پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سرمایه خرده فرهنگی


سرمایه خرده فرهنگی

مجموعه ای از افراد که رفتارها و باورهایی مشابه اما متفاوت با فرهنگ بزرگ تری که جزئی از آن به حساب می آیند دارند عواملی که سبب جدایی خرده فرهنگ از فرهنگ بزرگ تر می شود ممکن است سن , نژاد, قومیت, طبقه یا جنس باشد یا اینکه ممکن است کیفیت هایی نظیر زیباشناسی, دین, شغل, سیاست و جنسیت یا تلفیقی از آنها باعث تفکیک خرده فرهنگ از فرهنگ مادر شود

گفته‌اند که مطالعات فرهنگی، پیوندی بنیادین با جامعه‌شناسی مکتب شیکاگو دارد. یکی از مفاهیمی که در بحث آسیب‌شناسی اجتماعی و مطالعات مکتب شیکاگو بر جرائم و انحرافات اجتماعی شکل گرفت و در مطالعات فرهنگی نیز نفوذ کرد، مفهوم خرده‌فرهنگ (subculture) است: مجموعه‌ای از افراد که رفتارها و باورهایی مشابه اما متفاوت با فرهنگ بزرگ‌تری که جزئی از آن به حساب می‌آیند دارند. عواملی که سبب جدایی خرده‌فرهنگ از فرهنگ بزرگ‌تر می‌شود ممکن است سن ، نژاد، قومیت، طبقه یا جنس باشد یا اینکه ممکن است کیفیت‌هایی نظیر زیباشناسی، دین، شغل، سیاست و جنسیت یا تلفیقی از آنها باعث تفکیک خرده‌فرهنگ از فرهنگ مادر شود. یکی از نخستین کاربردهای تعبیر خرده‌فرهنگ به سال ۱۹۵۰ باز می‌گردد که دیوید رایزمن در مقاله‌ای به نام «گوش دادن به موسیقی عامه‌پسند»، تمایز قائل شد میان اکثریتی «که منفعلانه سبک‌ها و معانی‌ای را که به صورت تجاری آماده شده‌اند، می‌پذیرند، و «خرده‌فرهنگی» که فعالانه به جست‌جوی سبک اقلیت برمی‌خیزد ... و آن را بر اساس ارزش‌های براندازانه معنی می‌کند» (Middleton ۱۹۹۰: ۱۵۵). به عبارت دیگر خرده‌فرهنگ‌ها گروه‌هایی هستند که به انحای گوناگون خود را از جریان اصلی فرهنگ متمایز می‌کنند. البته این میان باید به تفاوت خرده‌فرهنگ با ضدفرهنگ نیز توجه کرد. خرده‌فرهنگ زمانی به ضدفرهنگ بدل می‌شود که به صورت نظام‌مند به مقابله با فرهنگ غالب برخیزد. مطالعه خرده‌فرهنگ در واقع عبارت است از مطالعه سبک‌های خرده‌فرهنگی. همانگونه که دیک هبدایج اشاره کرده، «سبک» به شکلی خیلی ساده همان مدها، ادا و اطوار و زبان‌های منسوب به قشرهای خرده‌فرهنگی است. در مطالعه خرده‌فرهنگ معنای نهفته در سبک‌های خرده‌فرهنگی بررسی می‌شوند: معانی این سبک‌ها برای خود اعضای خرده‌فرهنگ و برای ناظران بیرونی. به باور عموم واضح‌ترین نمونه‌های خرده‌فرهنگ، آن گروه‌هایی از جوانان هستند که لباس‌های متفاوت می‌پوشند، موسیقی خاصی گوش می‌کنند و رفتارهایی منحصر به خود دارند. با این حال یکی از دشواری‌های مطالعه خرده‌فرهنگ در غرب از آنجا ناشی می‌شود که بازار، سبک‌های خرده‌فرهنگی (خصوصا سبک‌های پوشش و موسیقی) را با اهداف تجاری اقتباس و به صورت انبوه بازتولید می‌کند. نمونه این مسئله را می‌توان در کالایی‌شدن فرهنگ پانک به وضوح دید. به این ترتیب ممکن است رفتار منتسب به یک خرده‌فرهنگ به بخشی از جریان اصلی فرهنگ بدل شود و ما جوانان بسیاری را ببینیم که مثلا همچون اعضای یک خرده‌فرهنگ لباس پوشیده‌اند. هر چند با فراگیر شدن سبک‌ یک خرده‌فرهنگ اعضای آن خرده‌فرهنگ می‌کوشند دست به نوآوری بزنند و سبک خود را به گونه‌ای دگرگون کنند که از جریان غالب جامعه متمایز باشد. به همین دلیل فرهنگ «پانک» در طی دهه‌ها چندین‌بار کالایی شده و بار دیگر پس از یک دوران فطرت خود را احیا نموده است. یکی از مهم‌ترین بصیرت‌های نظری که در مطالعات فرهنگی برای مطالعه خرده‌فرهنگ مطرح شده توجه سارا تورنتون به «سرمایه خرده‌فرهنگی» است. تورنتون به تبعیت از نظریه سرمایه فرهنگی پی‌یر بوردیو این تعبیر را وضع کرده است. سرمایه خرده‌فرهنگی از نظر او دانش فرهنگی و کالاهایی است که اعضای یک خرده‌فرهنگ باید دارا باشند تا پایگاه خود را ارتقا بخشند و خود را از اعضای سایر گروه‌ها متفاوت کنند.

