چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

درباره چین


درباره چین

یادداشتی در مورد کتاب چین نوشته هنری کیسینجر

مطالعه تاریخ چین و فراز و فرودهای آن و همچنین، مطالعه بنیان‌های فکری و نظری که چین امروز بر پایه آنها بنا شده است، یکی از موضوعات مورد علاقه اندیشمندان، پژوهشگران و دانشجویان حوزه روابط بین‌الملل است. در رابطه با دلایل این علاقه مندی باید به این نکته اشاره کرد که ظهور چین به عنوان یک قدرت در حال رشد و اهمیت رو به رشد این کشور در نظام بین‌الملل قرن بیست و یکم از مهمترین دلایلی هستند، که چین شناسی را به ضرورتی جذاب برای پژوهشگران عرصه روابط بین‌الملل بدل ساخته‌اند. در این میان، کتاب «در مورد چین» نوشته سیاستمدار کهنه کار و پژوهشگر برجسته روابط بین‌الملل، هنری کیسینجر از جمله کتاب‌هایی است، که تحلیلی جامع از تاریخ حضور چین در نظام بین‌الملل و ریشه‌های رفتار خارجی این کشور در گذشته و حال ارائه می‌دهد.

البته باید به این نکته اشاره شود که کیسینجر این بررسی را از خلال واکاوی روابط چین و آمریکا در طول تاریخ روابط میان دو کشور انجام می‌دهد. با توجه به این مقدمه کوتاه در نوشتار پیش رو مروری کوتاه خواهیم داشت بر تاریخچه حضور چین در روابط بین‌الملل و ریشه‌های رفتار بین‌المللی این کشور از نگاه هنری کیسینجر در کتاب «درباره چین» نویسنده بحث خود را با برشمردن ویژگیهای منحصر به فرد چین آغاز می‌کند و ریشه آنها را در آموزه‌های مکاتب فکری- فلسفی نظیر تائوئیسم و بویژه کنفوسیوسیسم جستجو می‌کند. او معتقد است چنین شناختی کمک می‌کند تا افزون بر ریشه یابی بسیاری از ویژگی‌های منحصر به فرد سیاست خارجی حزب کمونیست چین، درک درستی از رفتار این کشور در محیط بین الملل بدست آوریم. او با تاکید بر نقش پررنگ آموزه‌های کنفوسیوسیسم در شکل دهی به رفتار چین کنفوسیوس را ماکیاولی چینی‌ها می‌داند با این تفاوت که برخلاف ماکیاولی که به قدرت و مکانیزم‌های ساخت آن توجه داشت، کنفوسیوس بر اهمیت سازگاری اجتماعی تأکید می‌کرد. در ادامه اوبه دکترین سیاسی کنفوسیوسیم در قالب آموزه راه شاهانه اشاره می‌کند و تاثیر قوی این دکترین بر رفتار خارجی دولت چین در بازه‌های زمانی مختلف را به تصویر می‌کشد. در ادامه کیسینجر به عنوان دیپلماتی که در جریان مذاکرات دولت آمریکا با دولت چین بوده است و البته به عنوان پژوهشگری که از نزدیک رفتار سیاست خارجی چین را در بازه‌های زمانی مختلف رصد می‌کرده است، به شرح رفتار بین‌المللی چین در سال‌های اول شکل‌گیری جمهوری خلق چین به رهبری مائو می‌پردازد.

