جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دین ابزاری و مدرنیت ابزاری


دین ابزاری و مدرنیت ابزاری

نه دین مقوله ای است با انسجام درونی و نه مدرنیت كلیتی است كه همه سویه ها و سازه های آن در یگانگی كامل با یكدیگر باشند بنابراین به درك درستی از رابطه این دو با هم نمی رسیم, اگر آنان را همچون دو یگانه تام و بسته در برابر هم بگذاریم

مضمون اصلی نوشته زیر تٲكید بر این است كه معمای رابطه دین و مدرنیت مدرنیته آن هنگام حل شدنی است كه این دو را همچون دو واحد همگن و تام و دربسته در برابر هم قرار ندهیم. كدام دین در رابطه با كدام سویه ای از جهان مدرن مسئله اصلی در این بحث این است. نكته های عمده مطرح در این نوشته را من پیشتر در مقاله ای با عنوان «ایمان و تكنیك» با تفصیل بیشتری بررسیده ام.

نه دین مقوله ای است با انسجام درونی و نه مدرنیت كلیتی است كه همه سویه ها و سازه های آن در یگانگی كامل با یكدیگر باشند. بنابراین به درك درستی از رابطه این دو با هم نمی رسیم، اگر آنان را همچون دو یگانه تام و بسته در برابر هم بگذاریم. هرجا كه این دو را بی توجه به جدایی های درونی شان، در برابر هم نهیم، برداشتی خاص از این یك را در مقابل برداشتی خاص از آن دیگری گذاشته ایم. در بحث رابطه دین و مدرنیت، آنچه زیر عنوان دین مطرح است، یك پدیده اجتماعی تاریخمند است، و نه آنچنان چیزی كه از یك زاویه الاهیاتی ناب به عنوان مفهومی آرمانی و هنجارین و به هر حال انتزاعی پیش نهاده می شود، از جمله زیر عنوانی چون ذات یا ماهیت دین. در بحث دین و مدرنیت، چیستی دین همان هستی تاریخی آن است. دین همچون پدیداری تاریخی در رابطه با پدیدار تاریخی دیگری قرار می گیرد كه مثلا زمانی برده داری بود، استبداد باستانی بود، نظام خا نخانی و ملوك الطوایفی بود، آستانه انقلاب علیه نظم های كهنه در سیاست و اندیشه بود و ایدون سامان مدرن جهان است.

تصور دین به عنوان كلیتی بسته و با انسجام درونی و تصور مدرنیت به مثابه پدیده ای آنچنان همگن و بی غش كه تعریف پذیر از راه واكاستن اش به یكی از نمودهایش باشد، به كژفهمی هایی راه برده است با نتیجه هایی بسیار بد، چه در پهنه نظر و چه در پهنه عمل، چه در میان آنانی كه جبهه خود را با پرچم دین مشخص كرده اند و چه آنانی كه خود را پیش از هر چیز با تجددخواهی معرفی می كنند. دین خواهان پنداشتند كه مدرنیزاسیون دین زدایی است، آنان بایستی مخالف مدرنیت باشند و مدعی شوند راهی را كه طی می كنند بدیل مدرنیت است و تجددخواهان پنداشتند، دین خواهی خودبه خود گذشته گرایی است و چون بنابر منطق مدرن پیشرفت، گذشته گذشته است، حضور دین ناشی از پدیده استثنایی و گذرای همزمانی چیزهای ناهمزمان است و به هر حال نمود است و برخاسته از بود نیست. تجددخواهان زنجیره های مفهومی ای ساخته اند چون «مدرنیت، ترقی، عقلانیت، آزادی، روشنگری» و در مقابل آن «دین، سنت، عقل ستیزی، بندگی». قدرت این تداعی ها به حدی است كه گروهی از دین داران نیز سیر فكری شان را به دست آنها می سپارند.

بر این پایه این پندار رواج یافته كه دین كلا با هر آنچه مدرن است، ناسازگاری دارد.

اگر این ناسازگاری واقعیت داشت، مومنان، یا به آرامی یا با دادن نفرینی پرطنین به جهان مدرن، گوشه عزلت را برمی گزیدند. این ناسازگاری اما واقعیت ندارد، چون نه دین كلیتی است با سازگاری درونی نه جهان مدرن. سویه هایی از آنها همدیگر را برمی تابند و سویه هایی همدیگر را پس می زنند. مدرنیزاسیون جنبه هایی از وجود تاریخی دینی را تقویت می كند، به آن امكان هایی برای دگردیسی و از این راه ادامه كاری می دهد و عرصه های گفتمانی تازه ای را در اختیارش می گذارد. دین رونق می گیرد، همچنانكه بسیاری چیزهای دیگر در جامعه مدرن رونق می گیرند. رونق گرفتن در جامعه مدرن یعنی همخوانی داشتن با قانون های رونق یابی. این قانون ها مدرن اند و هر چیزی را كه تابع خود سازند، مدرن می كنند.

