چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

معجون جوانی


معجون جوانی

جوان امروز یک خصوصیت مهم دارد, این که دوست دارد شبیه یک ابر انسان باشد, دوست دارد همه هندوانه های موجود را با یک دست بردارد و دوست دارد که برود سراغ همه چیز و همه تخصص ها و همه کارها و همه مهم ترین داشته های ممکن را داشته باشد

جوان امروز یک خصوصیت مهم دارد، این‌که دوست دارد شبیه یک ابر انسان باشد، دوست دارد همه هندوانه‌های موجود را با یک دست بردارد و دوست دارد که برود سراغ همه چیز و همه تخصص‌ها و همه کارها و همه مهم‌ترین داشته‌های ممکن را داشته باشد. همین موضوع هم باعث می شود که این جوان خودش را به آب و آتش بزند تا همه‌کاره باشد، شبیه یک چاقوی همه کاره، چاقویی که کاربری‌های زیادی دارد، اگرنگاهی به زندگی خودتان بیندازید متوجه می‌شوید که بی راه نیست که این قدر از این شاخه به آن شاخه پریده‌اید و همه جا سرکی کشیده‌اید و کارهای مختلف را تجربه کرده‌اید. از کلاس‌های مختلف گرفته تا کارهای عجیب و غریب و اگر بیشتر دقت کنید متوجه می‌شوید که این موضوع از کجا آب می‌خورد، بالاخره این فیلم هالیوودی دیدن‌ها یک جایی باید کار خودش را انجام بدهد دیگر! این همه ابر انسان دیدن توی فیلم‌های هالیوودی باعث شده که ویژگی کمال‌گرایی جوان‌ها هم بالا بزند و ماجرا بشود اینی که الان شاهدش هستیم، یعنی یک جوان همه کاره، همه کاره و هیچ کاره! بعضی از این مواردی را که در این مطلب می‌خوانید اصلا هم خصوصیات خوبی نیستند، پس این نشانه تأیید ما نیست فقط می‌خواستیم یک آیینه بگذاریم جلو صورت‌تان تا خودتان و زندگی‌تان را ببینید و تأملی داشته باشید روی ادامه‌اش.

● همه دوستان من

«ایجاد ارتباط موثر با آدم‌های جدید» به قول قدیمی‌ها و «کانکت شدن» به قول امروزیها، کلا کار جالب و جذابی است. در ضمن یکی از مهارتهای اصلی هر فردی محسوب می‌شود. از قدیم هم این‌طور بوده که در هر جمعی، آن‌هایی که توانایی بیشتری در سخنوری داشتند، محبوب‌تر بوده‌اند؛ به هر حال این عصر، عصر ارتباطات است دیگر. به عقیده من، آدم با ارتباطات مفید و متعدد در واقع به یک منبع بزرگ از اطلاعات وصل می‌شود. شاید شما هم این را تجربه کرده باشید که در ارتباط با بعضی دوستانتان چیزهایی را یاد گرفته اید که حسابی به دردتان خورده است و اگر مثلا با آن شخص ارتباط نمی‌داشتید، محال بود آن مسئله را توی کتابی، کلاسی یا جایی بتوانید یاد بگیرید.

فکر می‌کنم پدیده نسل ما در زمینه ایجاد ارتباط با آد‌‌م‌ها، گسترش ارتباطات مجازی باشد. یادم می‌آید روزی را که اولین یادداشت خودم را در وبلاگ شخصی‌ام قرار دادم؛ با هر نظری که زیر مطلبم نوشته می‌شد، کلی ذوق می‌کردم! همانطور که بعدا با تعداد Likeهایی که پای مطالبم زده می‌شد، تشویق می‌شدم به فکر کردن و بهتر نوشتن و بهتر دیدن.

پیامک یا همان sms خودمان، همان کوچولوی دوست داشتنی، که نقل مجالس‌مان شده بود و بازار رد و بدلش همیشه داغ بوده (نشان به آن نشان که از حالا منتظریم نوروز ۹۱ بیاید و ما رکورد جدیدی از تعداد پیامک‌های ارسال شده ثبت کنیم!)، هنوز هم پرطرفدار وتأثیرگذار است.

