پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

عاشورا رسانه جاودان تشیع


عاشورا رسانه جاودان تشیع

با مطالعه تاریخ اسلام این سوال به ذهن رهروان مکتب حق می رسد که چه شد جامعه اسلامی در مدتی کمتر از نیم قرن نسلی را پرورش داد که فرزند بنیان گذار حکومت اسلامی را با لبی تشنه و در صحرای سوزان سربرید و با اسارت گرفتن اهل بیت ع و چرخاندن ایشان در بلاد اسلامی همچون اسرای روم و زنگ سعی در مشروع نشان دادن عمل خود داشت

با مطالعه تاریخ اسلام این سوال به ذهن رهروان مکتب حق می رسد که چه شد جامعه اسلامی در مدتی کمتر از نیم قرن نسلی را پرورش داد که فرزند بنیان گذار حکومت اسلامی را با لبی تشنه و در صحرای سوزان سربرید و با اسارت گرفتن اهل بیت(ع) و چرخاندن ایشان در بلاد اسلامی همچون اسرای روم و زنگ سعی در مشروع نشان دادن عمل خود داشت. به راستی در نگاه جامعه آن زمان نسبت به وابستگان پیامبر اکرم (ص) چه تفکری حاکم بود که خلیفه وقت با چوب خیزران بر لب و دندان سر امام حسین(ع) کوبید و یاد کشتگان قریش در جنگ بدر را زنده کرد اما هیچ واکنشی در جامعه اسلامی صورت نگرفت؟ چه بر سر امت اسلام آمده بود که مردانش در پستوی خانه ها و در نبرد معنویت و مادیت دل به سکه های زر اهدایی توسط امویان سپردند و هیزم های آتش جهنم را با ننگ ابدی کشتن امام حسین(ع) شعله ور کردند؟

در این عرصه تحلیل و مباحثه به مدل تحلیلی ائتلاف زمینه ها در فرآیند زمانی از جاهلیت تا جاهلیت می رسیم; بر طبق این نگره تحلیلی شکل گیری مخالفت های پنهان با جانشینی امیر مومنان علی (ع) از سوی برخی صحابه که سودای قدرت در سر داشتند غدیر را تا قربانگاه کربلا کشاند و سیر ارتجاعی امت که از سقیفه آغاز شد در عاشورا تبلور یافت و نمود جاهلیت در پس اعمالی چون انجام غسل برای کسب ثواب بیشتر در هنگام ضربه زدن بر فرزند پیامبر و نیز در پس گفتاری مانند بشارت دادن امام حسین(ع) به جهنم آشکار گشت.

از این منظر "رسانه ها" در مسیر ترور معنوی و شخصیتی افراد ابزارهای مناسبی به شمار می روند و حاکمان ستم پیشه از طریق اهدای زر و اعمال زور یا همان سیاست "تطمیع و تهدید"، نفوذ و قدرت رسانه ها را به استخدام می گیرند تا افکار عمومی به ترور و حذف فیزیکی افراد حقیقی و حقوقی، واکنش و اعتراضی نشان ندهند. به واقع در طول تاریخ، حکومت های ستمگر برای تثبیت قدرت خود، برنامه هایی را به مرحله اجرا می گذارند که در این میان، "حذف رقیبان و مخالفان" در سرلوحه اقدامات آنان قرار می گیرد; حال اگر شخصیت رقیب و مخالف، از جایگاه بالا و والایی در عرصه های سیاست، دیانت، دانش و اقتصاد برخوردار باشد، در مرحله نخست به "ترور شخصیتی" او می پردازند تا "افکار عمومی" را برای ترور فیزیکی اش راضی و قانع سازند.

یکی دیگر از عوامل مهم در تثبیت و تحکیم حکومت ها، پیوند اندیشمندان با حاکمان است; از این وجه با خلیفه ای روبرو می شویم که اگرچه از طریق اعمال زور و بهره بردن از الگوی تنازع فیزیکی و فکری به حکومت دست یافت اما از زاویه نگاه هژمونیک و بر مبنای الگوهای راهبردی منبعث در نظریه جنگ نرم به یک مدل اجرایی منحصر به فرد رسید که از علت های تداوم مسیر حکومتی فرزندان و نوادگانش به شمار می رود. صحبت از معاویه است که در دستگاه حکومتی خود با "عالمان دنیاپرست و ساده لوح" ارتباط صمیمی برقرار کرده بود و در مواقع لزوم، از وجهه دینی و اجتماعی آنان کمال استفاده را می برد که در این میان، برخی از اصحاب پیامبر و بستگان آنها، جایگاه ویژه ای داشتند.

