پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

گاهی به دایی سلام کن


گاهی به دایی سلام کن

کریمی تا کی می درخشد

آن سالها را فراموش نکرده ایم. وقتی هنوز «کریمی» جوان، جادوگر نشده بود، دریبلهای سحرآمیزش کال بود و نمایشهایش فقط بوی جادوگری می داد. درست وقتی همه کارشناسها تولد یک ستاره را انتظار می کشیدند، جادوگر نارس ما با داور مسابقه درگیر شد تا برای مدت زیادی از تمام میادین دور باشد. محرومیت سنگین بود، هم برای کریمی هم برای فوتبال ستاره دوست و جادوگر پرور ما! هر چه بود، گذشت... بدبین ترها توقع داشتند آن حادثه، خاطره هنرنمایی های کریمی را از ذهنشان پاک کند. فکر می کردند روحیه مغرور و کم تجربه ای مثل کریمی شاید دیگر قد راست نکند، اما «علی» برگشت، به هر دلیلی بود برگشت، عشق به فوتبال، عشق به تیم ملی، وسوسه جادوگر شدن و... هر چه بود معجون عشق و انگیزه و جوانی کار خودش را کرد تا «جادوگر»مان متولد شود، بی توجه به آنهایی که به طالع نحس اعتقاد داشتند!

جادوگر متولد شد تا گاهی «خفگی از شدت هیجان و ذوق» را تجربه کنیم و همه طعم لذت و غرور داشتن «جادوگر فوتبال آسیا» را بچشیم. انگار کریمی عادت داشت غافلگیرمان کند، هم آن روزی که داور مسابقه را هل داد، هم وقتی پس از محرومیت سنگین، درخشیدنهایش را شروع کرد. گاهی با غافلگیری هایش خوشحالمان می کرد و بعضی وقتها هم حال همه را می گرفت!

مثل وقتی که هر روز خدا گوشمان را موقع پخش اخبار ورزشی تیز می کردیم تا گوینده خبر انتقال «اعجوبه» را به تیمهای مطرح اروپا بخواند. توی رؤیاهایمان، توی کل کلها و کری خواندنهای سرخابی مان او را بارها به رئال و بارسلونا و... فرستاده بودیم و به کمتر از اینها راضی نبودیم، اما جادوگر فقط در میدان جادوگر نبود، او غیرمتعارف بودن را دوست داشت و انگار از غافلگیری ما کیف می کرد. بنابراین سر از امارات درآورد تا آب سردی بپاشد به داغی رؤیاها و آرزوهامان، به کوره ذوق و شوقمان... گفتیم تمام... جادوگر حیف شد. بیراه نمی گفتیم، مگر فوتبال امارات کم جاروها و عصاهای سحرآمیز جادوگرهای ما را شکسته بود؟ مگر کم تواناییهای بچه های ایرانی را سوزانده بود؟ هر چه بود کریمی اماراتی شد تا شیوخ متمول آن جا با دریبلها و شعبده بازیهایش کیفور شوند و سرکیسه دلارهایشان را شل کنند. سهم ما هم از جادوگر، بخش هفتگی لژیونرهای برنامه «نود» بود و گاهی دیدن گلزنی های جادوگر ظاهراً سوخته مان!

اما این جوان سرتمام شدن نداشت... باز غافلگیرمان کرد... به لطف درخشش در تیم ملی و آن بازی فراموش نشدنی مقابل آلمان که یک تنه چند بار ژرمنهای مغرور را جا گذاشت و به تیر دروازه کوبید، راهی اروپا شد تا ما امیدوار بمانیم به ستاره ای که قصد افول نداشت... حضورش در بایرن کوتاه بود. آن قدر که حرصمان را درآورد. یکباره جادوگر، باز آب شد... محو شد و آرزوهایمان را ناکام گذاشت. چقدر از بازگشت دوباره اش به فوتبال کشورهای حاشیه خلیج فارس غصه خوردیم، چقدر حرص و جوش... چقدر افسوس... محال بود از این چاهی که برای خودش کنده بود فرار کند، تنبلی و زیر کار در رویی اش را باور کرده بودیم... در هر بازی بیش از قبل مأیوسمان کرده بود. از جادوگر هیچ خبری نبود. بیشتر از همه آن لگد فراموش نشدنی به ساک... اصلاً فایده این مرور کردن چیست؟

بگذارید بی خیال روایت تاریخ بشوم. بهانه نوشتن این مطلب دعوای پرسر و صدای او با «دایی» نیست، قهر از تیم ملی نیست. بهانه این مطلب فقط خود کریمی است که خیلی از شادیها، هیجانها، بالا و پایین پریدنها و شوقمرگ شدنهایمان را مدیونش هستیم و البته آرزوهای سوخته و خاکستر شده فوتبالی مان را! گریزی به گذشته زدیم تا به خودمان و کریمی یادآوری کنیم «دایی» با همه منفی و مثبتهایش بزرگترین نقش را در احیای دوباره جادوگر داشت.

جز خط خوردن از تیم ملی، کدام انگیزه، کدام روحیه، کدام انرژی از دست رفته در باشگاههای امارات و قطر می توانست بازگشت مقتدرانه کریمی را به فوتبال ایران باعث شود؟ دایی، دانسته یا نادانسته کاری کرد که ورزشگاه پیر آزادی بعد از مدتها زیر بمبهای هیجان «عشق فوتبالی»ها، به امید هنرنمایی کریمی بلرزد. کریمی هر چه را از دایی و به تصور خودش از تیم ملی و گردانندگانش طلبکار باشد، این یک فقره را بدهکار است، نیست؟ جادوگر در انبوه حاشیه ها و زمزمه های مشاورانش فرصت می کند به این بیندیشد؟ جادوگر در بحبوحه جنجالی که پیش آمده است، به این صرافت می افتد که چقدر از داشته ها و تواناییهایش را مدیون تیم ملی و طرفدارانی است که حاضرند با هر بهایی دقایقی از بازی اش را از نزدیک ببینند؟

مگر کم بودند آنهایی که یقین داشتند بازگشت کریمی به فوتبال ایران هرگز با خاطره های خوش گذشته تکرار نمی شود؟ مگر کم بودند که جادوگر را تمام شده می دانستند و چشم دوخته بودند به تولد ستاره هایی که در راهند؟ چه بسا کریمی نیز به این باور نزدیک شده بود که دورانش تمام شده است. راستی تأثیر آن جمله دایی که گفت: «الآن آقای کریمی کجا بازی می کند؟» در آتش زدن فتیله اراده و انگیزه کریمی چقدر بود؟ سهم دایی در اینکه ایمان بیاوریم در فوتبال «جادوگر»ها گاهی دوبار متولد می شوند، چقدر است؟

حالا من مانده ام و این سؤال که بدون انگیزه و رویارویی با دایی، بدون انگیزه پاسخ دندان شکن دادن به آنهایی که از تیم ملی تا اطلاع ثانوی محرومش کردند، آیا کریمی «جادوگر» می ماند؟ شما فکر می کنید تفاوت درخشش ستاره ها و شهاب سنگها در چیست؟ درخشش روزهای اخیر کریمی ستاره ای است یا شهاب سنگی؟ آیا او باز هم ما را غافلگیر می کند؟ این را فردا و فرداها نشان خواهند داد !

مجید تربت زاده



همچنین مشاهده کنید