پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
نقد کتاب خاله بازی اثر بلقیس سلیمانی در نشست نقد ادبی والس
این جلسه از نشستهای نقد رمان والس به نقد رمان "خالهبازی" اثر "بلقیس سلیمانی"، اختصاص داشت. در این جلسه که خود نویسنده نیز حضور داشت، عنایت سمیعی، میترا الیاتی، شهلا زرلکی و لادن نیکنام به نقد رمان پرداختند. آنچه در ادامه میخوانید مباحثی است که در این جلسه مطرح شدهاند. توضیح آن که سعی شده مطالب با لحن شفاهی منتقدین ارائه شود و روشن است که دقت بحث شفاهی با مکتوب متفاوت است.
عنایت سمیعی به قرائت متن مکتوبی که دربارهی رمان خالهبازی نوشته بود پرداخت. او در این متن با اشاره به ویژگیهای رمان به مثابه ژانری متعلق به خودآگاهی تاریخی انسان و اینکه محصول ناخرسندی از وضعیتی اجتماعی است گفت: رمان "خالهبازی" با تاملی نظرورزانه در خصوص آدم و حوای مانوی آغاز میشود که به موجب آن آدم نورانی و حوا ظلمانی است. به پیروی از اندیشهی ثنوی، ساختار رمان نیز ثنوی است و عنصر روایت بین دو شخصیت اصلی رمان (مسعود و ناهید) تقسیم میشود. این رمان با برجسته سازی نشانههای جبری سرنوشت محتوم زن ایرانی را هم بر حسب بازتولید اسطوره مانوی دنبال میکند.
خالهبازی با خودکشی "سیما" و فرار "ناهید"، در نتیجه گیری پدیدهی دوهمسری را تائید نمیکند اما با مقدمه چینی روشنفکرانه و انطباق سرنوشت زن بر باورهای اسطورهای همسو با ارزشهای رسمی در انکار نقش تاریخی زن اهتمام میورزد. با این همه اصرار مولف در بازگشت به جهان اساطیری و گره زدن آن با ارزشهای سنتی، قدرت توهم آفرینی مضاعف دارد که نمیتوان آن را دست کم گرفت.
سلطه ی شما به عنوان نویسنده و دخالت در شنیدن صدای ناهید و مسعود به طور یک در میان موضوعی اندیشیده است. این دخالت شما را در اجازه دادن به صحبت آزادانه ی آنها میرساند. یک دگردیسی در کاراکتر ناهید در حرکتی که از روستا به شهر میکند و لایههای مدرن را کسب میکند شاهدیم. دراین دگردیسی از یک دختر روستایی به دختر شهری المانهای واقعی دیده نمیشود. دخترهای روستایی معمولا سعی میکنند در برخی موارد از دخترهای شهری جلو بزنند. این نشانهها را بچههای شهرستانی در شهر نشان میدهند. این روند در این کاراکتر دیده نمیشود.
شما مرزها را تفکیک کردهاید. فصل کودکی، نوجوانی، جوانی و زمان حال. شما این موقعیتها را توسط کنش بیرونی نشان داده اید. ولی من انتظار داشتم به عنوان مثال از بچه دار نشدن این زن یک برش روان شناسانه نشان داده شود. من دردی در این زن احساس نکردم. شما شخصیت را بر اساس کنش و حوادث پیش میبردید نه توصیف روانی او. در مورد مسعود هم همینطور بود. مسعود وقتی در برابر پیشنهاد گرفتن زن دوم قرارگرفت این پیشنهاد را بدون هیچ جنجال و درگیری فکریای به سادگی پذیرفت. دراین رمان به شخصیت مردم ساده انگارانه نگاه شده است.
من فکر میکنم شما میخواستهاید اسطورهها را با این قصه پیوند بزنید و بار زیادی بلند کردهاید که برخی از بارها ریختهاند. تصمیم گیری مسعود در ازدواج با چنین زنی، یک تصمیم گیری عادی نیست و در رمان این تصمیم گیری توجیه نشده است.
در مجموع میتوانم بگویم در تلویزیون و رسانهها خیلی دارد به مسالهی زن دوم یا چنین مسائلی پرداخته میشود. لازمهی نزدیک شدن به این جو تحقیق دربارهی مردانی است که این تجربه را داشتهاید. رمان نباید مثل سریال باشد، در رمان باید به عمق نزدیک شویم.