پرسیدنی است كه آیا می توان از این قانون ها استفاده و در عین حال هویت اصیل خود را حفظ كرد. در پاسخ باید گفت تلاش برای تابع خود كردن این قانون ها و استفاده از آنها، مستلزم تبعیت از ابرقانونی است كه مفهوم كانونی آن «استفاده» است. عقل استفاده جو، عقل ابزاری است. عقل ابزاری ای كه عقلانیت خود را به صورت ابرقانون درآورده، یكی از شاخص های اصلی عقل مدرن است. دینی كه بخواهد در جهان ما رونق گیرد، بایستی به این عقلانیت گردن بگذارد بایستی دارنده و عرضه كننده آن، بدان به چشم كالا نگریسته و دریابد كه چگونه می تواند رقیبان را پس زند، برای فروش آن مدام بازارهای تازه ای را تصرف كند، حرص مصرف برانگیزد، كالای خود را جذاب و مفید نشان دهد و بسته به موقعیت آن را چه هنگام ارزان و چه هنگام گران بفروشد. اراده به رونق، در این مفهوم و با این مختصات، اراده به قدرت است. سویه اراده به قدرت به سادگی با عقل ابزاری مدرن همخوان می شود. دین قدرت مدار با این همخوانی دگردیسی مدرنی می یابد، حتی در آنجایی كه سخت سنتی و گذشته گرا می نماید.

آنچه هگل بدان «نیرنگ عقل» نام نهاده و زیر عنوان آن، اراده آزادی را می فهمد كه چون از یك فاصله تاریخی به آن بنگریم درمی یابیم بی اختیار بوده و نقش ابزاری را در جهت پیشبرد نقشه عقل تاریخی ایفا كرده، در موردهای بسیاری «نیرنگ قدرت» نیز نام تواند گرفت. یكی از شكل های این نیرنگ چنین است: ایدئولوژی ای پا می گیرد در نقد قدرت مستقر، جنبشی را برمی انگیزد و قدرتی را برای برانداختن آن سازمان می دهد. قدرتی جای قدرت دیگر را می گیرد. قدرت تازه ابتدا خود را از هر نظر بدیل قدرت كهنه می نمایاند. اما قدرت سیاسی ای بدیل قدرت سیاسی دیگر است كه به عنصر محدودكننده خویش، كه خودگردانی مردمی است، میدان دهد، وگرنه قدرت خودمحور بدیل همتای خودبین خویش نیست. قدرت تازه خود را اما نه با خودمحور بودنش، بلكه با ایدئولوژی ای معرفی می كند كه خود را در خدمت آن می داند. ایدئولوژی، این خدمتگزاری را ارج می نهد و آن را می ستاید. چندی نمی گذرد كه جان كلام آن تقدیس قدرت می شود. بر این روال، واقعیت پنهان آشكار می شود: قدرت الزامات خود را دارد. نمی توان معبود خود را قدرت قرار داد و به بایست نبایست های آن گردن ننهاد. نقد قدرت از پایگاه دینی، مستلزم پارسایی است و آن پارسایی ای كه اراده كرده است با قدرت گیری همه گیر شود و رونق گیرد، پیشاپیش بی مایه شده است.

همه دگردیسی های گفتمان دینی در روزگار ما دگردیسی های مدرن اند. در گفتمان دینی مدام به سنت رجوع داده می شود، تا دگردیسی های مدرن پوشانده شود. اما به سادگی می شود در مفهوم رایج انقلاب دینی، ژاكوبنیسمی را دید كه مدرن است، اما از الفاظ كهنه استفاده می كند. انقلابی گری دینی مدرن یكی از نمودهای همخوانی دین با جهان مدرن است، چه آن هنگام كه این انقلابی گری به صورت جنبش، آوازه گری و خشونتی با سازوكارهای مدرن جلوه می یابد، چه آن هنگام كه به صورت دولت مستقر می شود به صورت دولت ملی كه پدیده ای مدرن است و پویش آن از قوانین مدرن پیروی می كند. دولت دینی چون بخواهد كارآمد و دیرپا شود، باید مدرنیزاسیون را پیش برد، همان مدرنیزاسیونی را كه جنبش دینی با انتقاد از آن پا می گیرد. اراده به قدرت، اراده به پول و كالا و تكنیك می شود.

تركیبی ایجاد می شود از نظام كالایی مدرن و دین به مثابه پوشش. در جهان اسلام، دبی موفق ترین شكل این تركیب را به نمایش گذاشته است. با نظر به امارات متحده عربی، كویت، عربستان سعودی و نیز ایران می توان مقوله جامعه شناختی ای در مبحث مدرنیزاسیون زیر عنوان «مدرنیزاسیون اسلامی خاورمیانه ای» وضع كرد. مدرنیزاسیون اسلامی خاورمیانه ای نظامی است كه در آن به وساطت پول نفت تركیبی ویژه از سنت اسلامی و نظام كالایی مدرن و شیوه های مدرن حفظ قدرت چه از راه آوازه گری ایدئولوژیك و چه از راه اعمال قهر استقرار یافته است. ویژگی این تركیب در ظاهر ایدئولوژیك آن، نحوه ای از تظاهر یعنی ایجاد شكاف میان اندرونی و بیرونی، به سخن دیگر شكل ظاهری حضور در اجتماع به ویژه در رابطه دو جنس و برخی مختصات حقوقی است.

گفتمان دینی اسلامی در بعد سیاسی خود چنان دگردیسی مدرنی یافته كه ماهیتش را بایستی با گسست از سنت و استفاده ابزاری مدرن از سنت توضیح داد. بر این پایه نقدی كه در چارچوب آن بر مدرنیت می شود، نقدی با ماهیت ایدئولوژیك است. به ایدئولوژی مدرن دینی این نیز تعلق می گیرد كه مدرنیت را نقد كند. این موضوع دیگر نبایستی هیجانی برانگیزد و به نظریه پردازی هایی در مورد تضاد با مدرنیت راه برد. در ایران، ما در یك نظام مدرن به سر می بریم. این، واقعیت اول است. نظام اجتماعی مدرن ما نظام كالایی است. بر آن یك قدرت دینی فرمان می راند. در چنین نظامی، دین یك سرمایه نمادین است.

با نمادهای دینی می توان قدرت اندوخت و با قدرت می توان سرمایه اندوخت. هیچ چیزی به روشنی این تبدیل پذیری جلوه گر همخوانی دین با نظام مدرن نیست. می توان تمامی قوانین اقتصاد سیاسی را در مورد دین به مثابه سرمایه نمادین جاری و ساری دانست.

عصر جدید، حقانیت دارد. حقانیت آن در این است كه انسان برای نخستین بار در طول تاریخ درمی یابد كه حق دارد آزاد باشد، حق دارد حاكم بر سرنوشت خویش باشد، حق دارد بپرسد، نقد كند و طرح های نو درافكند. حقانیت عصر جدید، حقانیت هر چیز مدرن نیست. تاریخ مدرنیت هنوز به پایان نرسیده است. این تاریخ پر از پدیده های متناقض است. عقلانیت ابزاری مدرن، هم به تلاش سنجیده و دانشورانه برای بهزیستی راه برده است و هم به نگرش ابزاری به طبیعت و همنوعان. عقل مدرن، عقل نظری را به مدار تازه ای از تلاش برای فهم انسان و جهان فراكشیده است. عقلانیت فهمنده، در كنار عقلانیت ابزاری سنخ دیگری از عقلانیت است. سنخ دیگری از عقلانیت وجود دارد كه عقلانیت تفاهمی خوانده می شود. عقلانیت تفاهمی، عقلانیت گفت و شنید و حق دادن و حق خواستن است. خرد مدرن برنموده است كه شرط بهروزی و نیك سامانی این است كه عقلانیت حاكم بر روابط انسانی نه عقلانیت ابزاری، بلكه چنین عقلانیتی باشد.

اگر مدرنیت با عقلانیت توضیح داده شود، تفكیك این سه نوع عقلانیت راهی است برای آن كه آن را تمامیتی دربسته نبینیم. اگر دین را نیز یك كل فاقد افتراق های درونی ندانیم و دست به سنخ شناسی جلوه های تاریخی آن بزنیم، آنگاه می توانیم بحث دین و مدرنیت را به اینجا بكشانیم كه دریابیم كدام پندار و كردار دینی با كدام سویه ای از مدرنیت همخوان است یا همخوان نیست.

پیشتر مدعی شدیم كه دینی كه جانمایه اش اراده به قدرت باشد، می تواند مدرن شود، بدین صورت كه عقل ابزاری مدرن را در خدمت گیرد و خود نیز خدمتگزار قدرت شده و به شكل ابزار سلطه درآید. اكنون این پرسش درافكندنی است كه آیا دین می تواند نه به عقلانیت ابزاری، بلكه به عقلانیت تفاهم جو بگرود. در نظر، چنین چیزی ممكن است.

تمام تاریخ دین، تاریخ اراده به قدرت در قالب یك الاهیات سیاسی نیست كه مقوله های سیاسی دوست و دشمن را با مقوله های مومن و كافر یكی می كند. گرایشی منتقد قدرت وجود داشته، كه درست به دلیل فاصله گیری اش با قدرت، جداسازی میان خلایق را نمی پذیرفته و در هر انسانی پدیده ای ستودنی و دوست داشتنی می دیده است. این گرایش را پارسایی می نامیم و برمی نهیم كه ممكن است جلوه ای مدرن از آن بروز كند، كه با عقلانیت تفاهمی مدرن همخوانی داشته باشد و نیز ممكن است به گونه ای به جهان بنگرد كه تعبیری صمیمانه از عقلانیت فهمنده مدرن پیش نهد.

این پارسایی چون بخواهد در جهان مدرن خود را منتقد قدرت بنماید، ناچار است برای آنكه هم پارسا باشد هم مدرن، پیش از هر چیز جدایی دین و دولت را در تعبیر مدرن آن بپذیرد. هم هنگام باید دانست كه این جدایی است كه به پارسایی امكان بروز می دهد، زیرا تا زمانی كه نظام غالب دین داری به مثابه سرمایه داری است، جایی برای پارسایی دینی نمی ماند.

محمدرضا نیكفر



همچنین مشاهده کنید