پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

«بوکا» در قلب حادثه


«بوکا» در قلب حادثه

با قهرمانی در «ریوکوپا سودآمریکانا» مسابقه ای بین برنده جام لیبرتادورس و جام سودآمریکانا در سال ,۲۰۰۶ بوکاجونیورز عناوین بین المللی خود را به ۱۶ رساند تا به پرعنوان ترین باشگاه دنیا تبدیل شود

با قهرمانی در «ریوکوپا سودآمریکانا» (مسابقه ای بین برنده جام لیبرتادورس و جام سودآمریکانا) در سال ،۲۰۰۶ بوکاجونیورز عناوین بین المللی خود را به ۱۶ رساند تا به پرعنوان ترین باشگاه دنیا تبدیل شود. «لورنزو» در عصر دیکتاتورهای نظامی آرژانتین، بوکا را به تیمی نفوذناپذیر تبدیل کرد.او با وجود جدایی در سال ،۱۹۸۰ مأموریت پرورش جواهر آینده دنیای فوتبال را به گروه بازیکنان دیوانه اش سپرد؛ جوانی به نام دیه گوآرماندو مارادونا...

سال ۱۹۷۶ است و ۶ سالی می شود که بوکاجونیورز هیچ جامی نبرده؛ در حالی که ریورپلاته عناوین ملی را درو می کند. بدتر اینکه «میلیونرها» (لقب بازیکنان ریورپلاته) در راه فتح جام لیبرتادورس، پیش از بوکا قرار دارند. ناگهان آرماندو، رئیس باشگاه، «روجلیو دومینگز» را که متهم به تقلید از سبک بازی ریور است، اخراج می کند و هدایت تیم را به خوان کارلوس لورنزو می سپارد؛ دیوانه ای خشن که با آرژانتین در جام های جهانی ۱۹۶۲ و ۱۹۶۶ نتیجه درخشانی نگرفته بود.لورنزو که تحت تأثیر هلنیو هررا (مربی وقت اینتر) قرار دارد، خواهان بازی به سبک «اروپایی» است. او از تمرینات «علمی» حرف می زند، دریبل را ممنوع می کند، برای گیج کردن حریفان، شماره بازیکنان را تغییر می دهد و حتی با خبرنگاران درگیر می شود. «توتو لورنزو» که اعتماد داخلی را از دست داده بود، برای مربیگری به اروپا رفته و با قهرمان کردن آتلتیکو مادرید در فصل ۱۹۷۳ لالیگا بار دیگر نام خود را بر سر زبان ها انداخته بود. لورنزو در بدو ورود به بوکا برای بازیکنان خط و نشان کشید؛ «کسانی که می خواهند تفریح کنند، می توانند با بچه ها بازی کنند!» او تورنمنت های تابستانی را لغو کرد تا تیمش را برای فصل آتی آماده کند؛ جایی که خورخه کاستلی (معروف به پروفسور) بدنساز تیم، «۱۲تمرین هرکول» را پیاده می کرد.«روبرتو موزو» کاپیتان تیم در یادآوری آن دوره گفت: «یک اردوی نظامی واقعی بود! ما برای تمرینات استقامت و قدرت بدنی، چرخ های اتومبیل، کیسه های سرب یا سقف های بریده اتومبیل را بلند می کردیم. قبل از آمدن کاستلی، تمرینات خیلی راحت بود اما در دوره جدید، برنامه ای دقیق برای تغذیه، خوابیدن و دویدن داشتیم. ۵ صبح بیدار می شدیم تا از ساعت ۶ الی ۵/۷ تمرین کنیم. از ساعت ۵ تا ۷ بعدازظهر با توپ کار می کردیم. به خاطر استرس فراوان دچار گرفتگی، مشکلات عضلانی و سرگیجه شده بودیم اما پس از بازی اول، احساس می کردیم بال درآورده ایم! لورنزو یک استاد تاکتیکی و فردی زیرک بود. او درخواست می کرد زمین را خیس کنند یا در حد امکان یک استخر به وجود بیاورند. این کار او برای جلوگیری از حرکت روان توپ نبود، بلکه می خواست از برتری فیزیکی ما استفاده کند. زمین هر قدر سنگین تر و خراب تر بود، ما بهتر بازی می کردیم.» با ترفندهای لورنزو، بوکا سرانجام قهرمان شد. بازیکنان جونیورز ابتدا جام «مترو پولیتانو» و دسامبر ۱۹۷۶ با پیروزی بر ریورپلاته عنوان «ناسیونال» را فتح کردند. خبر خوشحال کننده دیگر اینکه ریورپلاته با شکست مقابل کروزیر، جام لیبرتادورس را از دست داد.

