشنواره سراسری مراکز صداوسیمای کشور درسال ۷۴ به عنوان اثر برتر انتخاب شد.

همچنین از ده ها اثر دیگر از جمله سریال مشهور «کوچک جنگلی» به کارگردانی بهروز افخمی و فیلم سینمایی «میرزا کوچک خان» (امیر قویدل)و...

۸) اکنون پس از این مرور، بد نیست به اول کتاب برگردیم، به مقدمه دوصفحه ای اول کتاب، که بی مقدمه به ستایش و نقل مانیفست سیاسی، ادبی نشریه «دامون» می پردازد؛ «ادبیات جنگلی» را می توان تا حماسه سیاهکل نیز بسط داد. دامون جدا از جنگل نیست. دامون خود جنگل است، (ص۶)

صرف نظر از ادعای خلاف واقع در برابر دانستن روزنامه جنگل (ارگان نهضت میرزا کوچک خان) با نشریه دامون (با گرایش واضح مارکسیستی که درسال های اول انقلاب منتشرشده)، این سطر در حکم مرامنامه حاکم بر تمام کارهای ادبی این چنین است و بیانگر رویکرد کتاب در فراهم آوردن گزارشی چپ زده (آن هم از نوع مارکسیستی)، و این چنین است که حتی نمی توان در طرح جلد کتاب نیز اندکی تأمل کرد که به گمان بسیار گویاست- کار هرکس که باشد!-

در طرح روی جلد، جنگل در پشت میرزا و همراهان او سبز سبز است، اما چهره میرزا و همراهان در هاله ای سرخ مات شده و البته نام کتاب نیز با حروف «سرخ» نوشته شده است؟ با عنایت به اوصاف متن آیا معنادار نیست؟

در پایان ضمن اعلام آمادگی برای تداوم و تفصیل بحث با تأمل بر جزئیات، معتقدم که دوره جزم اندیشی های فضیلت کش و هنر بر باد ده حزبی در ایران به سر آمده و دریغ مندم که اهل هنر و اندیشه صداقت و انصاف در تحقیق را در مذبح مصلحت اندیشی هایی از این دست قربانی کنند، به قول سهراب سپهری؛ پرده را برداریم/ بگذاریم که احساس هوایی بخورد...

فرامرز محمدی پور



همچنین مشاهده کنید