چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024
مجله ویستا

هر راست نشاید گفت


هر راست نشاید گفت

اعتراف به هر خطایی از جانب خود نهایت تیزبینی است از هیچ کس رودربایستی نباید کرد,

اعتراف به هر خطایی از جانب خود نهایت تیزبینی است از هیچ کس رودربایستی نباید کرد، گفتن واقعیت ها تلخ است ولی در عوض اعتماد خلق می کند و درک حقایقی که از طرف قلب می آید سخت می باشد، مسئولیت هایی که دامنه انسان را پوشانیده است توکل به خدا و آماده شدن برای پاسخگویی اعمال خود در عالم برزخ برای افراد شایسته آسان و چندان مهم نیست ولی برای انسانهایی که شایسته هیچ چیزی را ندارند و دنیا را بی اهمیت گرفته سخت و مهم است و با یک ضرب المثل شروع می کنم:

سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند!

نمی دانم قدمت و سن و سال این ضرب المثل ها و ضرب المثل های دیگری از این دست که سکوت و دندان روی جگر گذاشتن را به مردم توصیه می کنند به چه زمانی برمی گردد. لابد از ابتدای خلقت بشر به همان داستان دروغ گفتن آدم و رانده شدن او از زمین، معلوم نشد بعد از قضیه تنبیه شدن آدم و آمدنش به کره خاکی باز هم هوس دروغ گفتن به سرش زد یا نه و آیا برای همیشه این وسوسه دروغ گفتن را بوسید و کنار گذاشت؟ اما نکته در این جاست که راست گویی و صداقت پیشگی همیشه شمار مورد علاقه نسل ها و فرهنگ ها بوده است، به خصوص فرهنگ ایرانی که ریشه اش را در مذهب ، اخلاق و عرفان اسلامی می توان جستجو کرد و البته می توان هزاران حدیث و روایت در باب ستودن راست گویی و راست گویان برشمرد و پاداشی را که به آنها در دنیا و آخرت تعلق می گیرد، برشمرد. اما سوال این جاست که این روزها سنت راستگویی از نظر جغرافیای زندگی در چه وضعیتی به سر می برد. زن یا مردی و دختر یا پسری که دلشان می خواهد در باره رفتار غلط هم اعتراض کنند و یا دانشجویی که می خواهد اشکالات را به استاد خود تذکر دهد اگر مرد و مردانه جلو برود و با یک صدای دلپذیر که در آن نه اثری از خشم باشد و نه نشانه ای از نقد تند و فحش در پسوند و پیشوندهای تحقیرآمیز و فقط در داخل یک گیومه لبخند، اشکال فرد مقابل را بگوید چه اتفاقی خواهد افتاد؟

فکرش را بکنید، بشر مورد نظر، بعد از اینکه ردیف کلمات با صداقت از دهانش خارج شد، باید منتظر چه چیزی باشد.

من هم مثل شما نمی دانم یا خودم را به ندانستن می زنم، اما هر چه باشد نتیجه آن تقدیرنامه و تشکر و لبخند نیست، بلکه تحقیر و توهین و اخراج است.

پس حالا که چراغ به دست گرفته و دنبال وجنات و سکنات بشر نیکو سرشت می گردیم باید متاسفانه ابراز کنیم که در دور و زمانه ما نیست یعنی اگر هم هست خودش را نشان نمی دهد و ما دست خالی می مانیم.

همسر به دروغ ابراز رضایت می کند، دختر و پسر برای خودشیرینی از هم تعریف می کنند و به هم دروغ می گویند پیش استاد تایید می کنند بعد از او چنان بد می گویند که انسان در جا خشکش می زند شاید همین برخورد ها و رفتارها با راست گویی و صداقت است که یقه بشر را به دست چاپلوسی و زبان بازی و غیبت سپرده است زیرا اگر نشود حقیقت را گفت باید به ماسک زشت دروغ متوسل شد تا گلیم پوسیده زندگی را از آب گل آلود این روزها بالا کشید و آن وقت است که دروغ گویی اول باب می شود و بعد مد و بعد سنت و...

و دیگر حضرات فیل و شیر و غیره هم نمی توانند مو را از ماست بیرون بکشند و رفته رفته آدم تا مرحله کلاه گذاشتن سر خودش هم می تواند ترفیع درجه بگیرد و شاد و خوشحال هر روز و هر شب سر خود کلاه بگذارد و زمانی که انسان سر خود نیز کلاه گذاشت دگر انسانیت بی معنی می شود و دروغ گویی حاکم بر جامعه می شود.

اگر این روزها نگاهی به خودمان بیندازیم می توانیم نمونه های خوبی را بیابیم، نمونه هایی که جنس خراب خود را به زمانه نسبت می دهند و در کمال پررویی می گویند: دوره زمانه خراب شده است و دیگر نمی توان راستش را گفت یا اگر راست بگویی، کلاهت پس معرکه است، پس راه خودت را کوتاه کن خودت وسط معرکه برو و...

امروزه ما سنت راست گفتن را به دست فراموشی سپرده ایم اما بدان و آگاه باش که دنیا و هر چه در آن است، دست به دست می چرخد و تو هم از آسیب های پشت هم اندازی و نیرنگ در امان نخواهی ماند و به قول خودمان از هر دست که بدهی از همان دست پس می گیری.

و به قول پدر پدرم:

"به گوش، دل، زبان خود بخوانید که صداقت و انسانیت را پیشه خود سازند. "

ناصح خالدیان



همچنین مشاهده کنید