جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

نوستالژی ملبورن


نوستالژی ملبورن

فریاد جواد خیابانی بعد از گل دوم ماندگارترین فریاد گل در ذهن طرفداران فوتبال خواهد بود فریادی برآمده از توقف ۲۰ ساله پشت دیوارهای بلند جام جهانی در آن بازی ما با فرمول «فوتبال ایرانی» موفق شدیم هیچ گاه با فرمول منطق به موفقیت نمی رسیدیم

▪ فریاد جواد خیابانی بعد از گل دوم ماندگارترین فریاد گل در ذهن طرفداران فوتبال خواهد بود. فریادی برآمده از توقف ۲۰ ساله پشت دیوارهای بلند جام جهانی! در آن بازی ما با فرمول «فوتبال ایرانی» موفق شدیم. هیچ گاه با فرمول منطق به موفقیت نمی رسیدیم.

منطق را باید در چندین بازی قبل از آن به کار می گرفتیم. اصولاً ما انجام کارهای دشوار را ترجیح می دهیم. لذتش بسیار بیشتر است. تصور کنید در آن بازی کشک بادمجانی! ما بحرین را می بردیم و به جام جهانی می رفتیم، عابدزاده ستاره جوهور باروی مالزی نمی شد، حماسه ملبورن رقم نمی خورد، شور و شوق عمومی به فوتبال این همه بیشتر نمی شد و...

▪ بین ۲ نیمه دیدار دکتر ذوالفقارنسب بنا بر فلسفه مربیگری و ذهن منطقی اش سعی در تحلیل بازی و شناساندن نقاط ضعف و قوت تیم خود و حریف برای بازیکنان دارد . در سوی دیگر والدیر ویه رای احساساتی برآمده از فوتبال غریزی آمریکای جنوبی هم یک جمله تاریخی می گوید: بروید و هر طور که دلتان خواست بازی کنید! این بازی منطق و تاکتیک پذیر نیست! توجه کنید او این جمله را در شرایطی می گوید که توان ۲ تیم به هیچ وجه برابر نیست. اکثر استرالیایی ها ستاره های تیم خود در لیگ برتر هستند. هری کیول، تونی ویدمار، مارک بوسنیچ و... ما نیمه اول را با یک گل خورده و بیش از ۱۲ گل نخورده! پشت سر گذاشته بودیم. ظهر بازی دایی و خداداد دعوای لفظی شدیدی با هم داشتند. می گویند تمامی مقامات فدراسیون از شدت ترس توان هیچ حرکتی برای تغییر فضا را نداشتند. سکوت مرگباری بر اردو حاکم شده بود. در نیمه اول جو وحشتناکی بر ورزشگاه حاکم بود. تری ونبلز مغرور ادعای برد پرگل مقابل ایران را داشت. تحمل آن فضا از صفحه تلویزیون هم دشوار بود.

تنها نکته مثبت توان روحی بالای سنگربان ما بود. بی شک بدون او پیروزی امکان پذیر نبود. آنجا که بعد از خوردن گل دوم هم پشتک می زد و با گرفتن توپ با یک دست سعی داشت روحیه را به تیم برگرداند. عابدزاده به تنهایی یک تیم بود. مفسر تلویزیون استرالیا حرکات او را با حرکات لارنس اولیویه ستاره بی بدیل سینمای انگلستان مقایسه می کرد. همه چیز علیه ما بود تا پاره کردن تور دروازه توسط تماشاگر نیمه دیوانه استرالیایی که هم باعث شد حملات آنها دچار وقفه شود و هم فرصت تجدید قوا را برای ما فراهم کرد و ورود ابراهیم تهامی که سرعت او دفاع مغرور و کند استرالیا را به واکنش وادار کرد. حرکت پا به توپ سریع او، پاس عرضی خداداد، ضربه زمینی باقری( که پس از گذراندن محرومیتش به تیم بازگشته بود) در حالتی نامتعادل، ما را به بازی برگرداند. استرالیایی ها باور نمی کردند توپ های صددرصدی آنان با ستون سنگی دروازه بان و مدافعان ما گل نشود اما اولین حمله جدی و همه جانبه ما تبدیل به گل شود و همین امر عصبی شدن آنها را در پی داشت. در ادامه بازی استرالیایی ها به هیچ وجه تمرکز و اعتماد به نفسی را که بازی را با آن آغاز کرده بودند، نداشتند.

▪ ماندگارترین تصویری که از فوتبال در ذهن شما نقش بسته کدام است؟ نگارنده که آن زمان دوران نوجوانی را طی می کردم هیچ گاه صحنه تسلیم شدن مارک بوسنیچ، دروازه بان استرالیا را از یاد نخواهم برد.آن ژست ترحم برانگیز بوسنیچ که نای برخواستن از زمین را نداشت یکی از ماندگارترین تصاویری است که تا مدت ها نیز تیتراژ برنامه های ورزشی بود. پاس عمقی دایی، خداداد را در موقعیتی تک به تک قرار داده بود، انگار زمان ایستاده بود، از زمان حرکت خداداد تا غلتیدن توپ در دروازه استرالیا دست ها به سوی آسمان دراز بود و هر کسی بدن خود را طوری حرکت می داد که انگار او زننده ضربه است.خداداد، فلفل فریمانی ایران کاری کرد که او را در حد اسطوره های تاریخی ما بالا آورد. «حماسه ساز ملبورن» لقبی که رسانه ها به عزیزی دادند با پیچ و تاب هایش آنچنان بوسنیچ را فریب داد که امکان هر گونه عکس العمل دوباره را از او گرفت. باورکردنی نبود اما ما گل دوم را به استرالیا زده بودیم. تحلیلگری در توصیف این لحظه نوشته بود: در این لحظه ۷۰ میلیون نفر از جمعیت کره زمین کم شده بود چون ایرانی ها از شادی به هوا پریده بودند! کدام پدیده را سراغ دارید که تمامی افراد را فارغ از همه «مرزبندی ها» و «خط کشی»ها اینچنین از خود بی خود کند؟

▪ تمامی بازی قبل از به ثمر رسیدن گل تساوی یک طرف، از آن لحظه تا پایان بازی و آن ۱۲ دقیقه وقت اضافه معروف ساندروپل داور مجاری، یک طرف دیگر! معنای استرس را در آن دقایق با تمام پوست و گوشتمان احساس کردیم. ضربات استرالیایی ها بود که از چپ و راست به سمت دروازه ما نواخته می شد. نقطه اتکای ما به مانند تمامی لحظات بازی، دروازه بان افسانه ای ما بود که رضا شاهرودی پیستون چپ ما در آن بازی در توصیف او گفته بود: انگار جلوی دروازه تیغه کشیده بودند. می دانستیم احمدرضا جانش را می دهد اما در آن لحظات گل نمی خورد!

تصویری که بعد از پایان بازی دیده شد، بعد از انقلاب کم سابقه بود. تمامی ایران غرق در شادی بودند و تصاویر بازیکنان روی دست مردم و ماشین ها در حرکت بود. جشنی که تا صبح طول کشید و...

نوستالژی این بازی آنقدر پررنگ است که هنوز هم زنده است. با اینکه یک بار دیگر نیز صعود را تجربه کردیم اما حتی اگر بارها این صعودها را تکرار کنیم بعید است بتوان آن را با این صعود رؤیایی برابر دانست. نشانه اش همین که پس از گذاشت ۱۱ سال از آن روزها برای سالگردش می نویسیم و لذتی را که سال هاست تجربه نکرده ایم، زیر دندان مزه مزه می کنیم.



همچنین مشاهده کنید