جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

نگاهی به جریان های مختلف تاریخ اسلام


نگاهی به جریان های مختلف تاریخ اسلام

نویسنده در این مقاله ضمن اشاره به جریانهای مختلف تاریخ اسلام در نهایت آنها را به دو دسته شیعه و سنی تقسیم کرده و نهج البلاغه امام علی ع را از جمله مهمترین اسناد به جا مانده از گفتمان شیعه می داند و درمقابل می گوید که در سنت اهل تسنن کتابی همانند نهج البلاغه نتوانست بروز و ظهور کند

نویسنده در این مقاله ضمن اشاره به جریانهای مختلف تاریخ اسلام در نهایت آنها را به دو دسته شیعه و سنی تقسیم کرده و نهج البلاغه امام علی (ع) را از جمله مهمترین اسناد به جا مانده از گفتمان شیعه می داند و درمقابل می گوید که در سنت اهل تسنن کتابی همانند نهج البلاغه نتوانست بروز و ظهور کند.

وی همچنین با تعمق در تاریخ دول اسلامی و ایرانی به وجود رنسانس فرهنگی در داخل ایران به دلیل فضای آزاد بحث و فحصی که این گروه از مسلمانان داشته اند که تبلور آن در معتزله بروز و ظهور یافت، اشاره می کند و این مذهب را بالنده ترین مذهب در میان مذاهب اسلامی ارزیابی کرده ومعتقد است شیعیان بیش از سایر مذاهب به عقل باور داشتند و حرمت آن را پاس می داشتند. حجت الاسلام رسول جعفریان از جمله علمای پرکار و جدی در حوزه تاریخ اسلام و ایران معاصر است که آثار معتددی را در این زمینه انتشار داده است .

با گذشت هزار و چهارصد سال از ظهور اسلام، وقتی به گذشته می نگریم، جریانها و گرایشها و مذاهب مختلفی را در تاریخ امت اسلامی می بینیم که هر کدام روی تفاوتهایشان با دیگر گروه ها، انگشت می نهند. این اختلاف نظرها، هر کدام مبنا و اساس متفاوتی دارد.

برخی از اختلافات، فقهی است و حاصل آن پدید آمدن ده ها گرایش فقهی که در میان اهل سنت چهار گرایش و در میان شیعه، فقه اهل بیت با یک گرایش و البته تفاوت در جزئیات برجای مانده و بسیاری از فرقه های دیگر از میان رفته است.

برخی دیگر از این اختلافات، کلامی است و حاصلش، مذاهب کلامی متفاوتی که با اسامی گوناگون در شهرها و مناطق مختلف ظاهر شدند. برخی برای قرن ها ماندند و بسیاری از آنها در گذر زمان از میان رفتند.

شماری از این اختلاف نظرها، مربوط به فهم روح دین، درک پیام دین و روش تحلیل و تبیین مبانی دین می شد. این که دین را عقلی بفهمند یا نقلی صرف. این که دین را عارفانه بفهمند یا صوری. این که دین را متعصبانه و سختگیرانه بفهمند یا سهل گیرانه و کارآمد.

همه می دانیم که خوارج به گونه ای خاص دین را می فهمیدند، فهمی سختگیرانه و تکفیری، فهمی که بر اساس آن هر کسی که مرتکب گناه کبیره می شد، کافر محسوب می شد و حقش کشتن بود و تقسیم میراثش. بدون تردید خلفای اول و دوم هم فهم خاص خود را از دین داشتند که می توان با مراجعه به سیره آنان، این خصوصیت را درآورد. بعدها مرجئه و معتزله هم روش های خاص خود را در فهم دین داشتند.

قرنها گذشت و بسیاری از فرقه های کوچک و بزرگ از میان رفتند. اکنون دیگر نامی از مرجئه و معتزله در میان نیست، چنان که بسیاری از مذاهب فقهی هم از میان رفته است.

تقریبا می توان گفت که از پس از حمله مغول و نابودی بغداد، دنیای اسلام به سمت یک تصفیه اساسی در خود پیش رفت و با پشت سر گذاشتن آن اختلافات و فرقه گرایی ها، خود را برای تقسیم بر دو شدن میان دنیای تسنن و دنیای تشیع آماده ساخت.

رسیدن به این نقطه، حاصل جدالهای فراوانی بود که در میان فرقه های داخل تشیع یا تسنن رخ داده بود. آنچه نگه داشتنی بود ماند و آنچه دورانداختنی بود، به کناری گذاشته شد.

راستی چرا میراث فلسفی جهان اسلام که روزگاری در فرقه های متعدد و حتی میان سنیان وجود داشت، از آن دایره رخت بر بست و تنها در شاخه تشیع به راه خود را ادامه داد؟

چرا در میراث شیعه، کتابی چونان نهج البلاغه پدید آمد که سرتاسر آن عقل و فهم و استدلال است اما در میراث اهل تسنن هیچ چنین کتابی و اندیشه ای که محصول آن باشد، دیده نشد؟ در آنجا فقط کتابهای حدیث آن هم کتابهایی که با فیلتر سنیان اهل حدیث و ضد بدعت - یعنی ضد تمام فرقه های عقل گرا - تصیفه شده بود، باقی ماند و حفظ شد و رسالت مهم یک طلبه، فقط حفظ آن احادیث و تأمل در آنها آن هم به شکل صوری بود.

