جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

یک نقاشی باشکوه در سینما


یک نقاشی باشکوه در سینما

گفت وگو با جولین شنیبل, کارگردان نامزد اسکار

هنگام ناهار است که وارد استودیوی جولین شنیبل در نیویورک می‌شویم.او در طبقه بالا مشغول چرت‌زدن است اما زندگی کاری‌اش هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود. کارمندان آراسته در زندگی شنیبل همه چیز زیبا و آراسته است مشغول کار کردن با لپ‌تاپ‌ها و موبایل‌هایشان هستند.

نقاشی‌هایی در ابعاد غول‌آسا (در زندگی شنیبل همه چیز غول‌آسا است) به دیوارها آویزانند. تصاویر بزرگ شده از کارت‌پستال‌های خدایان و معابد هندو، با لایه‌ای از رزین پوشانده شده و به طور نامنظم قلم‌موهایی رنگی روی‌شان کشیده شده است. در گوشه‌ای دیگر تصویری که شنیبل از خود کشیده است به چشم می‌خورد.

جولین شنیبل نقاش، فیلمساز، مجسمه‌ساز و طراح مبلمان است. استودیوی شنیبل در طبقه سوم ساختمانی است که پیش‌تر کارخانه عطرسازی بوده و در یک منطقه مسکونی آرام قرار دارد. او روی این ساختمان قدیمی، عمارتی ونیزی برای خود بنا کرده که هفت طبقه ارتفاع دارد، به رنگ صورتی روشن و مملو از ایوان‌هایی به سبک «رومئو و ژولیت» است. این محل بیش از آنکه یک ساختمان باشد، مانند اعلامیه‌ای است که می‌گوید: «جونیل شنیبل اینجا را خلق کرده است.»

ناگهان، انگار که حادثه‌ای در شرف وقوع است، استودیو حال و هوای دیگری پیدا می‌کند. جولین بیدار شده است. به آرامی راه می‌رود. او مردی تنومند و با مو و ریشی بلند و نامرتب است. عکاسی که منتظر شنیبل بود، او را به سمت یک مبل راحتی هدایت می‌کند. یکی، دو دقیقه‌ای طول می‌کشد تا روی صندلی‌اش بنشیند و بعد به عکاس می‌گوید چگونه عکسش را بگیرد.

شنیبل ۵۶ ساله، از سال‌های ۱۹۸۰ به عنوان یک نقاش موفق شهرت یافت. از آنجا که نقاشی به تنهایی نتوانست او را ارضا کند، پای به عرصه فیلمسازی گذاشت و در این زمینه نیز درخشید. «باسکویا» (۱۹۹۶) نخستین فیلم شنیبل بود که آن را بر مبنای زندگی ژان-میشل باسکوایا، نقاش فقید و دوست صمیمی‌اش، ساخت. او سپس «پیش از آنکه شب فرو افتد» را ساخت که اقتباسی از اتوبیوگرافی رینالد آرناس، شاعر کوبایی، بود و خاویر باردم برای ایفای نقش اصلی این فیلم نامزد اسکار شد. (شنیبل با عصبانیت می‌گوید: «لطفا به آنها فیلم زندگینامه‌ای نگوید. این عنوان خیلی بی‌ارزش است...» پس باید آنها را غیرداستانی بنامیم؟ «این فیلم‌ها را تنها تاویلی شخصی از زندگی این افراد می‌دانم، پس حتی اگر غیرداستانی هم باشد، باز داستان به آن راه می‌یابد.»)

«زنگ شیرجه و پروانه»، جدیدترین ساخته شنیبل بر مبنای کتاب پرفروش ژان-دومینیک بابی است. این فیلم در جشنواره کن برنده جوایز نخل طلا و بهترین کارگردانی شد و منتقدان فراوانی از آن به عنوان «شاهکار شنیبل» یاد کرده‌اند. شنیبل بدون اینکه هیچ تلاشی برای پنهان کردن خوشحالی‌اش کند می‌گوید: «نوشته‌های‌شان را خوانده‌ای؟ حتی مادرم هم تا به حال این‌قدر از من تعریف نکرده است!»

«زنگ شیرجه و پروانه» روایتگر داستان ژان-دومینیک بابی، سردبیر مجله فرانسوی «اله»، است که دسامبر ۱۹۹۵ در ۴۳ سالگی سکته کرد و مجبور شد بقیه زندگی را در شرایط نادری تحت عنوان «سندرم ناتوانی» بگذراند. او که کاملا فلج شده بود، می‌توانست ببیند و بشنود اما قادر به صحبت کردن نبود. بابی به طرز شگفت‌انگیزی توانست عقایدش را بیان کند، بدین ترتیب که پرستارش حروف الفبا را یک یک برای او می‌خواند و هر وقت به حرف مورد نظر بابی می‌رسید، او پلک می‌زد. بابی به همین صورت توانست کتابی درباره تجربیاتش بنویسد. «زنگ شیرجه و پروانه» در مارس ۱۹۹۷ منتشر شد و بابی تنها ۱۰ روز بعد از آن از دنیا رفت.

