چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

پاریس شهر حاشیه نشینان معترض


پاریس شهر حاشیه نشینان معترض

پاریس, این شهر رؤیایی, این مهد روشنفكری, چهره ای زیبا از خود به نمایش گذاشته است شهری كه برج ایفل آن نماد زندگی مدرن است, نماد شهری است كه می توان به دور از تمام زشتی ها و ناخوشی ها شهرنشینی را به مفهوم واقعی در آن دید

پاریس، این شهر رؤیایی، این مهد روشنفكری، چهره ای زیبا از خود به نمایش گذاشته است. شهری كه برج ایفل آن نماد زندگی مدرن است، نماد شهری است كه می توان به دور از تمام زشتی ها و ناخوشی ها شهرنشینی را به مفهوم واقعی در آن دید. اما پاریس رمان «زندگی در پیش رو» نوشته «رومن گاری» با ترجمه لیلی گلستان، نشانی از پاریس محبوب ندارد. این رمان شرح زندگی نوجوانی الجزایری تبار در شهر پاریس است. اما این پاریس، شهری نیست كه ما می شناسیم.

پاریس «زندگی در پیش رو» پاریس حلبی آبادها و حاشیه هاست. پاریس جهان بی تبار و نسلی بی ریشه و گمشده است. تصویری از زندگی اقوام و قبایل عرب، یهود و آفریقایی نژاد است كه بعد از جنگ جهانی دوم و استقلال الجزایر، سیل آسا وارد این شهر شده اند و تمام خروجی و ورودی های حاشیه ای شهر را به تصرف خود درآورده اند؛ اقوامی كه كم كم بخشی از پاریس می شوند و پاریس بدون آنها مفهومی كم رنگ دارد. رمان، سرنوشت و تقدیر انسانهایی است كه به خاطر بی موطنی و نداشتن اصالت و طبقه از راههای نامشروع و خلاف به كسب درآمد مشغولند؛ محور این مشاغل كه یكی از پست ترین اعمال انسانیت، اعمال نابكار زنان است، خیابانهای پاریس در اشغال همین افراد یعنی زنان خیابانی می افتد؛ زنان مهاجری كه جز پاركها و پیاده روها محلی برای زندگی ندارند، نتیجه عمل كاملاً آشكار است، بیماری های مقاربتی- بزهكاری، تجاوز- فقر و از همه مهمتر تولد كودكان نامشروع كه می بایست در پرورشگاهها نگهداری شوند و همین مسئله عارضه دیگری است كه پایتخت را تحت الشعاع خود قرار می دهد، اما مسئله به همین جا ختم نمی شود زیرا آنچه در داستان اتفاق می افتد چیز دیگری است كه بغرنج ترین حوادث شوم انسانی را زیر لایه های پنهانی اش به همراه دارد. در داستان، زن یهودی تباری كه او هم از قربانیان جنگ جهانی دوم است به خاطر مشكلات عدیده ای چون از دست دادن موطن و خانواده، نداشتن سرپناه و شغل مناسب وارد جرگه زنان خیابانی می شود و از طریق كارهای ناشایست ارتزاق می كند و در دوران كهنسالی با باز كردن پرورشگاه غیرقانونی به صورت پنهانی به پرورش كودكان نامشروع می پردازد؛ كودكانی كه از داشتن هرگونه امكانات شهروندی از قبیل مدرسه و بیمه محرومند، اما این كودكان با نژادهای مختلف در خانه این پیرزن بی آن كه بدانند پدر و مادرشان چه كسانی هستند و از هویت خویش هیچ اطلاعی داشته باشند خیلی سریع به یك نوع تعامل می رسند كه شاید نتیجه جبر شرایط و چندگانگی فرهنگی و زبانی است- جالب است كه كودك قهرمان داستان به زبانهای عربی- فرانسه و عبری مسلط است كه تحت شرایط خاص مطرح شده به این نقطه رسیده است و مسئله دیگری كه می تواند این مهمانان ناخوانده را به یك اتحاد و همدلی نزدیك كرده باشد عدم ارتباط و احترام شهروندان پاریسی است كه موجب به وجود آمدن این هماهنگی است. به هر جهت این اتفاق در زندگی این شهروندان نوین افتاده است و از همین طریق توانستند با شهروندان پاریسی و صاحبان اصلی آن تا حدی ارتباط برقرار كنند. جالب ترین و مهمترین حادثه ای كه در داستان پدید می آید این است كه حاشیه نشینان پاریسی در محور اصلی قصه و شهروندان واقعی پاریس در حاشیه قرار می گیرند و هر از چند گاهی كه وارد متن می شوند به خاطر ارتباط برقرار كردن حاشیه نشینان با آنها بوده، نه برعكس آن.

در «زندگی در پیش رو» ما هیچ گاه نمادهای شهری پاریس را احساس نمی كنیم؛ نمادهایی كه از مشخصه های مدرن فرانسه باشد. در عوض «بل ویل» كه جزو محله های پست و از عوارض مدرنیته فرانسوی است را كاملاً درك و لمس می كنیم؛ مكانی كه می تواند در آینده نماد پاریس باشد.

حضور میلیونی اعراب مسلمان و سیاهپوستان آفریقایی... كه با حضور در حواشی شهر، پاریس را به محاصره خود درآورده اند و تم داستان زمانی را دنبال می كند كه ما می توانیم به آینده این كودكان بی شناسنامه توجه موشكافانه تری داشته باشیم؛ آنهایی كه نسل سوم نوع خود را پدید می آورند. حاكمیت فرانسه دیگر نمی تواند با این نسل رفتاری به مثابه گذشته داشته باشد زیرا این نسل سومی ها به نوعی خود را صاحبان پاریس می دانند چون صاحب حقوق اجتماعی هستند، مدرسه می روند، شهروندند و در كلیه تصمیمات سیاسی و فرهنگی سهیمند. آنان جزو آمار پاریس به حساب آمده اند و به زبان فرانسوی تكلم می كنند و هرگز سرزمین نیاكان خود را ندیده اند و جایی را كه به عنوان سرزمین مادری خود می شناسند همین پاریس است. به عنوان مثال اگر بخواهیم نگاهی به اتفاقات چند ماه اخیر در فرانسه بیندازیم متوجه می شویم كه همین حس شهروند بودن جوانان بی تبار فرانسوی است كه منجر به اعتصابات و تظاهرات و خسارات ناشی از همین پیامد بوده كه حاكمیت فرانسه را در دشوارترین برهه های تاریخ معاصر خود قرار داده است.

نویسنده در این رمان زندگی مهاجران پاریسی كه قبلاً در فیلمها و داستانها با عناوینی چون بزهكاری و نابهنجاری معرفی می شدند را به عنوان یك اصل و یك فرهنگ پذیرفته است و بی هیچ غرض و عنادی ارتباط این ملیتهای مختلف و سلیقه های دینی و مذهبی شان را دوستانه و صمیمی نشان داده است و اتهام اندیشه ستیزی كه در اروپا به نگرش های دینی نسبت داده است را رد می كند و ریشه تروریسم را در جایی دیگر جست وجو می كند.

ما در این داستان پاریس را شهری می بینیم با همه زیبایی ها و زشتی هایش كه ادبیات فرهنگی و سیاسی اش بی شك به خاطر حضور شهروندان حاشیه نشین دچار تغییر و تحول می گردد؛ ادبیاتی كه در یك خیزش طولانی به محله هایی چون گوت دور نقل مكان داده است.

علی خوشتراش



همچنین مشاهده کنید