معاویه به خوبی می دانست که عالمان درباری را می توان در پست های گوناگون شکار کرد و یا در آن مشاغل گماشت; از این بعد، به کارگیری برخی از شخصیت های دارای جایگاه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی در مشاغلی مانند قضاوت، تدریس، امامت جمعه و جماعت، خطابه و سخنرانی، شعر، تالیف و ترجمه، تلاوت قرآن، ادعای زهد و عرفان، بیوت شخصیت های مشهور و محبوب به ابزاری برای دینی جلوه دادن اقدامات ضد ارزشی امویان تبدیل شد و این نیروهای رسانه ای اعم از حقوق بگیر و رایگان، آگاهانه یا جاهلانه، توان و موقعیت دینی و اجتماعی خود را در اختیار بنی امیه گذاشته بودند که به نمونه هایی از کارکرد و کارنامه آنان اشاره می کنیم: ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیره بن شعبه و عروه بن زبیر از نخستین اصحاب و تابعانی بودند که در حلقه حکومت بنی امیه به فعالیت تبلیغی و مشاوره ای پرداختند وحضور این قبیل افراد، ضمن مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به دستگاه حاکمه، پیامدهای ناگوار دیگری از جمله تغییر ارزش های اسلامی و وارونه ساختن حقایق را به همراه داشت.

در یکی دیگر از جلوه های مدیریت معاویه بر افکار خبیثه در راستای پی ریزی طرح های راهبردی برای تضمین مسیرآینده حکومت موروثی اموی ، با شخصی به نام "سرجون بن منصور" روبرو می شویم که به عنوان یکی از غلامان مسیحی معاویه و در مقام مشاور و نیز معلم خصوصی یزید، وی را از آموزه های اسلامی دور کرده و برای انجام مفاسد یاری می نمود. از جمله اقدامات سرجون مسیحی، پیشنهاد انتصاب "عبیدالله بن زیاد" به حکمرانی کوفه و عراق بود. از زاویه ای دیگر معاویه در زیر چتر حمایتی و دفاعی "دانشمندان وابسته" توانست فرقه انحرافی "مرجئه" را تاسیس و تقویت کند و اندیشه "جبرگرایی" را به افکار مسلمانان به ویژه اهل شام تزریق نماید تا رفتار ناپسند بنی امیه با این دیدگاه، توجیه پذیر باشد.

معاویه جهت فراخوانی مردم شام برای شرکت در جنگ "صفین" با عمرو بن عاص رایزنی کرد; وی پیشنهاد داد که چهره ای مانند "شرحبیل بن سمط" را که مورد احترام تمام قبایل شام است، جذب کن و اعلام کن عثمان (خلیفه سوم) توسط علی(ع) و یارانش کشته شده است; در آن صورت، مردم شام پشت سر تو قرار گرفته و در جنگ صفین شرکت می کنند. شرحبیل در یک صحنه سازی و نمایش ساختگی، فریب خورد و سپس به انگیزه "خون خواهی" سفرهای تبلیغی اش را آغاز کرد و در شهرها و روستاها خطاب به مردم می گفت: "علی بن ابی طالب، عثمان را کشته است; پس خون خواهی او بر مسلمانان واجب است...". معاویه برای آگاهی از رخدادها، توطئه ها و غیره، سازمانی به نام "العین" تاسیس کرد و ریاست آن را به عهده "ثابت بن ارطاه" نهاد; این سازمان کسب خبر و اطلاعات در تمام شهرهای مهم، شعبه داشت و ماموران آن مراقب رفتار و گفتار مردم بودند.

یزید نیز در دوره حکومتش "سلیم بن اعشا" را به سرپرستی العیون گماشت و سلیم به جهت اهمیت سیاسی بین النهرین، ماموران خود را در شهرهای کوفه و بصره به جاسوسی و خبرچینی فرستاده بود تا آنان در میان مردم نفوذ کرده و دیده ها و شنیده های خود را در قالب گزارشی میدانی به سلیم گزارش دهند. هنگامی که امام حسین(ع) به مکه رسید، مورد استقبال مردم و زائران قرار گرفت; آن حضرت هم ضمن برگزاری نماز جماعت، در دیدارهای عمومی و خصوصی به ناهنجاری ها و مشکلات حکومت و مردم اشاره می کرد.

یزید که به تازگی بر تخت خلافت نشسته بود، بعد از آگاهی از حضور و سکونت امام حسین(ع) در شهر مقدس مکه، نامه ای به عبدالله بن عباس نوشت. یزید در این نامه، ضمن بیان عدم بیعت امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر با وی و نامه نگاری های کوفیان به حضرت، از ابن عباس خواست که به عنوان "شخصیت ممتاز و قابل احترام" در میان بنی هاشم و مسلمانان، برای پیش گیری از بحران و فتنه اجتماعی، نزد امام حسین(ع) برود و حضرت را به "سازش" و "صلحی مطمئن" دعوت کند.

نکته مهم در این امر این است که دشمنان برای رسیدن به اهداف پنهان و آشکار خود، از ظرفیت و توانایی های "برجستگان و نخبگان" نیز استفاده می کنند و البته فردی چون ابن عباس، در راستای "انتقال پیام" مواظب است که "ادبیات گفتمانی" دشمن، او را فریب ندهد و مجذوب و مرعوب نسازد. در ماجرای قیام امام حسین(ع) برخی از اصحاب و علمای خائن نیز شریک جرم هستند، زیرا درباری بودن آنها باعث هموار شدن جنگ روانی و نظامی یزید شد.به عبارت دیگر گفتار، نوشتار، رفتار و حتی سکوت این چهره های ظاهر الصلاح، دلایل و مستنداتی برای کارگزاران بنی امیه فراهم کرد تا جنایات سنگین خود را "توجیه" کرده و افکار عمومی را به سکوت و رضایت وادارند.نقش "شریح بن حارث کندی" در موضوع عاشورا، چشمگیرتر است; چرا که وی از دوره خلافت عمر بن خطاب ، بر کرسی "قضاوت" تکیه کرده و زبان و قلم او "حکم شرعی" را در اذهان جامعه القا می کند.

حال، به دو اشتباه مهم شریح می پردازیم: الف) هنگامی که هانی بن عروه دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت هواداران هانی کاخ فرمانداری را محاصره کردند و با دادن شعار، خواستار آزادی هانی شدند; ابن زیاد که از افشا شدن خبر شکنجه و قصد شهادت هانی بیمناک شده بود و می دانست که با نیروی نظامی اندک نمی توان جلوی خشم خروشان هزاران نفر را گرفت، دست به دامن شریح برد و از او خواست با گفتار نافذ خود، گفتگو و حادثه قصر را به نفع ابن زیاد تغییر بدهد. شریح قاضی هم در جمع هواداران خشمگین هانی، چنین گزارش داد:

"ای مردم! ابن زیاد و هانی در حال مذاکره و گفتگو هستند و هانی زنده است..."

متاسفانه مردم در اثر شنیدن این خبر، آن هم از سوی رسانه ای که مدعی صداقت، عدالت و امانت است آرام آرام از محاصره کاخ دست برداشته و مسیر آینده تاریخ را به تلخی و جنایت کشاندند.

ب) بر اساس قول مشهور، ابن زیاد برای جمع کردن نیرو و فرستادن آن به کربلا از قدرت "فتوای قاضی" کوفه، بهره گیری کرد.

حال، صدور این فتوا چه از ناحیه شریح باشد و چه به وی انتساب شده باشد اثر روانی اش ولو به عنوان بهانه و توجیه جنایت، در افکار عمومی و سیاست بنی امیه کارساز است. حکم شرعی که در شهر کوفه خوانده شد و حکومت روی آن مانور داد، چنین بود:

"چون حسین بن علی بر خلیفه وقت (یزید) خروج و شورش کرده است، دفع او بر مسلمانان واجب است".

از این رو، در کربلا و دوره اسارت بازماندگان عاشورا، یکی از مهم ترین شعارها و تیترهای گفتاری و نوشتاری یزیدیان، این مطالب بود:

۱) اینها (امام حسین(ع) و یارانش) خارجی هستند.

۲) اینها (اسیران) خارجی هستند.

۳) هذه زینب اخت الخارجی; نام این زن، زینب است خواهر همان شورشگر.

۴) این، سر خارجی است.

