پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

شخصیت پردازی در سینمای انتونیونی


شخصیت پردازی در سینمای انتونیونی

سینمای آنتونیونی به گونه ای است که با توجه به ریتم فیلم ها می تواند در موضوعاتی چون عشق و احساسات به بررسی بسیار عمیقی بپردازد و طوری دیالوگ ها قرار داده می شوند که بوجود آمدن چنین احساسات قوی را نمی توان غیر عادی دانست

شخصیت هایی تنها و تا حدی گوشه گیر. آن ها به دنبال چیزی هستند که خودشان نمی دانند. گویی زندگی بدون هدفی دارند. گاهی به هدف خود می رسند و گاهی نیز پی به پوچی هدف خود می برند و حتی تا مرز این پیش می روند که قسمتی از زندگی شان توهمی بیش نبوده است. چنین شخصیت هایی را با تمام عجیب بودن می توان قبول کرد و با آن ها نیز تا حدی همذات پنداری کرد و شاید تنها دلیل این نوع نگرش بیننده نیز ٬ فلسفه عمیق عشق در نظر آنتونیونی باشد که می تواند به بیننده القا کند. عشقی مدرن که حد و مرز نمی شناسد و حتی ممکن است در یک نگاه یا یک برخورد بوجود آید و حتی پس از سال ها از بین برود و به راحتی فراموش شود. عشقی که باعث می شود بدون هیچ ترسی ٬ از طرف یکی از زوج ها در جلوی همسر آشکارا بیان شود شود.

در شب لیدیا ( ژان مورو ) به دنبال چیزی است که خودش نمی داند. گویی در زندگی اش هیچ هدفی ندارد و بود و نبودش هیچ تفاوتی با هم ندارد. تنها چیزی که او را نگه داشته بود عشق او به شوهرش بود که اکنون از بین رفته است. او همسرش را تنها می گذارد و در خیابان ها و محله های قدیمی برای یافتن خودش و هویتش و شاید هدف و گمشده اش جستجو می کند. والنتینا ( مونیکا ویتی ) در شب دختر جوانی است که هیچ توجهی به آن چه در اطرافش می گذرد ٬ ندارد و خودش نیز می گوید که دوست دارم از میان صدا ها بعضی ها را انتخاب کنم و گوش کنم. او نیز اعتراف می کند که در ذهنش هیچ چیزی وجود ندارد و حتی عشقش نیز با محکم تر شدن رابطه اش با شخصی از بین می رود.

در آگراندیسمان شخصیت آن عکاس جوان را می بینیم که درگیر مارجرایی در عکس هایش می شود و زمانی که آن ها را در می یابد و می تواند ارتباط بین آن ها را درک کند ٬ متوجه می شود که عکسی وجود ندارد و هیچ اثری از آن اتفاق که مدتی ذهنش را درگیر کرده بود وجود ندارد. گویی بخشی از زندگی اش توهمی بیش نبوده همان طوریکه با مصرف ماریجوانا هم دچار چنین توهمی می شود و این حس در ما القا می شود.

او خود نیز با این فراموش کردن ها و توهم ها کنار می آید و آن را قبول می کند. دو دختر جوان در آگراندیسمان می بینیم که بار ها برای عکس گرفتن مراجعه می کنند اما در نهایت عکسی گرفته نمی شود بلکه به ارتباط بین آن دو دختر و عکاس جوان می انجامد ٬ آن ها حتی خود نیز هدفی ندارند و شاید تنها هدف آن ها سرگرمی است. آن ها برای عکس گرفتن حتی مسافتی به دنبال اتومبیل عکاس جوان می دوند اما زمانی که می توانند عکس بگیرند ٬ این کار را نمی کنند.

این ها بیانگر همان شخصیت هایی بی هدف هستند که خودشان نیز درگیر یافتن هدفی در زندگی هستند و وقتی نیز که به آن هدف ظاهری خود می رسند ٬ پی می برند که این هدف اصلی نبوده و به کار دیگری مشغول می شوند.