دندان آبی را که می‌شناسید؟ Bluetooth را می‌گویم که انگار یکی از شاهزاده‌های یونان هم بوده است!! این امکان هم، در مکان‌های عمومی به کمک‌مان آمد تا تنها نمانیم و فاصله‌مان را تا افرادی که هرگز در زندگی‌مان ندیده بودیم و قرار هم نبود ببینیم، کوتاه کرد. به کوتاهی فشردن گزینه Ok گوشی‌مان.

NGO ها که وطنی‌اش می‌شود «سازمان مردم نهاد»از کانون‌های دیگری بود که مردم، خصوصا جوان‌ها را، در قالب‌ها و اهداف مختلف، به دور هم جمع کرد؛ جوان‌هایی که می‌خواستند در کنار هم یک هدف مشترک را دنبال کنند.

● فول امکانات

این چند سال اخیر که کلا عصر صنعت و ارتباطات و اینجور حرف‌ها بود و کلی سر وشکل زندگی مردم را تغییر داد. خوب جوانان هم جزئی از مردم هستند دیگر. پس به آن‌ها حق بدهیم که دچار تغییر شکل شوند!! مثلا امکاناتی که در دسترس جوانان الان هست را مقایسه کنید با قدیم؛ تا همین چند سال پیش داشتن یک موبایل شخصی، یک چیزی بود تو مایه‌های آرزو! آرزو هم که البته بر جوانان عیب نیست! اما به لطف اپراتور دوم، این وسیله آن‌قدر فراگیر شده که بچه‌های دبستانی هم بدون گوشی موبایل، این طرف، آن طرف نمی‌روند. (اپراتور سوم هم که در راه است؛ خدا به ما رحم کند!). گوشی موبایلی که فقط یک وسیله برای برقراری ارتباط نیست؛ اگر به منوی گوشی‌تان سر بزنید، می‌بینید که این موجود دوست‌داشتنی برای‌تان دوربین عکاسی، دستگاه پخش موسیقی، رادیو، مرورگر اینترنت، دستگاه گیم همراه، راهنمای مسیر و خیلی چیزهای دیگر هم هست. در همین سال‌ها، یک وسیله دوست‌داشتنی به جمع وسایل داخل کیف‌دستی و کوله‌پشتی‌های ما، راه پیدا کرد. این وسیله چیزی نبود جز: «لپ تاپ»؛ وسیله‌ای که در ابعاد و قابلیت‌های مختلف وجود دارد و کار خیلی از ماها را راحت‌تر کرده است؛ خصوصا وقتی با دوست دیرینش یعنی اینترنت از نوع ADSL، متحد شود!! ماشین، همان وسیله‌ای که تا چند وقت پیش فقط به پدر خانواده تعلق داشت، به جوان‌ترها به ارث رسید و انصافا یکی از ارثیه‌های خوب و بدرد بخور است.

● بکش و خوش‌تیپم کن

آدیداس، جیوردانو، بنتون، پوما و... این‌ها همه با هم، فقط تعداد کمی از بین تعداد زیادی!! از مارک‌ها یا به قول بچه‌ها «برند»هایی هستند که به واسطه اینکه جوانان این مملکت در چند سال اخیر یک حال اساسی به آن‌ها داده‌اند، به کوچه بازارهای ایران راه پیدا کرده‌اند. توی همین سال‌ها بود که دیگر خبری از بساطی‌های لباس کنار خیابان نشد. بابا شوخی که نیست، دیگر دوره، دوره تیشرت و کفش مارک‌دار ست کردن شده بود؛ حالا گیریم ۲۰۰-۳۰۰ هزار تومانی هم روی دست ما خرج بگذارد! پوشش جوان‌ها در این سال‌ها در یک کلمه، این‌طور تعریف شد: «تیپ اسپرت» واژه‌ای که قبل از این، کمتر به گوش کسی خورده بود. اسپرت پوشیدن حسن‌هایی دارد که در هیچ پوشش دیگری نیست: هم راحت است، هم خیلی جذاب و متنوع. نه نیاز به اتو دارد و نه خیاطی و خشک‌شویی. حتی دیگر لازم نیست دائم جوش به هم خوردن خط اتویش را بخوری. در اسپرت پوشیدن، تنوع حرف اول را می‌زند. چون هر روز با یک رنگ و طرح جدید طرف هستید. که در بیشتر مواقع یک واژه ساده پشت رنگها و طرح‌ها است: «مد» و ویژگی بیشتر مدها این است که خیلی زود تکراری می‌شود. قانونش هم این است که هر «مدی» در یک روز نه چندان دور، «دمده» میشود. که برو بچه‌ها در اصطلاح به آن «خز» هم می‌گویند. پس بپا تیپت خز نشه داداش!!