یزیدیان به واسطه زبان و قلم خائنان، عناوینی چون خلیفه پیامبر، خلیفه مسلمانان، اولوالامر و امیرمومنان را برای خود تثبیت کردند و مخالفان را نیز با مارک "خارجی" مورد سنگین ترین هجمه های تبلیغی قرار دادند. روزی ابن زیاد همراه نیروهای نظامی اش وارد مسجد جامع کوفه شد و بالای منبر رفت و مردم را از نافرمانی یزید ترساند... ناگهان همهمه ای شد; پرسید: چه خبر است؟ گفتند: ای امیر! هم اکنون مسلم بن عقیل با گروه کثیری از یارانش به جانب کاخ فرمانداری می آیند. ابن زیاد سراسیمه از منبر پایین آمده و داخل قصر شد و دستور داد که درب را ببندند. مسلم بن عقیل با بیش از هجده هزار نیرو، کاخ را محاصره کرده بود و تعداد اندک سربازان ابن زیاد هیچ گونه توانایی مقابله نظامی با انقلابیون نداشتند. ابن زیاد که از روحیه کوفیان آگاهی کامل داشت "عملیات روانی و جنگ رسانه ای" را بهترین راهکار نجات خود دانست; لذا عوامل تبلیغی اش را سازماندهی کرد تا با ارسال "اخبار و آمار دروغین" دل های انقلابیون را دچار ترس و شک کنند. یکی از کارگزاران (کثیر بن شهاب) از بام و دیوار قصر با آوازی بلند گفت: ای مردم، ای پیروان حسین! بر جان و خانواده خود بترسید و بر آنها رحم کنید; چرا که لشکریان یزید در حال رسیدن به کوفه هستند. در ضمن، ابن زیاد با خداوند پیمان بسته که اگر شما امروز تا شب قصد پیکار داشته باشید و به خانه هایتان برنگردید، حقوق تان از بیت المال را قطع کند، مردان شما را از شهر بیرون کرده و به دمشق بفرستد و حتی بی گناهان را به جرم گناهکاران دستگیر نموده و مجازات می کند...

برخی از هم پیمانان عبیدالله بن زیاد هم در میان صفوف مردم رخنه کرده و با انواع وعده و وعیدها، شعله های قیام را به سردی و خاموشی تبدیل کردند; به گونه ای که در کوتاه مدت، آمار یاران مسلم(ع) سیر نزولی را آغاز نمود و ورق برگشت. بعد از رسیدن نامه مسلم بن عقیل به دست امام حسین(ع) و نیز آگاهی حضرت از توطئه ترور وی در ایام برگزاری مناسک حج، امام(ع) یاران خود را برای حرکت به سوی کوفه فراخواند. آن حضرت پیشاپیش خطاب به بزرگان و اهالی کوفه، نامه ای نوشت و ضمن یادآوری دعوت های کتبی و شفاهی آنان، بشارت داد که به خواست الهی عازم عراق است و می طلبد که به بیعت و پیمان خود وفادار بمانند. امام(ع) پیک مومن، دلاور و زیرکی به نام "قیس بن مسهر" را برگزید تا شتابان مسیر را بپیماید و نامه را به بزرگان کوفه تحویل دهد. ابن زیاد برای آگاهی از نوع ارتباط و مکاتبات شیعیان با امام حسین(ع) افرادی را در مسیر های منتهی به شهر کوفه گماشته بود و آنان، مسافران و رهگذران را تحت کنترل و بازرسی قرار می دادند. زمانی که قیس به نزدیکی کوفه رسید با مشاهده ماموران حکومتی، نامه محرمانه حضرت را تکه تکه کرد (جویده و خورد). بعد از دستگیری قیس و فرستادن او به دارالاماره، قیس با وجود تهدید ها و تطمیع ها حاضر نشد محتوای نامه و اسامی رهبران شیعه در کوفه را برای ابن زیاد بازگو و افشا کند. حکمران عراق تنها راه نجات و آزادی قیس را چنین تعیین کرد:

"در حضور مردم، دروغگو پسر دروغگو (حسین بن علی) را لعن کن...".

قیس بن مسهر که خود را پیام رسان امام(ع) می دانست، در حالی که سربازان در کنارش و شیعیان کوفه هم در مقابلش جمع شده بودند، پس از درود فرستادن بر پیامبر و اهل بیتش و لعن و نفرین بر ابن زیاد و بنی امیه، با صدای بلند گفت:

"ای مردم! هم اکنون امام حسین(ع) به سوی کوفه در حرکت است...".

ابن زیاد از این که نتوانسته بود کلام دیکته شده خود را از حنجره "پیک حسینی" به افکار عمومی تلقین کند، خشمگین شده و دستور داد با کشتن قیس، برای همیشه "پیام حق" را به خاموشی کشاند.