هیچ گاه این نص تاریخی را فراموش نمی کنم که کسی از احمد بن حنبل درباره حدیث غدیر پرسید و او گفت فقط آن را حفظ کن اما لزومی ندارد در آن تأمل کنی. سخن احمد در پاسخ احمد بن حمید مشکانی که نظر او را درباره حدیث غدیر پرسید این بود؛ لاتکلم فی هذا و دع الحدیث کما جاء (بنگرید، السنه، ابن خلال، ج ۱، ص ۳۴۶-۳۴۷)

چرا در تشیع تفکر مستقل این اندازه ارزشمند است اما در تسنن رسمی، جز حفظ کردن قرآن و از بر کردن احادیث صحیح بخاری و تکرار عبارات گذشتگان، اندیشه و تفکری دیده نمی شود؟

چرا هنوز در دانشگاه اسلامی مدینه و دانشگاه الازهر، چیزی به عنوان فلسفه اسلامی وجود ندارد؟

اینها باید پاسخ روشنی داشته باشد.

در بعد فکری واز چشم اندیشگی، تشیع، جایگاهی بلند و در عین حال فراخ، برای اندیشیدن و تفکر قائل بوده و همیشه تلاش کرده است تا مخالفان را تحمل کرده و آنان را در کنار خود داشته باشد در حالی که جریان مقابل، جریانی ضد اندیشه بوده و همیشه به اهل ظاهر بودن و معیار قرار دادن ظاهر حدیث و مخالفت با عقل و فلسفه شهرت داشته و افتخار می کرده است.

البته برخی از جریان های حاشیه ای تسنن، در قرون نخستین اسلامی اظهار تمایل به تفکر و فلسفه داشته است، اما اساس و ذات آن، فاقد این خصلت بوده و در نهایت هم، فلسفه را به عنوان یک عضو زاید، از خود بیرون انداخت و تا به امروز هم، آموزشگاه های سنتی آن، بشدت از این امر پرهیز دارد.

جریان تسنن همیشه نحله های فکری آزاد منش را به عنوان جریان های انحرافی و حتی وابسته به تشیع و با عناوینی چون اهل بدعت معرفی کرده و از هر گونه اندیشه عقلی به عنوان تأویل گرایی پرهیز می کرده است.

این جریان، هیچ گاه تفسیر آیات متشابه را بر نمی تافته و علاقه مند بوده است تا همچنان بر ظاهر آن پای بند مانده و جز آن را انحراف بداند. ظاهربینی و حدیث گرایی افراطی، اساس و باطن جریان مخالف است. حدیث گرایی آن هم احادیثی که نباید کمترین اثری از آثار تشیع را در خود داشته باشد، مبنای این تفکر است. تشیع، با داشتن چهره های زبده فکری و اندیشگی در تاریخ خود، دامنه ای فراخ را برای اندیشیدن ایجاد کرده است. درست به همین دلیل، توانسته است میراث عظیم فلسفه اسلامی قرون نخستین را در خود نگاه دارد و درست زمانی که دیگران به هر شکل، از فلسفیدن گریزان بودند، حوزه های علمی شیعه را به عنوان پایگاهی برای اندیشیدن وبالیدن فلسفه مهیا سازد. معتزله میراثشان را در شیعه به ودیعت نهادند چون هیچ ظرف دیگری طاقت و تحمل آن را نداشت.

پدید آمدن نهج البلاغه در فرهنگ شیعه، به اعتبار عقلانیت و تفکری که در این کتاب وجود دارد، یک نقطه اوج به حساب می آید. این کتاب البته می توانست آثاری بیش از اینکه دارد در فرهنگ شیعه برجای بگذارد، اما با این همه، اعتبار این کتاب در میان شیعه، نشانگر حضور روح غدیر در فرهنگ شیعه است.

تفاوت توحید شیعه که در کلمات امام علی (ع) و احادیث اهل بیت تجلی یافته، با توحید و خداشناسی دیگران که بر پایه مشتی روایات تشبیه و تجسیم است، تفاوتی است است که میان اسلام علوی با روح غدیر با جریان مخالف خود دارد.

همین روح را در فرهنگ دعا در شیعه می توان سراغ گرفت. دعای عرفه، جوشن، کمیل، ابوحمزه و بسیاری از دعاهای دیگر، نوعی عرفان مثبت شیعی است که بی مانند است. نقشی که این ادعیه به لحاظ معرفتی و عبادی در شیعه دارد و باید از آن به عنوان حضور روح غدیر در شیعه یاد کرد، از آن مذهبی نه فقط در حد یک مذهب اصطلاحی، بلکه در حد یک فلسفه زندگی ساخته است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید