پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

عدالت یا دموکراسی


عدالت یا دموکراسی

تجلی همه نگاه های همسوی سنتی و انقلابی نماینده یی چون محمدعلی رجایی را به قدرت رساند و جریانی ایدئولوژیک پیروز شد که دین و روحانیت در آن حرف اول را می زد در مابقی عمر دولت های جمهوری اسلامی که عمر کوتاهی هم نیست بیشتر درگیری جناح ها و حذف و تعدیل های سیاسی و اختلافات, مبنایی و اصولی یا زیرساختی نبوده است

یکی از بدترین ضرب المثل های ایرانی که کاربرد زیادی در میان اهل سیاست دارد، این است؛ «دیگی که برای من نمی جوشد، سر سگ توی آن بجوشد.» و یکی از بهترین ضرب المثل های ایرانی که در بین اهل سیاست اصلاً کاربردی ندارد، این است؛ «گر تو بهتر می زنی، بستان بزن.» در دوره ۲۸ ساله سیاست داخلی ایران منهای دوره دولت موقت مهندس بازرگان و بنی صدر که برخوردها و درگیری گروه ها، زیرساختی یا ایدئولوژیک بود و گروه های درگیر با دولت و دولت موقت به ظاهر در پی کسب قدرت نبودند و انگیزه های جدی تر یعنی اختلاف اندیشه ساختاری در طرز اداره حکومت و نگاه به اسلام داشتند مابقی سال ها به گونه یی دیگر بود.

تجلی همه نگاه های همسوی سنتی و انقلابی نماینده یی چون محمدعلی رجایی را به قدرت رساند و جریانی ایدئولوژیک پیروز شد که دین و روحانیت در آن حرف اول را می زد. در مابقی عمر دولت های جمهوری اسلامی که عمر کوتاهی هم نیست بیشتر درگیری جناح ها و حذف و تعدیل های سیاسی و اختلافات، مبنایی و اصولی یا زیرساختی نبوده است. دولت های آقایان خامنه یی، هاشمی و خاتمی دولت های هم عرض بوده که زیرساخت های ایدئولوژیک مشترکی داشته و بر مبنایی استوار بوده که بن مایه آن حفظ و صیانت از جوهره اسلام است.

حتی با حضور دو جناح قدرتمند جامعه روحانیت و جامعه روحانیون دامنه اختلافات مبنایی نشد و حتی تا سال های بسیار حکومت از پذیرفتن اینکه در میان دولتمردان، مدیران عالی رتبه نظام و روحانیون بانفوذ حکومت، طیف های متکثری وجود دارد که بعضاً نه تنها با هم، هم نظر نیستند بلکه اختلافات جدی با یکدیگر دارند سر باز زد. این عدم پذیرش و اصرار بر اینکه جناح های مخالف هم وجود ندارد از این اندیشه درست نشأت می گرفت که همه وابستگان حکومت و نظام خانواده بزرگی بودند که با یکدیگر اختلاف های مبنایی نداشتند، فقط بحث درباره چگونگی اداره کشور و اختلاف سلیقه های مدیران عالی رتبه دولت با یکدیگر بود که واقعاً این اندیشه دور ازواقعیت نیز نبود زیرا هر جریان سیاسی اگر در دل حکومت با جریان های همسوی خود دچار تعارض زیرساختی و مبنایی می شد دو راه بیشتر در پیش رو نداشت؛ یا حذف شود یا حذف کند. بعد نیز دیده شد که گروه هایی با نحله های فکری گوناگونی اگرچه هم دغدغه دینداری و اسلام مداری داشتند وقتی با یکدیگر به اختلافات مبنایی رسیدند راهی جز این ندیدند که یا کنار بروند یا کنار بزنند و در این میان قوی برنده بود.