یکی از سربازان حر بدون اطلاع او به کوفه آمد و موضوع محاصره کاروان حسینی در دشت کربلا را برای پسر زیاد بازگو کرد. به دستور ابن زیاد، در شهرهای کوفه و بصره "جارچیان" این پیام حکومتی را به آگاهی عموم رساندند:

"هر کس که سر حسین بن علی را بیاورد، حکومت ری را به مدت ده سال به او واگذار می کنیم".

... طولی نکشید که عمر بن سعد بر خلاف هشدارهای بستگان و دوستانش این ماموریت را پذیرفت و ابن زیاد هم ضمن نگارش "حکم قتل امام حسین(ع) و حکومت ری برای ابن سعد" فرماندهی کل نیروهای اعزامی به کربلا را به عهده وی نهاد.

بعد از ماجرای قتل خلیفه سوم (عثمان بن عفان) توسط اصحاب پیامبر(ص) و مسلمانان، معاویه که از عشیره و کارگزاران عثمان بود، از اوامر حکومتی خلیفه جدید (امام علی(ع)) سرپیچی کرد و برای رسیدن به آرزو هایش به بهانه "خون خواهی عثمان" در زیر پرچم خون خواهی و کنار "پیراهن خونین عثمان" به سوگواری و تحریک عواطف مردم شام و غیره پرداخت.

یزیدیان نیز با همین شعار وارد صحنه شدند و قبل و بعد از حادثه عاشورا، با محوریت "خون عثمان" به زندگی ننگین خود ادامه دادند که در اینجا به نمونه هایی بسنده می کنیم:

۱) بر اساس نقل "تذکره الشهدا»" یزید به والی مدینه نوشت:

"معاویه، مرا وصیت کرده که از اولاد ابوتراب برحذر باش و خون آن شهید مظلوم (عثمان) را از آنها طلب کن; چه خدا انتقام خواهد کشید از اینها به واسطه اولاد ابوسفیان که انصار حق و طالبان عدل اند".

۲) ابن زیاد در نامه ای که برای ابن سعد فرستاده بود، ضمن تاکید به محاصره شریعه فرات، گفته بود در مقابل امام حسین(ع) و یارانش این گونه بهانه آورند:

"بنی هاشم، آب را از عثمان بازداشته بودند".

۳) امام حسین(ع) برای رفع بحران و قطع آب اقداماتی انجام داده، از جمله حفر چاهی در پشت خیمه ها، وقتی این قضیه توسط خبرچینان به ابن زیاد رسید، او به عمر بن سعد نامه ای نوشت و برای محرومیت امام و یارانش از آب، به این مسئله سفارش کرد:

"... وافعل بهم کما فعلوا بالزکی عثمان; ... با یاران حسین چنان کن که آنها بر عثمان پاکیزه رفتار کردند".

۴) شایان توجه است که شخصیتی چون "زهیر بن قین بجلی" بر اثر همین تبلیغات دروغین و در حمایت از خلیفه سوم، سالیان سال نسبت به امام علی(ع) دیدگاه منفی داشت; اما سرانجام امام حسین(ع) او را در مسیر کوفه به نزد خود دعوت کرد و در آن جلسه و نشست رو در رو، حقایق تاریخی را به آگاهی زهیر رساند; به گونه ای که یکباره محبت اهل بیت پیامبر(ص) را پذیرفت و نامش در قاموس "شهیدان عاشورایی" ثبت و ماندگار گردید.

عمر بن سعد در راستای جلوگیری از جنگ، دست به اقداماتی زد. وی برای گشودن باب "مذاکره"، جویای "نامه رسان" و "سخنگویی" شد، اما هیچ یک از نیروهایش این مسوولیت را نپذیرفتند; چرا که همه آنان پیشتر برای آمدن امام حسین(ع) دعوت نامه نوشته بودند و از روبروشدن با نوه پیامبر(ص) شرمنده می شدند. سرانجام شرورترین آنها (کثیر بن عبدالله شعبی) حاضر شد به عنوان "پیک" این ماموریت را انجام دهد. از آنجا که کثیر، همزمان در فکر ترور حضرت بود و اصرار داشت مسلحانه خدمت امام(ع) برسد و پیغام را برساند، یاران حضرت از ورود کثیر جلوگیری کردند...

دومین پیک (خزیمه) عهده دار این مسئولیت شد و با کمال ادب و احترام، اجازه ملاقات خواست; امام(ع) نیز صمیمانه او را به حضور پذیرفت. در این جلسه، این سخنان بین او و امام مطرح شد:

برای چه به اینجا (عراق) آمده اید؟

مردم نامه هایی برایم نوشته اند و مرا به کوفه دعوت کرده اند.