● باشگاه بازی دوست‌ها

ای نسل سومی‌هایی که می‌گویید امکانات نیست، امکانات نیست! ای شمایی که اسم خود را گذاشته‌اید نسل سوخته!! با شما هستم! چرا همین طور الکی یک حرفی می‌زنید؟! آخر در کجا و در چه مقطعی از تاریخ! امکانات تفریحی و سرگرمی‌های در دسترس جوانان، این قدر زیاد و متنوع بوده است؟ به نظر من، سرگرمی‌های این نسل را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: حقیقی و مجازی! (تقسیم‌بندی را صفا کردید؟!) مجازی که اوووووو. تا دلتان بخواهد زیاد است و حتما بهتر از من هم میشناسیدهشان؛ بازی‌های کامپیوتری، انواع PSها و گیم‌های دستی آنقدر همه گیر شدند که شمردنشان هم کار راحتی نیست و از همه یک گیم‌خور حرفه‌ای ساخته‌اند! مثلا همین بازی pes، آقا عجب بازی‌ای است!! آدم را اسیر خودش می‌کند!!

سرگرمی‌های حقیقی هم زیاد است؛ با دوستان دور هم جمع شدن و پارک رفتن که از قدیم بوده و هست، اما کافی‌شاپ و فست‌فودها را گشتن، از سرگرمی‌های جدید ماست. برای دوستانی که ماشین دارند هم، به قول دوستان، «ماشین بازی» تفریح خوبی است، که البته با این وضع گرانی بنزین، احتمالا طرفداران کمتری دارد.

به این‌ها اضافه کنید باشگاه‌های پینت‌بال را؛ سرگرمی و ورزش خیلی خوب و جذابی است، حتما آن‌را برای یک بار هم که شده امتحان کنید. باشگاه‌های کارتینگ و موتورسواری هم می‌توانند گزینه‌های خیلی خوبی برای یک سرگرمی جدید باشند که در بیشتر شهرهای بزرگ خصوصا مشهد، در دسترس هستند. البته سختی‌اش این است که یک کمی نیاز به آموزش و صبر و حوصله دارند.

● سفر به مرکز خوشی

قبل از این که این قسمت را بخوانید لطفا بلند شوید و یک تماس با تعدادی از دوستان‌تان بگیرید و به این نکته توجه کنید که این حضرات در حال حاضر کجا تشریف دارند. اوه! توی این هوا یزد چکار می-کند؟ بله فراموش کرده بودم.. برای رصد خواسته‌اند سری به دل کویر بزنند. خب رفیق دیگرتان کجا بود؟ شمال؟ حتما می‌گویید چه پیشنهاد خزی! این روزها دوستان به سواحل مدیترانه و جاهای خوش آب و هواتر فکر می‌کنند. دیگر این روزها کی به شمال می رود. البته سفر به نقطه‌های خاص و جالب کشورمان را هم نباید فراموش کرد. بعضی دوستان‌تان هم حتما مانند آقای میلانی سیمای خانواده الان توی یک گوشه‌ای از ایران توی در‌ و دشت در حال گشت وگذار هستند. چرا شما نشسته‌اید و مطلب جیم را می‌خوانید؟! آهان شما هم مثل من از آن آدم‌های بی‌حال هستید که برای نرفتن به سفر کار و گرفتاری‌های دیگر را بهانه می‌ کنند. بهتان برنخورد. خودتان هم خوب می‌دانید که سفر رفتن توی دوره و زمانه ما یک‌جور پرستیژ و شخصیت برای آدم می‌آورد و اگر خیلی اهلش نباشید و تویش حرفه‌ای برخورد نکنید ، می‌روید داخل دسته بچه‌های بی حال و تنبل که گشت وگذار با شما حال نمی‌دهد. سفر به کشورهای نه خیلی دور که هزینه‌اش زیاد نمی‌شود هم یکی از علایق این روزهای جوان ترهاست. مالزی یکی از جاهایی است که طرفداران زیادی را به خودش جلب کرده. آن‌هم با آن معبدهای عجیب وغریب و البته آدم‌های مهربانش.