● باشگاه فقرا

بوکای لورنزو توانست ورزشگاه بومبونرا (به معنی یار دوازدهم) را که خونگرم ترین تماشاگران جهان را دارد، دوباره بیدار کند. «هینکاداس» (گروه هواداران بوکا) تصویر خودشان را در تیمی می دیدند که در زمین تا پای جان می جنگد و مایه غرور «بوستروس» شده است.این عنوان،لقب هواداران و بازیکنان بوکا و کنایه از محله های شلوغ و بدنام آنها بود که به دلیل رفت و آمد کالسکه ها، همیشه پر از فضولات اسب می شد.«مارتین کاپاروس» روزنامه نگار و رمان نویس مشهور آرژانتین که نویسنده کتاب تاریخ باشگاه بوده، غرور بوستروس را به خوبی تشریح می کند: «بوکاجونیورز همیشه تعلق خود به طبقه اجتماعی کارگر، زحمتکش و فداکار را تأیید کرده است. در همه شهرهای بزرگ جهان، همیشه نزاعی طبقاتی میان ثروتمندان و فقرا وجود دارد. بوکا همیشه جایگاه باشگاه مردمی را در اختیار داشته؛ نقطه مقابل میلیونرهای ریور. فکر می کنم این مسأله حتی روی سبک بازی این تیم که براساس جنگندگی است، تأثیر گذاشته است. بوکا دوست دارد تصویر فقیری را ارائه دهد که با بزرگتر از خودش می جنگد. باشگاه همیشه با یک ایده زندگی خواهد کرد؛ حس مبارزه بورژوازی به درد ما نمی خورد.»

● برای فصل بعد

لورنزو از شادی در پوست خودش نمی گنجد و پیش بینی می کند «بوکا همه عناوین سال آینده را می برد!» او از آرایش ۲ ـ ۱ ـ ۳ ـ ۴ ایتالیایی استفاده می کند؛ با یک شماره ۱۰ (چینو بنیتز) پشت سر ۲ مهاجم (ماستر آنجلو و فلمن)، یک دفاع ۴ نفره (پرنیا، سا، موزو، تارانتینی) به اضافه ۳ هافبک دونده (سونه، ریبلوزی و گلیو) که ساختار دفاعی محکمی را تشکیل می دهند.ویسنته پرنیا، مرد مورد اعتماد لورنزو گفت: «بازی ما مستقیم و سریع بود و اجباری برای خوب بازی کردن نداشتیم.پیراهن های ما باید خیس عرق می شد،فقط همین. تاکتیک بوکا بر پایه قدرت بدنی و تحت فشار قرار دادن حریف بود.توانایی های فردی، بقیه کارها را انجام می داد.لورنزو همیشه از ما می خواست با هم دفاع کنیم و کنار هم حمله کنیم. ترکیبی هندسی داشتیم؛ تقریباً شبیه تیم های ایتالیایی. با محاصره زمین و دوندگی بی پایان باید حریف را خفه می کردیم. جابجایی بازیکنان بسیار مهم بود. بازیکنان ما توان بازی در نقش های متفاوت را داشتند.مدافعان، حمله کردن را بلد بودند و مهاجمان، دفاع کردن را. در هر بازی، ۸ یا ۹ موقعیت مسلم گل خلق می کردیم. به محض اینکه پیش می افتادیم، عقب نشینی می کردیم و با ضد حملات کار حریف را تمام می کردیم. ما حریفان را از نفس می انداختیم.»

● حمام آفتاب

لورنزو، کوپا لیبرتادورس فصل ۱۹۷۷ را هدف اصلی خود قرار داد. او میل دیوانه وار به پیروزی را به بازیکنانش هم انتقال داده بود. لورنزو با مهربانی شوخی می کرد، با بدجنسی فریاد می زد و بازیکنی را که او را ناامید کرده بود، با صحبت کردن به زبان ایتالیایی یا حرف نزدن برای هفته های متوالی، تحقیر می کرد... او به بازیکنان ارزش هایی را القا کرد. موزو در توضیح معیارهای لورنزو گفت: «بوکا از قلب ها الهام می گیرد. منطقی در این قضیه وجود ندارد.»