(حضرت، انبوهی از دعوت نامه های کوفیان را به وی نشان داد).

خدا لعنت کند این جماعت را که به سوی تو این نامه ها را نوشتند و تو را به اینجا آوردند و اکنون از خواص لشکر ابن زیاد شده اند!

اکنون که نامه ها را دیدی و حقیقت را دانستی به سوی عمر بن سعد برو و پاسخ پیغامش را بگو.

ای مولای من! کیست که بهشت را واگذارد و به سوی جهنم رود؟

عمر بن سعد بعد از ناامیدی از برگشت خزیمه، قاصد دیگری (قره بن قیس حنظلی) را نزد امام(ع) فرستاد... زمانی که قره می خواست به جانب ابن سعد برگردد، حبیب بن مظاهر به وی گفت:

"انصر هذا الرجل الذی بآبائه ایدک الله بالکرامه و ایانا معک; یاری کن این مردی (امام حسین(ع)) را که به واسطه پدرانش، خداوند به تو و ما کرامت عطا می کند". پیک گفت: نخست باید بروم و جواب پیغام را برسانم آنگاه در این رابطه، فکر کرده و آنچه صواب باشد، برخواهم گزید...

همان گونه که می بینیم، پیام رسانان و مصاحبه کنندگان جبهه باطل، دارای عقاید و رفتار مختلفی بودند:

الف) پیکی به بهانه "پرسش و پاسخ" و "اطلاع رسانی" انگیزه شومی (ترور) را در سر می پروراند.

ب) قاصدی که با رعایت آداب مذاکره، وقتی "حقیقت" برایش آشکار می شود، قانع شده و آشکارا طرفدار حق می گردد.

ج) نامه رسانی که هدف اصلی اش "انتقال پیام" است و برای نتیجه گیری و تصمیم نهایی، شرایط و جوانب مساله را نمی سنجد.

در "قیام حسینی" نیز سعی دشمنان بر این بود که پیام و آوای حق از حنجره صداقت، به گوش غافلان نرسد. در اینجا نمونه ای از شگردهای سانسور و بایکوت خبری یزیدیان را یادآور می شویم.

امام حسین(ع) از همان روز دوم محرم تا دقایقی قبل از شهادتش، بارها برای ارشاد کوفیان و اتمام حجت به دشمنان، با صدایی بلند و رسا حقانیت خود و ستم های بنی امیه را بازگو و افشا کرد و پیامدهای همکاری با یزید را بیان نمود. سران دشمن هم برای جلوگیری از افشاگری امام حسین(ع) به تکاپو افتاده و با گفتن سخنان نامربوط و کشیدن فریاد و هیاهو گفتار مستدل و دلنشین حضرت را قطع می کردند. امام(ع) در همین خصوص، به جنجال آفرینان و انحصارگران می فرماید: "ویلکم ما علیکم ان تنصتوا الی فتسمعوا قولی...; وای بر شما! چه زیانی برای شما است اگر سکوت را رعایت کنید و سخنم را بشنوید؟...". اگر چه بسیاری از نیروهای عمر بن سعد، اهل کوفه بوده و نسبت به شخصیت حقیقی و حقوقی امام حسین(ع) شناخت قبلی داشته و حتی جزو دعوت کنندگان حضرت به کوفه بودند; اما به دلیل حجم سنگین تبلیغات ابن زیاد و تهدید های قولی و عملی دیکتاتور عراق، گویا قلب و ذهن خود را برای یک شست و شو و تلقین مسموم در اختیار فرماندهان بی رحم و بعضا ظاهر الصلاح، واگذار کرده بودند.

امام سجاد(ع) در یادکرد واقعه غم انگیز عاشورا می فرماید:

"... یزعمون انهم من هذه الامه کل یتقرب الی الله عزوجل بدمه; ... سربازان دشمن که می پنداشتند جزو امت اسلامی هستند، همگی با ریختن خون امام حسین(ع) می خواستند به درگاه الهی تقرب بجویند".

ابن سعد پس از رسیدن نامه والی عراق، مبنی بر لزوم جنگ با سپاهیان امام حسین(ع) در یک اقدام فریبکارانه، خطاب به سربازانش گفت:

"ای لشکر خدا! سوار شوید; بهشت برای شما بشارت و گوارا باد".