● Speak English Please

جوانی و توانایی دو کلمه‌ای هستند که جدا کردنشان از هم کار سختی است. واضح است که جوان توانایی جسمی، ذهنی و روحی بالاتری برای آموزش و یادگیری دارد. همین مسئله باعث شده که خیلی از ما جوان‌ها، سراغ کسب مهارت در این سن برویم. از قدیم هم همین‌طور بوده و فقط شکلش عوض شده؛ چون به هرحال مهارت‌های مورد نیاز یک جوان در ۱۰ سال پیش، کاملا متفاوت است با یک جوان در سال ۱۳۹۰. از همان قدیم‌ها یادم هست که کلاسهای زبان و فوتبال، خیلی طرفدار داشتند. الان هم خیلی‌ها زبان می‌خوانند (البته به شکلهای تخصصی‌تری مثل کلاسهای IELTS، TOEFEL، TTCو....) طرفداران فوتبال هم که هم‌چنان به حیات‌شان ادامه می‌دهند. کلاس‌های ورزشی: پرورش اندام، یوگا، تنیس و بیلیارد هم در این سال‌ها طرفداران زیادی پیدا کردند و جوانان زیادی به عنوان یک مهارت ورزشی، به آن روی آوردند. کلاس‌های آموزشی برای نرم افزارهای مختلف هم بازارش حسابی گرم است و جوانان خصوصا از نوع دانشجویش، حسابی از آن‌ها استقبال می‌کنند.

آن‌هایی هم که روحیه لطیف‌تر و پروانه‌ای‌تری هم دارند، می‌روند سراغ انواع کلاس‌های هنری که این روزها در گوشه و کنار شهر سر و کله‌شان پیدا شده است؛ مثل نقاشی، طراحی، کارگاه‌های داستان نویسی، عکاسی و موسیقی. که هر کدام جذابیت و زیبایی خودش را دارد.

● یانگوم‌های ایرانی

اسنک، بیف استروگانف، سان شاین، لابستر.. این اسم‌ها را اگر ده بیست سال پیش به کسی می‌گفتی: یقه‌ات را می‌گرفت که چرا فحش می‌دهی آدم حسابی! یا نهایتش می‌گفت داری درباره ماشینی، شهری‌، چیزی که حسابی خارجی هست حرف می‌زنی. اما حالا همه جوان‌های امروزی حتما طعم این غذاها را چشیده‌اند و حتی جزء طرفداران آن هم به حساب می‌آیند. برای همین است که در دوره و زمانه ما بحث خوراکی حسابی باب است و برای این‌که تویش حرفی داشته باشید و حرفه‌ای بشوی باید کلی زحمت به شکم و جیب مبارک‌تان بدهید. اگر جوان‌های قدیمی فقط می توانستند بروند قهوه خانه، یا ساندویچ فروشی‌هایی که بهشان می‌گفتند اغذیه یا ساندویچ کثیف یا سالاد اولویه بخورند و برای نوشیدنی هم فقط دو تا آیکن نوشابه سیاه و زرد وجود داشت، بروبچ امروزی با منوی مفصلی از رستورا‌ن‌هایی مانند ایتالیایی، لبنانی، مکزیکی و هندی و انتخاب‌های متعددی از کافی‌شاپ‌ها و قهوه‌خانه‌ها طرف هستند. بعضی‌ها حتی پاتوق دارند و یکی از مهم‌ترین مسائل زندگی و افتخاراتشان این است که وقتی وارد یک رستوران یا کافی‌شاپ می‌شوند صاحب آن مکان با آن‌ها حسابی صمیمی برخورد می‌کند و وقتی می‌آید سر میزشان از آن‌ها می‌پرسد همان همیشگی یا یه طعم جدید؟!