لیبرتادورس شبیه رودخانه ای طولانی و پرخروش بود و بوکا برای قهرمانی، باید همه حریفان را می برد. زرد و سرمه ای ها در مرحله اول از سد پنارول،مونته ویدئو و ریورپلاته عبور کردند و سپس پس از آن نوبت رویارویی با لیبرتاد پاراگوئه و دپورتیووکالی فرا رسید. در فینال بوکا و کروزیرو (مدافع عنوان قهرمانی) در مجموع بازی های رفت و برگشت (یک بر صفر در هر۲ بازی) به تساوی رسیدند تا نبرد نهایی در ورزشگاه «سنتناریو»ی مونته ویدئو برگزار شود. بازی با تساوی بدون گل به پایان رسید و به ضربات پنالتی منجر شد. اینجا بود که هوگو گاتی، دروازه بان بوکا توانست خود را برجسته کند. گاتی، دلقک تیم و محافظ بوکای نفوذ ناپذیر لورنزو نام داشت.او به دلیل سابقه اش در ریور، ابتدا مورد استقبال قرار نگرفت و تماشاگران به سمت وی جارو پرتاب کردند اما او جاروها را جمع می کرد و در جریان بازی مقابل دروازه ادای جارو کردن را درمی آورد. به تدریج او به بت بومبونرا تبدیل شد. «ال لوکو» (به معنی دیوانه و لقب گاتی) گاهی مهاجمان حریف را دریبل می کرد، گل های ساده می خورد و حتی یک بار به دلیل پوشیدن یک شورت کوتاه از بازی اخراج شد. موزو درباره او گفت: گاهی برمی گشتم و می دیدم که به تیر دروازه تکیه داده و چشمانش را بسته است. او در جریان بازی و در حالی که ما عرق می ریختیم، حمام آفتاب می گرفت. در ورزشگاه سنتناریو، گاتی تنها مهار سرنوشت ساز ضربات پنالتی را انجام داد. با خودم گفتم چه خوب! به ضربات پنالتی رسیدیم اما نه، برزیلی ها مرا به توپ بستند! وقتی واندرلی را دیدم، به سرعت متوجه شدم دیگر نایی ندارم. خودم را به سمت چپ پرتاب کردم، انگار که می خواستم از فشنگ یک تپانچه فرار کنم (می خندد)... کار تمام شده بود. ما قهرمان شده بودیم!» در سال،۱۹۷۸ «بومبونرا» از فهرست ورزشگاه ها حذف شد. هنوز شهرت بد بوکا ادامه داشت چون محله آنها جایگاه آرژانتینی های تیره پوست به شمار می رفت. بوکاجونیورز با کسب ۲ جام انتقام گرفت. ابتدا نوبت لیبرتادورس بود. مدافع عنوان قهرمانی، مقابل ریورپلاته به یک پیروزی تاریخی رسید و در فینال «دپورتیووکالی» را خرد کرد! جام بین قاره ای مقابل مونشن گلادباخ به این آسانی به دست نیامد. آنها در ماه مارس به تساوی ۲ بر ۲ رسیدند. پرنیا و دوستانش نسبت به قهرمانی تردید داشتند. او در این باره اظهار داشت:«در هواپیما در مسیر آلمان فقط در این مورد صحبت می کردیم. وقتی به زمین نشستیم، خشم وجود همه ما را فرا گرفته بود! پیش از بازی، لورنزو گفت وگویی طولانی با ما داشت تا بیشتر تحریک شویم. او مدام می گفت می دانید در آرژانتین در مورد ما چه می گویند ؟ می گویند آنها توان این کار را ندارند...اما هیچ تیمی نمی تواند ما را شکست دهد. هیچ کس شکست ناپذیر نیست غیر از ما!» به لطف حرف های چرچیل وار «توتو» جونیورز در ماه آگوست، گلادباخ را شکست داد و با غرور و حس انتقام جویی به کشور بازگشت چرا که هیچ کدام از بازیکنان بوکا برای جام جهانی که با قهرمانی آرژانتین به پایان رسید، انتخاب نشده بودند...

● ظهور مارادونا

زرد و سرمه ای پوشان در سال های ۷۸ و ۷۹ نتوانستند قهرمان شوند و در فینال لیبرتادورس نیز مقابل «المپیا»ی پاراگوئه شکست خوردند. ۲ فصل بدون جام به معنی پایان عصر لورنزو بود که مجبور به ترک باشگاه شد.در سال،۱۹۸۰ مارتین نوئل با مأموریت پایان دادن به سقوط باشگاه بر میز ریاست تکیه زد چون بازیکنی به نام مارادونا که ریور هم دنبال او بود، آرزوی پیوستن به بوکا را داشت. نوئل برای امضای قرارداد تردید نکرد و بازیکنی را که هنوز «پسر طلایی» نامیده نشده بود، به بوکا آورد. پرنیا درباره وابستگی خود به این جوان گفت: «دیه گو یک نابغه بود.او رؤیای ستاره شدن نداشت و ما هم هیچ ارزشی برایش قائل نمی شدیم. او اینجا توانست از نظر روحی و بدنی مقاوم شود اما اگر به ریور رفته بود، بی شک کارش آسان تر می شد چرا که آنها تاکتیکی تر ظاهر می شدند.» بوکا فاتح «مترو پولیتانو» شد، با این حال نتوانست دیه گیتو را که در نهایت به بارسا منتقل شد، حفظ کند.یک فصل کافی بود تا مارادونا به اسطوره ابدی باشگاه تبدیل شود. کارلوس فراری لوپز، روشنفکر آرژانتینی در تحلیل این موضوع گفت: «دیه گو تیره پوست بود؛ پسری از حومه. رابطه ای ناگسستنی میان او و هواداران بوکا برقرار شده بود. تماشاگران با دیدن بازی دیه گو انگار خود در زمین بودند.دیه گو همان موسیقی را گوش می کرد که مورد علاقه آنها بود. دیه گو، همان بوکا بود.»



همچنین مشاهده کنید