زمانی که خبر آمدن اسیران به ابن زیاد رسید، وی دستور داد "جارچیان" در سطح شهر کوفه این مطالب را به آگاهی مردم برسانند:

مردم، شهر را آذین ببندند و به شکرانه پیروزی یزید با پوشیدن لباس نو و آرایش نمودن، مراسم جشن پیروزی را برگزار کنند. افرادی که به استقبال اسیران و خارجیان می روند، نباید سلاح همراه خود ببرند. هم زمان با ورود اسیران و سرهای شهیدان، صدای بوق ها و طبل ها در شهر نواخته شد; در حالی که بازار کوفه تعطیل و مغازه ها بسته شده بود و ماموران در نقاط مختلف شهر به نگهبانی می پرداختند. سپس جارچیان در کوچه ها و خیابان ها می گفتند:

امروز ابن زیاد به عموم مردم اجازه داده است تا جهت گفتن تبریک، به کاخ او بروند.

شیخ صدوق در این باره می نویسد:

"بعث البشائر الی النواحی بقتل الحسین(ع); ابن زیاد نامه ها و افرادی را به اطراف کوفه گسیل داشت تا خبر کشته شدن امام حسین(ع) را به کارگزاران و مردم بشارت دهند".

سیاست مداران بنی امیه برای پیش گیری از هر نوع "واکنش مردمی" و بی تاثیرکردن "افشاگری بازماندگان عاشورا"، اقدامات گوناگون و حساب شده ای را در پیش گرفتند که می توان مهم ترین آنها را "جبرگرایی" بر شمرد. حال، به برخی از گفتار و نوشتار جبرگرایانه اشاره می کنیم:

۱) ابن زیاد در مسجد بزرگ کوفه، خطاب به مردم گفت:

الحمدلله الذی اظهر الحق و اهله و نصر امیرالمومنین و اشیاعه و قتل الکذاب بن الکذاب...; ستایش مخصوص خداوندی است که حقیقت و پیروانش را پیروز کرد و امیرمومنان (یزید) و یارانش را یاری نمود و دروغگو فرزند دروغگو (حسین بن علی(ع)) را کشت.

۲) ابن زیاد در مقابل حضرت زینب(س) نیز گفت:

الحمدلله الذی فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم...; شکر و سپاس از آن خدایی است که شما را رسوا کرد و عزیزان شما را کشت و سخنان و ادعایتان را دروغ انگاشت..

یا زینب ارایت صنع الله فی اخیک...; ای زینب! آیا دیدی خداوند با برادرت چه کرد؟...

۳) ابن زیاد فردی را نزد ام کلثوم دختر امام حسین(ع) فرستاد تا به وی بگوید:

الحمدلله الذی قتل رجالکم فکیف ترون ما فعل بکم; ستایش و شکر برای خداوند است، همو که مردان شما را کشت. حال، آنچه را که خدا نسبت به شما انجام داد، چگونه می بینید و می پندارید؟

۴) ابن زیاد بعد از مشاهده و دانستن نام امام سجاد(ع) با شگفتی پرسید:

مگر خداوند، علی بن حسین را نکشته است؟! چگونه است که خداوند، تو را نکشته و اکنون تو را زنده می بینم؟!

وقتی ابن زیاد پاسخ حضرت را شنید، همان باور غلط را در میان مردم دگر باره تلقین کرد:

بلکه برادرت (علی اکبر) را خداوند کشت نه ما.

ابن زیاد برای فرستادن اسیران و سرهای شهیدان به دمشق، مسیرهایی را مشخص کرد و به نیروهای خود دستوراتی داد تا پیش از رسیدن به هر منزلگاهی، چه اقداماتی انجام پذیرد و در صورت مواجهه با واکنش های مردمی، چه سیاست و راهکارهای تبلیغی و نظامی را در پیش بگیرند.

میان کوفه تا شام، چهارده منزل وجود داشت; ولی نوع برخورد و عکس العمل اهالی آنها متفاوت بود، که به آن اشاره می شود:

۱) فرماندهان (فرمانده) نیروهای اعزامی ابن زیاد، پیشاپیش به سوی والیان هر شهر و منطقه ای "پیکی" می فرستادند تا برای عموم مردم این پیام مخابره و ابلاغ شود:

"سربازان خلیفه، "سر خارجی" را می آورند".

۲) مردم و حاکمان برخی از سرزمین ها، شهر خود را زینت کرده و در حالی که پرچم هایی را به دست گرفته و بر طبل ها می کوبیدند، به شکرانه پیروزی یزید در مسیر استقبال از سربازان به "قربانی" می پرداختند و در نکوهش اسیران، سخنانی می گفتند و در طول اقامت سربازان ضمن پذیرایی از آنان، به جشن و پایکوبی مشغول می شدند. جاهلان و فاسقان این مناطق نیز با اشاره به سر مبارک امام حسین(ع) و شهیدان، به همدیگر می گفتند:

"این، سر همان شورشگری است که بر ضد خلیفه (یزید بن معاویه) دست به قیام زده است".

