پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تكرار سناریو این بار برای برانكو


تكرار سناریو این بار برای برانكو

تیم ملی فوتبال ایران این روزها مبتلا به یك بیماری مزمن شده كه این ویروس كه شاید ویروس بی انگیزگی باشد همان تیم با طراوت جام ملتهای آسیا در سال ۲۰۰۴ را به یك تیم سردرگم تبدیل كرده در حالی كه بازیكنان همان هستند و مربی همان اما آیا این برای اولین بار است كه مربی تیم ملی با موجی منفی از انتقادات مواجه می شود و آیا برانكو نیز مانند سایر مربیان قبلی تیم ملی اسیر این امواج ویرانگر خواهد شد

فوتبال و كلا ورزش ایران از ابتدا تاكنون همواره با موانع بسیاری در راه پیشرفت مواجه بوده است كه این موانع نقش ترمز را ایفا كرده اند. علاوه بر مشكلات فنی، سخت افزاری و مدیریتی كه حركت رو به جلو ورزش ایران را كند كرده، اختلافات داخلی نیز در ناكامی تیم های ورزشی ما موثر بوده است. طی سالیان گذشته سابقه نداشته كه تیم های ملی ورزشی ایران بدون هیاهو به یك دوره مسابقه بین المللی اعزام بشوند و همواره منتقدان علاوه بر نقد به تخریب این تیم ها و مربیان آنها پرداخته اند.البته همانگونه كه بارها به آن اشاره شده، نقد لازمه پیشرفت است اما به شرطی كه پشت این نقدها استدلال قوی وجود داشته باشد و نه اینكه این نقدها وسیله ای برای رسیدن به اهداف غیر ورزشی باشد.نظر به اینكه فوتبال پرطرفدارترین رشته ورزشی در ایران به شمار می آید، طبیعی است كه افراد بسیاری در جامعه درگیر این پدیده باشند. به همین دلیل است كه گفته می شود در ایران ۷۰ میلیون كارشناس فوتبال وجود دارد چون تمامی افراد جامعه به گونه ای در مورد این رشته ورزشی اظهار نظر می كنند.وجود چنین شرایطی باعث شده تا مربیگری تیم ملی فوتبال به یكی از دشوارترین و زیانبارترین مشاغل تبدیل بشود. در جامعه ورزشی احساسی ایرانی، همگان از تیم ملی كشورشان برد می خواهند و به همین دلیل مربی تیم ملی فرصتی برای آزمون و خطا را ندارد و همواره محكوم به پیروزی است. در تمام دنیا همواره رسم بر این است، زمانی كه تیم ملی نتیجه می گیرد شدت انتقادات كاهش می یابد و به عبارت دیگر، منتقدان در این مدت به بازسازی خود برای روزهای بحرانی می پردازند. اما در ایران همواره خلاف این موضوع ثابت شده است. اگر اندكی به گذشته باز گردیم و عملكرد مربیان تیم ملی را طی چند سال اخیر بررسی كنیم به این نتیجه تلخ خواهیم رسید كه در مقاطع زمانی مختلف، موجی منفی علیه مربی تیم ملی به راه افتاده كه این امواج منفی مقطعی بی ارتباط با نتایج به دست آمده بوده است.برای اینكه این موضوع برای خوانندگان محترم ملموس تر شود كافی است اندكی به گذشته بازگردیم.پیش از آغاز رقابتهای راهیابی به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه هدایت تیم ملی فوتبال ایران بر عهده محمد مایلی كهن بود كه وی در یك مقطع زمانی علی دایی را به تیم ملی دعوت نكرد. در پی انتشار اسامی تیم ملی كه دایی در آن غایب بود موج منفی گسترده ای علیه مایلی كهن آغاز شد كه حتی به این موج منفی ابعاد جهانی داده شد و منتقدان مدعی شدند كه ایرانیان سراسر جهان خواهان تغییر تصمیم مربی تیم ملی هستند. و یا زمانی كه تیم ملی نتیجه نمی گرفت همین منتقدان مدعی شدند كه قوانین بسیار سختگیرانه مربی تیم ملی در اردوها باعث تحلیل انگیزه و روحیه بازیكنان شده است.