من این کتاب را دو بار خواندم. یک بار با لذت خوانده شدن و بار دوم با نگاهی ریزبینانهتر. دو فصل اول خوب شروع شدند ولی بعد از آن به جای دیگری پرتاب میشویم. جایی که وارد زندگی بومی شدیم فکر میکردم در یک فصل جمع شود و دوباره به ادامهی فصل دوم بازگردیم ولی این گونه نشد. من گمان میکنم شما میخواهید علیه یک جور روشنفکری سطحی حرف بزنید. اگر هدفتان این باشد که بگویید روشنفکران این جامعه هر جا به نفعشان باشد عامی میشوند، موفق شدهاید. شخصیتهای رمان شما واقعا روشنفکر واقعی نیستند. حمیرا به ظاهر زن روشنفکری است ولی در واقع خاله زنک است. این رمان گره ندارد. شوهر از اول میدانسته که زن بچه دار نمیشود و یکباره به همین بهانه تصمیم میگیرد دوباره زن بگیرد. مشخص نیست این زن که این همه محبت میکند آیا به خاطر عشق به مرد است یا چیز دیگری.
پایان بندی از زبان حمیرا جالب نبود.
در مجموع من با سؤالهای مطرح شده توسط نویسنده درگیر نشدم.
در کل این کار را نسبت به رمان قبلی شما کمی پایین تر میبینم. از نظر مضمونی با کار قبلی وجوه مشترکی دارد. همچنان هستهی مفهومی اثر عوض شدن آدمها در طی زمان و عقب ماندن از آرمان خواهیهای آن نسل است. این مساله احتمالا دغدغهی نویسنده است.
این که این کار را ضعیف تر از کار قبلی میدانم دلایلی دارد:
یکی از دلایل انتخاب نوع روایت است. انتخاب این نوع بازی روایی که یک فصل ناهید راوی است و یک فصل مسعود، کار سختی است و اگر نویسنده از پس آن برنیاید باعث ضعیف شدن کار میشود. در اینجا هر دو راوی یک لحن دارند. لحن مسعود مردانه نیست. لحن زنانهی راوی به کل کار حاکم است.
یکی دیگر از دلایل، خرده روایتهای زاید و بدون تکلیف است. سوژه اگر خوب پرداخته میشد، سوژهی جالبی بود. یکی از این خرده روایتهای زاید مسالیی ارث و میراث است که کارکردی در راستای خط روایی کلی ندارد. این خرده روایتها باعث شده اند ساختار رمان چندصدا جلوه کند ولی در واقع اینطور نمیشود.
در این رمان، سوژه جذابیت ایجاد میکرد و نقطهی قوت کار بود. اگر از اغراق آمیزی لحن حمیرا کاسته میشد و سبک سری لحن او کاسته میشد بهتر بود.
کتاب مشکل ویرایشی داشت و جای ویراستار برای این کتاب خالی بود. نامتناسب بودن افعال مشهود بود.
تعریف ما از روشفکر فرق دارد. ولی دراین کتاب منظور من روشنفکران دینی بود؛ چون آنها را میشناسم.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران رهبر انقلاب کارگران سریلانکا حجاب دولت پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم
تهران سیل شهرداری تهران کنکور هواشناسی سلامت پلیس فراجا فضای مجازی قتل وزارت بهداشت قوه قضاییه
خودرو قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا دلار بازار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو بورس سایپا تورم قیمت سکه
تلویزیون سریال مهران مدیری تئاتر کتاب سینمای ایران رادیو شعر سینما فیلم سینمایی انقلاب اسلامی بازیگر سینما و تلویزیون
ناسا دانشگاه فرهنگیان کنکور ۱۴۰۳ دانشگاه آزاد
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه آمریکا فلسطین جنگ غزه روسیه چین طوفان الاقصی عملیات وعده صادق ترکیه اتحادیه اروپا
فوتبال استقلال فوتسال باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس بازی تراکتور تیم ملی فوتسال ایران والیبال پرسپولیس رئال مادرید بارسلونا
هوش مصنوعی فیلترینگ مریخ تبلیغات تسلا وزیر ارتباطات ایلان ماسک اپل مایکروسافت فناوری نخبگان سامسونگ
سلامت روان داروخانه دوش گرفتن یبوست