این یادداشت به بررسی اختلافات این طیف های فکری نمی پردازد و بضاعت آن را نیز ندارد که چنین کند. نکته مهم بازگشت به همان گزینه جریان سیاسی موجود است که اختلافات مبنایی با نظام ندارند و تلاش می کنند قدرت را به دست گیرند یا آن را حفظ کنند. جریان های سیاسی موجود که اینک در طیف های اصولگرایان، اصلاح طلبان و اصولگرایان اصلاح طلب تعریف می شوند همه در چهارچوب نظام تعریف می شوند. آدم های سیاسی این جریان با حکومت اختلافات مبنایی ندارند. شاید متفکرانی در پس پشت این جریان سیاسی باشند که با یکدیگر اختلافات مبنایی داشته باشند اما آنها هرگز با یکدیگر رودررو نمی شوند و فاصله یی منطقی با قدرت دارند.

حتی در پیروزی یکی از این جناح های سیاسی اندیشمندان آنان در پس پشت باقی می مانند. یادآوری این نکته ضروری است که اندیشمندانی از اصولگرایان حمایت می کنند که با بدنه سیاسی خود چسبندگی بیشتری دارند. شاید بتوان علت این نکته را در همان سنت مرید و مرادی جست که هنوز با تداوم قدرت در دست اصولگرایان مستهلک نشده است. اما در رابطه میان اندیشمندانی که اصلاح طلبان با آنها مانوس هستند چنین چسبندگی وجود ندارد و رابطه مرید و مرادی کمرنگ و گاه مذموم است. روشنفکر اهل شک است و خلاقیت فردی و رابطه مرید و مرادی سم روشنفکری است. پس جریان هایی که در انتخابات درون نظام شرکت می کنند، تبلیغ می کنند و مردم را بسیج می کنند، اختلاف جدی و مبنایی با حکومت ندارند و به دنبال کسب قدرتند برای اداره کشور با سلیقه و خاستگاه های خود. این بدنه سیاسی یعنی جریان های اصولگرا و اصلاح طلب که باید مشروعیت خود را از مردم بگیرند، باید تنور انتخابات را گرم کنند تا مردم بر سر صندوق های رای بیایند.

به خصوص این نکته برای اصلاح طلبان حیاتی تر است. نبودن آن رابطه مرید و مرادی و حمایت های سازمانی نیاز به قدرت فراگیر حضور مردم دارد. پس آنها باید بکوشند جریان قدرتمندی از مردم را با افکار متنوع پای صندوق های رای بکشند تا قدرت از دست رفته خود را بازیابند. گفتن همه این حرف ها برای بیان این نکته است که جناح های سیاسی که با یکدیگر اختلاف مبنایی ندارند چرا از این ضرب المثل پیروی می کنند که دیگی که برای من نمی جوشد، سر سگ در آن بجوشد.

چرا اصولگرایان اصلاح طلبان را تخریب می کنند و چرا اصلاح طلبان اصولگرایان را تخفیف می دهند و چرا مناقشه پایان ناپذیر آنان برای مردم هر روز کم و کمرنگ تر می شود. هر جریان سیاسی برای به دست گرفتن قدرت ابزاری دارد که به نحو احسن از آن سود می برد و ابزار اصلاح طلبان زدن حرف تازه و به میدان کشیدن مردم است. بالاخره همه این جریان سیاسی در دل این حکومت دولت داری خواهند کرد. اصل مطلب این است؛ مردی با قاطرش بار چوبی می برد. شیخی تازی جلو آمد و گفت؛ «این بار حطب که بر حمار بری به چند بیع کنی.»

مرد بارفروش اندکی در فکر فرو رفت و گفت؛ «عموجان بگو چو با چند.» حالا حکایت جناح های سیاسی ما است. اگر آنچه را که واقعیت دارد و به آن اعتقاد دارند به صراحت بگویند، شاید در کوتاه مدت ضرر کنند اما در بلندمدت مردم به آنها اطمینان خواهند کرد. چرا بین جناح های سیاسی اعم از اصولگرا، اصلاح طلب، اصلاح طلبان اصولگرا و... اصلاً این ضرب المثل برایشان کاربردی ندارد؛ «گر تو بهتر می زنی، بستان بزن.» اگر کسی داعیه عدالت گستری دارد؛ یاعلی. در این سرزمین بی عدالتی ها چه چیز بهتر از عدالت. اگر کسی داعیه دموکراسی دارد در این زمین نوآباد چه چیز بهتر از دموکراسی.

احمد غلامی



همچنین مشاهده کنید