البته این پایان ماجرا نبود چون زمانی كه مربی بزرگی بنام تومیسلاو ایویچ در آستانه رقابتهای جام جهانی ۱۹۹۸ هدایت تیم ایران را برعهده گرفت به این نتیجه رسید كه مهم ترین ضعف تیم ملی ایران قدرت بدنی بازیكنان است به همین دلیل تمام قدرت خود را روی تمرینات قدرتی متمركز كرد كه شكایت پنهانی برخی از بازیكنان ملی پوش از فشار شدید این تمرینات باعث شد تا موج منفی علیه مربی تیم ملی آغاز شود.دقیقا به یاد داریم كه در آن زمان منتقدان از طریق رسانه های گروهی فریاد می زدند كه مگر تیم ملی قرار است بجای شركت در رقابتهای جام جهانی فوتبال در رقابتهای جهانی بوكس شركت بكند كه با مدیسن بال به تمرینات بدنسازی داخل سالن می پردازد. به هرحال تداوم این موج منفی در رسانه ها به نوعی تنش و منفی نگری را به اردوی تیم ملی و بازیكنان انتقال داد تا اینكه حادثه رم به وقوع پیوست و مقدمات بركناری ایویچ مهیا شد.در آن زمان جلال طالبی به عنوان مربی ایرانی روی نیمكت ذخیره ها نشست كه ظاهرا وی مورد قبول منتقدان بود اما پس از جام جهانی و به ویژه پس از شكست تیم ایران در جام ملتهای آسیا در سال ۲۰۰۰ همین منتقدانی كه مهر تایید بر مربیگری طالبی می زدند موجی تازه علیه وی به راه انداختند و تیم او را آلوده به پدیده بازیكن سالاری دانستند. همچنین زمانی كه منصور پورحیدری هدایت تیم ملی را بر عهده گرفت او را متهم به محافظه كاری كردند و استدلال منتقدان این بود كه تساوی عددی بازیكنان استقلال و پرسپولیس در اردوی تیم ملی نشان دهنده محافظه كاری وی می باشد. بعد از پورحیدری نوبت به بلاژویچ رسید. با توجه به اینكه این مربی از استعداد بالقوه ای برای درگیر شدن با رسانه ها برخوردار بود به همین دلیل منتقدان از این ویژگی وی بیشترین بهره را بردند و از همان روز اول به تحریك وی پرداختند. در همان روزهای نخست كه بلاژویچ به دلایل انضباطی خداداد را از تیم ملی كنار گذاشت موج منفی علیه او آغاز شد و روزی نبود كه مصاحبه های تند و بی پروای خداداد علیه بلاژویچ در رسانه های گروهی منعكس نشود. این موج منفی تا جایی پیش رفت كه باعث تحریك پرویز برومند و مهدی هاشمی نسب و در نهایت خروج آنها از اردوی تیم ملی شد. پس از جدایی بلاژویچ از تیم ملی نوبت به برانكو رسید تا او نیز اسیر موج منفی منتقدان بشود. از قضا این بار نیز خداداد عزیزی در برابر مربی تیم ملی قرار داده شد. زمانی كه خداداد به تیم ملی دعوت نمی شد اغلب رسانه های گروهی هر روز تنها نقطه كور تیم ملی را غیبت خداداد اعلام می كردند و حتی این موضوع به كلیه برنامه های ورزشی تلویزیون كشیده شد تا جایی كه حتی رئیس سازمان ورزش وقت نیز در برابر این امواج منفی تسلیم شد و او نیز سوار بر این موج خواهان دعوت خداداد به تیم ملی شد.