۳) فرمانداران و اهالی برخی از سرزمین ها به سبب آشنایی قبلی یا بعدی خود، نسبت به حقانیت اهل بیت(ع) با کمال شجاعت و تعهد، دروازه های شهرشان را می بستند و گاهی نیز به سوی سربازان یورش می بردند. شیعیان این مناطق ضمن فرستادن لعن و نفرین به یزیدیان، در مظلومیت عترت پیامبر(ص) می گریستند و با گفتار و رفتار نیک خود، دل های داغدار اسیران را خشنود می نمودند.

دستگاه تبلیغی و سخن پراکنی یزید، برای در امان ماندن از هجوم انتقادات و اعتراضات مردمی، به تکاپو افتاده و در محافل و مجالس گوناگون نیروهای رسانه ای را فرستاده تا هر یک به شیوه و شگردی "جنایات یزید" را توجیه و تفسیر کنند. در اینجا به برخی از عناوین و تیترهای عملیات روانی بنی امیه، اشاره می کنیم:

قتل حسین و یارانش، قضا و قدر الهی بود.

عبیدالله بن زیاد، دستور شهادت آنان را صادر کرده است، پس بر او لعنت باد.

فرماندهان اعزامی به کربلا (ابن سعد، شمر، ابن اشعث و خولی) مقصر هستند.

ما حاضر هستیم دیه و خون بهای آنها را بپردازیم.

آنها چون بر خلیفه اسلام، اولوالامر و امیرمومنان یزید خروج و شورش کرده اند، بر اساس فتاوای امثال شریح قاضی، کشته شده اند.

یزید طبق اجتهاد و برداشت فقهی و حکومتی اش، حکم قتل آنان را داده است.

یزید از وقوع این حادثه، پشیمان شده و توبه کرده است.

دستگاه حاکمه اموی و مروانی بعد از عاشورای ۶۱ قمری برای زنده نگهداشتن پیروزی خود، شیوه های معنوی و عبادی را در پیش گرفتند. آنان چون می دانستند واژه "عاشورا" یادآور جنایات یزید و مظلومیت اهل بیت(ع) است; لذا دست به کار شده و عاشورا را در تقویم "عبادی" گنجانیدند تا ضمن برگزاری مراسم جشن پیروزی، افکار عمومی را نیز با خود همراه کنند و به امت اسلامی تلقین کنند که:

یکی از اعیاد اسلامی، عاشورا است. عید عاشورا، برکت آفرین است. روزه در عاشورا، مستحب است.

حال، چه در فرهنگ عبادی یهود و مسیحیت، "روزه عاشورا" قداست داشته باشد و چه در صدر اسلام گرفتن این روزه، مباح یا مستحب باشد یا نباشد; حکمرانان دمشق با بهره گیری از احادیث واقعی یا ساختگی، مصمم شدند پیام های حماسی و انقلابی عاشورا را با برگزاری جشن (تبریک گفتن) و روزه گرفتن، از یادها ببرند!

در این ماجرا، رسانه های یزیدی (سخنرانان، راویان، شاعران و غیره) به تکاپو و تلاش پرداختند; امامان معصوم(ع) و شیعیان نیز برای خنثی کردن نقشه های دشمنان و زنده نگهداشتن "عاشورای حسینی"، با گفتار، نوشتار و رفتار خود مفاهیم متعالی و انقلابی مانند "عزاداری" و "زیارت" را در میان امت اسلامی گسترش دادند.

امام باقر(ع) برای زدودن "بدعت یزیدیان" آموزه هایی دارد که یکی از مهم ترین آنها، خواندن "زیارت عاشورا" است. در این زیارت نامه و دعا، به انگیزه اصلی بدعت گذاران چنین اشاره شده است:

"اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنوامیه و ابن اکله الاکباد ...و هذا یوم فرحت به ال زیاد« و ال مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه; خدایا! همانا عاشورا، روزی است که خاندان بنی امیه به آن تبرک می جستند... و این روز، روزی است که دودمان زیاد و مروان به مناسبت شهادت امام حسین(ع) که درود الهی بر او باد شادمانی می کنند. (و در جشن پیروزی خود، به یکدیگر تبریک می گویند)".

نویسنده : نیما بهدادی مهر



همچنین مشاهده کنید