شنیبل ۷ سال پیش با این کتاب آشنا شد. در آن زمان فرد هیوز، دوست شنیبل و مدیر تجاری اندی وارهول، مبتلا به ام اس شده بود و شنیبل گاهی پیش او می‌رفت تا برایش کتاب بخواند. در یکی از ملاقات‌ها دارین مکورمک، پرستار هیوز، نسخه‌ای از «زنگ شیرجه و پروانه» را به شنیبل داد. او پس از بازگشت به خانه کتاب را در کتابخانه‌اش گذاشت و دیگر به سراغ آن نرفت. اوضاع به همین منوال گذشت تا اینکه روزی لوری آندرسن، دوست هنرمند شنیبل، مهمان او بود. آندرسن در عرض دو ساعت کتاب را بلعید و به شنیبل توصیه کرد حتما این کتاب را بخواند.

او به شدت تحت تاثیر کتاب قرار گرفت اما هیچ تصمیمی برای ساخت فیلمی بر مبنای آن نداشت، تا اینکه در بهار ۲۰۰۴ فیلمنامه‌ای از رانلد هاروود به دستش رسید. «یونیورسال» تصمیم داشت اقتباسی از این کتاب را با بازی جانی دپ بسازد و به گفته شنیبل، دپ تنها در صورتی حاضر به این کار بود که شنیبل فیلم را کارگردانی کند (این دو پیش از این در «پیش از آنکه شب فرو افتد» با یکدیگر همکاری کرده بودند) اما درگیر شدن دپ در «دزدان دریایی کارائیب» باعث شد از این پروژه باز بماند. شنیبل نیز مصمم شد فیلم را با عوامل فرانسوی و در بیمارستان «برک ماریتایم» واقع در نورماندی بسازد که بابی تا هنگام مرگش در آن بستری بود.

شنیبل تا آن زمان چیزی از زبان فرانسوی نمی‌دانست اما به گفته خودش توانست این زبان را ظرف یک ماه یاد بگیرد: «می‌دانستم باید در آن بیمارستان فیلمبرداری کنم، چون بابی همه چیز را درباره این محل در کتابش شرح داده بود. بدین ترتیب به فرانسه رفتم و فیلم را به فرانسوی ساختم... و تقریبا هر کاری که می‌توانست از نظر تجاری به ضرر فیلم باشد، انجام دادم. نکته اصلی اینجاست که گاهی مجبوریم فیلم را کاملا مطابق با واقعیت بسازیم اما اگر بتوان انسجام آن را حفظ کرد و امتیاز شک‌کردن را نیز برای مردم محفوظ نگه داشت، مسلما به تماشای فیلم خواهند آمد.»

«زنگ شیرجه و پروانه» تجربه‌ای به شدت جسورانه در عرصه فیلمسازی است. در ۴۵ دقیقه ابتدایی فیلم، دوربین از زاویه دید چشم‌های بابی به دنیا می‌نگرد و همزمان شاهد بیرون آمدن او از اغما هستیم. با آشکار شدن تدریجی تصویر پزشکان و پرستارها و شروع زندگی روزمره بابی در وضعیت جدیدش، صدای ذهن او به گوش می‌رسد. او با لحنی عصبانی، بریده بریده و البته آرزومند برای فائق‌آمدن بر ناتوانی‌اش سخن می‌گوید (بازی ماتیو آمالریک در نقش بابی بسیار چشمگیر است).

با ورود عفونتی درون چشم راست بابی، دست یکی از پزشکان وارد تصویر می‌شود تا با بخیه‌زدن چشم او را ببندد (تصویری بی‌نظیر که شنیبل با دوختن تکه‌ای لاتکس روی دوربین، موفق به خلق آن شده است). بدین ترتیب بابی باید با دیدی محدودتر و تنها با یک چشم به مبارزه خود ادامه دهد. از این لحظه به بعد دوربین تغییر موضع می‌دهد تا شاهد بدن درهم شکسته بابی و کج و معوج شدن چهره‌اش از هنگام آغاز روند دشوار ارتباط با جهان بیرون باشیم و بدین ترتیب نگارش کتابی آغاز می‌شود که حکم وصیتنامه او را پیدا کرد.

اما همان‌گونه که شنیبل نیز می‌گوید، «زنگ شیرجه و پروانه» فیلمی درباره ناتوانی جسمی نیست، بلکه: «فیلمی درباره آگاهی است.» اگرچه جسم ناتوان بابی، اسیر است اما تخیل او در دنیایی از اندیشه‌های پویا و داستان‌هایی درباره زندگی‌اش به پرواز درمی‌آید تا تجسم‌بخش رویاها و‌ آرزوهایش باشد که شنیبل همه اینها را به صورتی شاعرانه به تصویر کشیده است. این فیلم بی‌شک محصول کار یک هنرمند است و هر فریم آن به یک نقاشی باشکوه و زیبا می‌ماند. در صحنه‌ای از فیلم بابی، از خود می‌پرسد: «آیا تابه‌حال کر و کور بودم یا اینکه برای پی بردن به طبیعت واقعی وجودم، به چنین فاجعه‌ای نیاز بود؟» او چیزی به پایان عمرش باقی نمانده است اما از هر زمان دیگری خود را زنده‌تر می‌داند. در حقیقت این تراژدی زندگی بود که از او یک هنرمند ساخت.

«زنگ شیرجه و پروانه» در چهار رشته بهترین کارگردان، فیلمنامه اقتباسی، فیلمبرداری و تدوین نامزد دریافت جایزه از هشتادمین دوره جوایز اسکار است.

منبع : تلگراف،۱۹ ژانویه ۲۰۰۸

میک براون



همچنین مشاهده کنید