در مقطع بعدی نوبت به وسیله قرار دادن ایمان مبعلی برای انتقاد از برانكو شد كه در یك اقدام هماهنگ ناگهان اغلب منتقدان در رسانه های همگانی به برانكو (به دلیل استفاده نكردن از مبعلی در تركیب اصلی تیم ملی) حمله ور شدند. همچنین در مقطعی دیگر حضور نیافتن وحید هاشمیان در تیم ملی به ابزاری برای منتقدان جهت حمله به برانكو تبدیل شد. اخیرا هم غیبت رضا عنایتی در تیم ملی هیاهوی بسیاری براه انداخت و روزی نبود كه برانكو به واسطه دعوت نكردن این بازیكن به تیم ملی مورد نكوهش واقع نشود. جالب اینكه این انتقادات در شرایطی مطرح می شود كه تا یكسال قبل همین منتقدان فریاد برانكو، برانكو را سر می دادند و خواهان بازگشت وی به ایران و حضورش بجای همایون شاهرخی به عنوان مربی تیم ملی بودند.حالا هم كه تیم ملی به جام جهانی صعود كرده به نظر می رسد موج منفی تازه ای علیه مربی تیم ملی براه افتاده و بعید نیست كه ماجرای ایویچ برای برانكو تكرار بشود. این موج جدید با مطرح كردن مواردی چون زیبا بازی نكردن تیم ملی آغاز شده و حالا نیز تئوری برخورداری از مربی ایرانی در جام جهانی مطرح می شود. به همین دلیل چند هفته ای است كه در بیشتر برنامه های تلویزیون و برخی از مطبوعات هر روز و به عناوین مختلف به تقویت این تئوری پرداخته می شود و در حقیقت تنها هدفی كه مطرح كنندگان این تئوری دنبال می كنند اخراج برانكو است.به نظر ما آنچه برای مردم و كشور ما اهمیت دارد موفقیت و سربلندی تیم ملی در جام جهانی است و تفاوتی ندارد كه این موفقیت با یك مربی خارجی بدست آید یا مربی ایرانی چون در نهایت این موفقیت به پای كشور ایران نوشته خواهد شد.فراموش كرده ایم كه سال هاست كشورهای غربی از مغزهای دانشمندان و تاجران ایرانی برای دستیابی به پیشرفت های علمی و اقتصادی استفاده می كنند اما در نهایت هیچیك از این موفقیت ها به پای ایرانی ها نوشته نمی شود و گفته می شود كه فلان كشور در این زمینه به موفقیت دست یافت.متاسفانه سالهاست عادت كرده ایم كه به دلیل اختلافات داخلی و بعضا سلایق شخصی از درون به تخریب تیم های ملی بپردازیم به گونه ای كه اختلافات داخلی به نخستین و جدی ترین رقیب تیم های ورزشی ایران تبدیل شده است.البته هدف از نگارش این مطلب دفاع از برانكو نیست. باید منصف بود و پذیرفت كه روند فعلی تیم ملی ایران امیدوار كننده نیست و تیم ملی به نوعی به بیماری بی انگیزه بودن مبتلا شده است. اما بر خلاف افرادی كه موج منفی علیه مربیان تیم ملی براه می اندازد، معتقدیم علاج تیم ملی پاك كردن صورت مسئله كه همان بركناری برانكو است نمی باشد، بلكه باید به جای تخریب و گسترش موج منفی راهكارهای عملی و مناسب برای تیم ملی جهت خروج از این بحران پیشنهاد داد.این امواج منفی به حدی مربی تیم ملی را تحت تاثیر خود قرار داده كه وی مجبور است برای كاستن شدت انتقادات از اصولی كه به شدت به آن پایبند بود كوتاه بیاید و مثلا فلان بازیكن را به تیم ملی دعوت و یا بازیكن دیگری را علی رغم میل باطنی اش تعویض بكند.تجربه نشان داده نتیجه ایجاد موج منفی علیه مربی تیم ملی در مقاطع زمانی مختلف در نهایت به ضرر تیم ملی ما تمام شده است. تنها امیدواریم كه این بار این موج منفی جدید منتهی به ناكامی تیم ایران در بزرگترین رویداد فوتبال جهان نشود.

امیر بهادری نژاد



همچنین مشاهده کنید