جوان‌های امروزی برای غذا خوردن خیلی به فکر برنج ایرانی و گوشت گوسفندی و این‌چیزها نیستند و مهم‌ترین دغدغه‌شان در مورد خوراکی، این است که جدید و هیجان‌انگیز باشد و خیلی هم اسم عجیبی داشته باشد، حتی بعضی‌ها نتوانند اسمش را درست تلفظ کنند!

● پروفسور بالتازار

یکی از خصوصیات مهم و در نگاه اول حتی خوب نسل جوان جدید، تلاش برای کسب تخصص‌های جدید است، تخصص‌هایی که با مدرک معنی و مفهوم جدیدی پیدا می‌کنند، این تخصص‌ها شامل مدارک لیسانس متعدد، فوق لیسانس و دکترا می‌باشد که اصلا فرقی نمی‌کند که در کدام دانشگاه و در چه شرایطی به‌دست آمده باشد و مهم مدرکی است که کسب می‌شود و البته به قول بزرگترها به درد لب تاقچه می‌خورد، که با توجه به این‌که این روزها تاقچه نداریم همان کاربردش را هم از دست داده است. برای همین هم هست که ممکن است سوار تاکسی بشویم که یک راننده جوان دارد که تحصیلاتش لیسانس فلسفه است و یا از سوپری خرید می‌کنیم که فروشنده جوانش تحصیلات میکروب‌شناسی دارد یا با مدیر فرهنگی جوانی طرف هستیم که دکترای مکانیک دارد.

● سکه‌ای برای اسکروچ

حتما این ضرب‌المثل قدیمی را شنیده‌اید که می‌گوید: بی مایه فطیر است! این روزها تصور کوچک و بزرگ این است که راستی راستی بی مایه یا همان پول البته به مقدار زیادش هیچ کاری نمی‌شود کرد و به هیچ جایی نمی‌شود، رسید! طبق همین قرار بیشتر جوان‌های امروزی دنبال پول درآوردن هستند و برای آن هم راه‌ها و مسیرهای متفاوتی را پیگیری می‌کنند. حتما خودتان با این موضوع روبرو بوده‌اید، یا دوستانی داشته‌اید که از همه چیز پول در می‌آورند و در همه موضوع‌ها دنبال یک راهی برای کسب درآمد هستند یا به قول خودمان کاری می‌کنیم، جایی می‌رویم و حتی با کسی رفاقت می‌کنیم که برای‌مان نان داشته باشد. راه‌های کسب درآمد هم که به تعداد جوان‌های گل و بلبل فراوان و پراکنده است. دوستان ما این روزها یاد گرفته‌اند از همه فعالیت‌های‌شان پول دربیاورند. اگر درس می‌خوانند از سرچ و نوشتن مقاله، تهیه پروژه برای ترم پایینی‌ها و بستن پایان‌نامه گرفته تا تایپ و ویراستاری و تکثیر جزوه و اگر توی کار سرگرمی هستند، از دانلود فیلم با کیفیت و میکس موزیک تا زیرنویس فارسی و بازی و از تعمیر لپ‌تاپ و دستگاه پلی استیشن تا فروختن نرم افزار کامپیوتر و موبایل! این روزها ما استاد ارتباطات و به قول خودمان فک زدن هستیم و خب حتما خبر دارید که بیشترمان از همین راه وراجی پول درمی‌آوریم.

نویسنده: محمد مهدی اعتمادی



همچنین مشاهده کنید