او می‌نویسد: «مائو به خوبی می‌دانست که در مسیر دست یابی به اهداف بین‌‌المللی جمهوری خلق چین، قدم نخست کسب شناسایی سیاسی و پذیرش چین از سوی اعضای نظام بین الملل به عنوان یک موجودیت دارای هویت مستقل است. او همچنین اطمینان داشت که در فضای ایدئولوژیک بدبینانه و درگیرانه جنگ سرد، امکان شناسایی یک کشور کمونیست از طرف کشورهای وابسته به بلوک غرب غیرممکن است. بنابراین دو گزینه پیش روی او قرار گرفت: پیوستن کامل به بلوک شرق و گره زدن سرنوشت چین به سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی یا پیدا کردن متحدانی جدید در فضای میان این دو بلوک جهت عمل مستقل چین.» در ادامه کیسینجر اشاره می‌کند که مائو با ارائه تئوری سه جهان و ابداع مفهوم جهان سوم در قالب آن راه دوم را انتخاب کرد. در ادامه کیسینجر عنوان می‌کند که در حالی که در دهه ۵۰، مقصود از امپریالیسم در سیاست خارجی چین تنها ایالات متحده آمریکا بود و چین در راستای سیاست میل به یک جهت شوروی با اتحاد جماهیر شوروی و علیه آمریکا همکاری می‌کرد، پس از اوج گیری اختلاف‌ها میان چین و شوروی در دهه ۶۰، سیاست ضد امپریالیستی چین، متوجه شوروی و آمریکا شد و هر دو را هدف گرفت.

دهه ۷۰ را کیسینجر دهه تولد عملگرایی چین در صحنه سیاست بین‌الملل معرفی می‌کند. او می‌گوید در این دهه، سیاست‌های ایدئولوژی محور دوران مائو مورد انتقاد قرار گرفت و سیاستمداران پکن متوجه اهمیت تهدید فزاینده ای شدند که اتحاد جماهیر شوروی به واسطه توان نظامی قابل توجهش متوجه موجودیت چین کرده بود. به باور او درک ابعاد این تهدید بود که باعث تغییر جهت رویکرد سیاست خارجی چین از تعصب انقلابی به عملگرایی مصلحت محور و از ایدئولوژی به ژئوپولیتیک شد. نکته مهمی که به گفته کیسینجر باید به آن توجه شود، این است که این تغییر جهت از ایدئولوژی به عمل‌گرایی در سیاست خارجی چین در حقیقت، بازتاب تغییر جایگاه حزب کمونیست چین از یک حزب انقلابی به یک حزب حاکم بوده است. در بخش پایانی کتاب کیسینجر به تحلیل سیاست خارجی دولت چین در دوران معاصر و در زمان رهبری هوجین تائو می‌پردازد و استراتژیهایی نظیر توسعه صلح آمیز و جهان سازگار را از مهم ترین استراتژی‌هایی معرفی می‌کند، که چین امروز به منظور پیگیری اهداف خود در صحنه بین المللی از آنها استفاده می‌کند. در تایید مدعای خود کیسینجر به سخنرانی دای بیگائو، وزیر امور خارجه چین،در دسامبر ۲۰۱۰ و تأکید او بر بحث توسعه صلح آمیز اشاره می‌کند. افزون بر این، کیسینجر به ناسیونالیسم چینی و جایگاه آن در سیاست خارجی چین امروز اشاره می‌کند و ناسیونالیسم چینی را ناسیونالیسمی عملگرا و کمتر ایدئولوژیک معرفی می‌کند.

سرانجام در فصل پایانی کتاب با عنوان چین در هزاره جدید کیسینجر چشم‌انداز حضور چین در صحنه جهانی را مورد بررسی قرار می‌دهد و ضمن توصیه به رهبران جهان مبنی بر قبول واقعیت قدرتمندی چین به رهبران چین نیز توصیه می‌کند، تا سیاست مسئول تری را در قبال موضوعات جهانی اتخاذ کنند و در ساخت جهانی امن تر فعالانه مشارکت کنند. در مجموع باید گفت کتاب «در مورد چین» نوشته هنری کیسینجر کتابی است مستند و دقیق و البته حاوی نکات آموزنده بسیار، کتابی که به همت انتشارات فرهنگ معاصر و با ترجمه روان و دقیق علیرضا امینی اکنون در اختیار علاقه مندان به این حوزه قرار دارد.

نویسنده : سهراب سعدالدین



همچنین مشاهده کنید