شخصیت زن در فیلم های آنتونینی به گونه ای است که از قدرت بسیار بالایی برخوردار است و طوری که می تواند هر طور که بخواهد مرد مورد علاقه اش را به خود وابسته کند. قدرت جنسی زن در ارتباط های رودرو در فیلم های آنتونیونی طوری نمایش داده می شود که در اولین دید می تواند طرف مقابل را مردد کند و حتی مردی را که همسری دارد. مونیکا ویتی در سه گانه آنتونیونی نماینده بسیار آشکاری از زنی با قدرت بسیار زیاد است و با عشوه های مخصوص و نوع صحبت کردن خود هر مردی را می تواند جذب کند و به موقع از خود براند و این همان قدرت است. در مارجرا در سکانسی شاهد جمع شدن تعداد زیادی از مرد ها به دور او هستیم و او بی تفاوت از آن ها قدم می زند. این همان نشانه جذب مردان از طرف زن زیبا و نیز بی اراده بودن مرد ها برابر چنین موقعیتی است.

در آگراندیسمان مانکن هایی را می بینیم که بدون هیچ احساسی در جلوی دوربین عکاسی عکاس جوان قرار می گیرند و در مقابل آن ها دختری را می بینیم که با احساست خود می تواند عکاس جوان را جذب خودش کند ٬ گویی در دنیایی دیگر قرار دارد و این نشان دهنده قدرت جنس مخالف برای جذب کردن هر مردی به سمت خودش است.

در شب ٬ والنتینا ( مونیکا ویتی ) با توجه به قدرت استفاده اش از جاذبه های جنسی می تواند جیووانی ( ماستریانی ) را مغلوب خود کند و او را به خود جذب کند.

برعکس موقعیت زنان در فیلم های آنتونیونی قدرت مردان را می بینیم که در مقابل شهوت رنگ می بازند و فراموش می شوند.

جیووانی ( ماستریانی ) در شب می بینیم که در بیمارستان در مدتی بسیار کوتاه اسیر خواسته های شهوانی دختری در یکی از اتاق های بیمارستان می شود و تنها چیزی که از او در این ارتباط سریع می بینیم تنها تسلیم شدن در برابر قدرت جنسی و این جاذبه است. این در حالی است که جیووانی خود نماینده گروهی از روشنفکران است و نویسنده بزرگ و جوانی است و می تواند با همه چیز برخوردی منطقی داشته باشد ٬ اما باز در مقابل عشق ٬ این احساسات است که ایجاد رابطه می کند.

ر واقع همواره این زن است که قدرت انتخاب دارد و این انتخابش را بر مرد تحمیل می کند و حتی باعث به هم خوردن زندگی دو نفر می شود و در آخر نیز دوباره همین زن است که تصمیم به ادامه این رابطه می گیرد و این نشان دهنده قدرت زن است. همان طور که در پایان ماجرا می بینیم که باز همان کلودیا است که دستش را بر پشت مرد می گذارد و بدین معنی که او را بخشیده و این رابطه ادامه دارد.

سینمای آنتونیونی به گونه ای است که با توجه به ریتم فیلم ها می تواند در موضوعاتی چون عشق و احساسات به بررسی بسیار عمیقی بپردازد و طوری دیالوگ ها قرار داده می شوند که بوجود آمدن چنین احساسات قوی را نمی توان غیر عادی دانست. یکی از دلایل موفقیت سه گانه آنتونینی نیز همین ریتم کند آن ها و نیز شخصیت پردازی بسیار قوی در این فیلم ها است.

نوشته شده توسط مرتضی بهمنی

پی نوشت:

این مطلب را بعد از دیدن شش فیلم از آنتونیونی در مورد پنج فیلم از آن ها نوشتم. برداشت من از شخصیت پردازی در سینمای آنتونیونی تنها به همین چند فیلم محدود می شود و ممکن است کلی نیز باشد اما اکنون با توجه به دیدن تنها همین چند فیلم می توانم این مطلب را در همین پنج فیلم ماجرا ٬ شب ٬ کسوف ٬ صحرای سرخ و آگراندیسمان بسط دهم.



همچنین مشاهده کنید