پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

آمریكا و تروریسم


آمریكا و تروریسم

به دنبال تشدید درگیری نیروهای ناتو با طالبان و القاعده در افغانستان و كشته شدن بیش از دهها تن از مردم غیرنظامی این كشور تنها در جریان یك درگیری در هفته جاری و همچنین با توجه به روند رو به رشد فعالیتهای تروریستی در عراق, نوشتار حاضر درصدد واكاوی ماهیت طالبان و القاعده و چرایی تداوم فعالیتهای تروریستی آنها با وجود گذشت چندین سال از سركوبی این گروههاست

● به بهانه گسترش فعالیت طالبان و القاعده در افغانستان و عراق

به دنبال تشدید درگیری نیروهای ناتو با طالبان و القاعده در افغانستان و كشته شدن بیش از دهها تن از مردم غیرنظامی این كشور تنها در جریان یك درگیری در هفته جاری و همچنین با توجه به روند رو به رشد فعالیتهای تروریستی در عراق، نوشتار حاضر درصدد واكاوی ماهیت طالبان و القاعده و چرایی تداوم فعالیتهای تروریستی آنها با وجود گذشت چندین سال از سركوبی این گروههاست.

▪ در این خصوص دو نظریه عمده وجود دارد:

۱) نظریه اول كه از سوی مطبوعات غربی در سطح بسیار وسیعی تبلیغ می شود و موسوم به «القاعده اسلامی» است كه تلاش دارد چهره شبكه القاعده را به منزله یك گروه ضد آمریكایی، تروریستی و بنیادگرای مذهبی ترسیم كند. نظریه دوم كه به نظریه «القاعده آمریكایی» مشهور است، ظهور شبكه القاعده و حتی انجام تمام حملات تروریستی و نظامی آنها را در راستای رویكرد «تئوری توطئه» می داند كه مبتنی بر فریب سیاسی حساب شده مسلمانان جهان توسط آمریكاست.

۲) بررسی رویكردهای متناقض آمریكا در قبال القاعده و طالبان و منافع برآمده از فعالیتهای تروریستی این گروهها برای واشنگتن، تأییدی بر صحت نظریه دوم است.

افزون بر این، رفتارهای خشن و تروریستی این گروهها، حتی در مقابل مردم عادی، تردیدهای اساسی را درباره اسلامی بودن آن ایجاد كرده است.

ریشه شكل گیری القاعده به عنوان شاخه نظامی سلفیون بیشتر به حمایتهای منفعلانه برخی كشورهای عرب حامی فرقه سلفی و رقابتهای شوروی و آمریكا در دهه های پایانی جنگ سرد باز می گردد؛ زمانی كه شوروی با هدف دستیابی به آبهای گرم جنوب، افغانستان را اشغال كرد.

در آن زمان، برخی از كشورهای عربی با مقدس خواندن جنگ آزادی افغانستان، كمكهای مالی و نظامی فراوانی را به گروه ۴۲ هزار نفری چریكهای نظامی درگیر این جنگ ارایه كردند.

این چریكها همان گونه كه گورباچف در مقاله ای خطاب به بوش تحت عنوان «از شوروی درس بگیر!» تصریح می كند در درون خاك پاكستان از حمایتهای آمریكا برخوردار بودند؛ زیرا در آن زمان، آمریكا در موقعیتی نبود تا از مرزهای شمالی افغانستان دفاع كند و در این شرایط، بهره برداری از قدرت چریكهای موسوم به «عرب - افغان» برای فرسایش قدرت و قلمرو استراتژیك شوروی بهترین فرصت برای كاخ سفید به شمار می آمد. این چریكها پس از عقب نشینی شوروی از افغانستان، شبكه ای را با عنوان القاعده تأسیس و با هدف گسترش فعالیت خود، شعبه هایی را در سراسر جهان ایجاد كردند.

پس از فروپاشی شوروی، آمریكا به دلیل احساس خلاء ایدئولوژیك، در انسجام بخشی به هویت خود و با انگیزه خلق تصویری از یك دشمن جدید با استناد به رفتارهای برخی از گروههای بنیادگرای تندرو اسلامی، اقدام به ترویج نگرشی ذات گرایانه در رویارویی با اسلام كرد تا بدین ترتیب، به اهداف ژئوپلتیك و ژئواكونومیك خود مبنی بر حضور مستقیم نظامی در منطقه و تأمین امنیت اسرائیل دست یازد.

واشنگتن برای تحقق چنین هدفی، ابتدا زمینه قدرت گیری گروه طالبان و القاعده در افغانستان را به وجود آورد، اما بی درنگ پس از اشغال افغانستان و دست یازی طالبانیهای تندرو به اقدامهای بسیار خشونت بار در سال ۱۹۹۶ بهانه لازم برای تبدیل آنها به تصویر غالب و مسلط «دشمن» در واشنگتن فراهم شد.

حملات ۱۱ سپتامبر نه تنها زمینه و بهانه كافی را برای آمریكا درخصوص براندازی افراطیون طالبان و اشغال افغانستان مهیا كرد، بلكه پس از آن، بوش دكترین محور شرارت را ارایه داد و بدین ترتیب زمینه لازم برای اشغال عراق را نیز فراهم كرد.

اما آیا هدف آمریكا از لشكركشی به خاورمیانه مبارزه با تروریسم، بویژه القاعده و طالبان است؟ واقعیت این است كه آمریكاییها با بهره گیری از تجربه افغانستان و عراق، بهتر از همگان به این مسأله واقفند كه مبارزه سخت افزاری با مقوله تروریسم هیچ جایگاهی ندارد، اما همچنان به جای حل ریشه ای و بنیادین تروریسم، مدام بر طبل جنگ ضد ترور می نوازند تا بدین وسیله حضور نظامی خود در منطقه استراتژیك خاورمیانه را تثبیت كنند، ضمن اینكه آمریكاییها با بزرگنمایی چهره خشن گروههای بنیادگرای اسلامی در نظر افكار عمومی جهان می توانند به راحتی سناریوی تخریب وجهه اسلام حقیقی را پیگیری كنند.

رضا جنیدی



همچنین مشاهده کنید