تورنتون این تعبیر را در کتابی که درباره فرهنگ کلوپ (club culture) نوشته و در آن به مطالعه فرهنگ جوانانی پرداخته که در بریتانیای دهه ۱۹۹۰ به کلوپ می‌روند به کار برده است. توجه به کار تورنتون می‌تواند مطالعات فرهنگی را از تلقی محدود ساختگرایانه‌ای که خرده‌فرهنگ را صرفا از بیرون و از منظر تقابل‌اش با فرهنگی رسمی (جریان اصلی) بررسی می‌کند، برهاند. اگر قرار باشد نوآوری اصلی خانم سارا تورنتون را در مقایسه با سایر مطالعه‌گران خرده‌فرهنگ بربشماریم، باید گفت تا پیش از این (چه در مطالعه نشانه‌شناسانه دیک هبدایج، یا مثلا در مطالعه روانکاوانه‌ای که جوکی یونگ (Young ۱۹۷۱) انجام داده) خرده‌فرهنگ در تقابل با فرهنگ غالب تفسیر می‌شده است. هبدایج، متاثر از رولان بارت، عناصر خرده‌فرهنگی را اخلالی در نظم یکنواخت هژمونی می‌دانست و یونگ، به تبعیت از مارکوزه، در لذت‌گرایی مفرط جوانان پتانسیلی برای ترقی نهفته می‌دید. تورنتون اما با پیش‌کشیدن مفهوم سرمایه خرده‌فرهنگی توجهات را به سلسله‌مراتب موجود در خود خرده‌فرهنگ‌ها جلب می‌کند.

از نظر او مسئله اصلی فرهنگ جوانان میل مفرط آنان به تمایز است و این تمایز نه فقط در تقابل با جریان غالب فرهنگ، که بیشتر در درون خرده‌فرهنگ‌ها اهمیت دارد. سرمایه خرده‌فرهنگی به معنای آن دسته از داشته‌های مادی و معنوی (و فرهنگی و اقتصادی) است که جایگاه و پایگاه هر جوان را در نظام سلسله‌مراتب درون یک خرده‌فرهنگ مشخص می‌کند. به همین دلیل است که سرمایه خرده‌فرهنگی به آسانی می‌تواند پس‌زمینه طبقاتی افراد را مغشوش کند، چون این سرمایه کاری به کار پایگاه طبقاتی موروث از والدین ندارد و خودش مستقلا جوانان را – فارغ از طبقه اجتماعی والدین‌شان – درجه‌بندی می‌کند. در نتیجه سرمایه خرده‌فرهنگی محور اصلی سلسله‌مراتب دیگری خواهد بود که در آن عناصری از قبیل سن، جنس، جنسیت و نژاد همگی به خدمت گرفته می‌شوند تا قطعیت طبقه، درآمد و شغل به حالت تعلیق درآید (Thornton ۱۹۹۵: ۱۰۵). آنچه در ادامه می‌خوانید، ترجمه صفحات ۱۰ تا ۱۴ کتاب «فرهنگ کلوپ: موسیقی، رسانه و سرمایه خرده‌فرهنگی» (Club Cultures: Music, Media, and Subcultural Capital) است (انتشارات پولیتی، ۱۹۹۵)، که در آن نویسنده به شرح ایده نظری سرمایه خرده‌فرهنگی می‌پردازد. ××× در تلاش برای سر در آوردن از ارزش‌ها و سلسله‌مراتب فرهنگ کلوپ از کار جامعه‌شناس فرانسوی، پی‌یر بوردیو، الهام گرفتم؛ خصوصا‌ از کتاب «تمایز» و مقالات مرتبطی که درباره ارتباطات میان سلیقه و ساختار اجتماعی نوشته است. بوردیو اختصاصا درباره آنچه که خود آن را سرمایه فرهنگی می‌نامد- یا دانشی که از طریق آموزش و تربیت منبعث از پایگاه اجتماعی انباشته می‌شود - می‌نویسد. سرمایه فرهنگی محور اصلی نظامی از تمایز است که در آن سلسله‌مراتب فرهنگی با سلسله‌مراتب اجتماعی در تناظر قرار می‌گیرد و سلایق مردمان عمدتا نشان طبقه آنان به حساب می‌آید. به عنوان نمونه،‌ در بریتانیا سال‌هاست لهجه را نشانه‌ای کلیدی برای سرمایه فرهنگی می‌دانند و نیز مدارج دانشگاهی را سرمایه فرهنگی نهادی‌شده قلمداد می‌کنند.

سرمایه فرهنگی با سرمایه اقتصادی فرق می‌کند. سطح بالای درآمد و ثروت اغلب با سطح بالای سرمایه فرهنگی مرتبط است، اما این دو می‌توانند با هم تضاد هم داشته باشند. اظهارنظرهایی که درخصوص تازه‌ به دوران‌رسیده‌ها صورت می‌گیرد، تضادی را آشکار می‌کند که احتمالا میان کسانی به وجود خواهد آمد که سرمایه فرهنگی زیادی دارند اما به لحاظ سرمایه اقتصادی نسبتا فقیرند (مثل هنرمندان یا دانشگاهیان) با آنها که به لحاظ سرمایه اقتصادی ثروتمندند اما از نظر سرمایه فرهنگی تنگدست‌اند (مثل بازاریان و بازیکنان حرفه‌ای فوتبال).یکی از بسیار مزایایی که از طرح کلی بوردیو مستفاد می‌شود این است که این طرح مدل‌های مطلقا عمودی ساختار اجتماعی را به کناری می‌گذارد. بوردیو، به عوض استفاده از مقیاس‌های خطی یا نردبانی، گروه‌های اجتماعی را در یک فضای چندبعدی بسیار پیچیده قرار می‌دهد. چارچوب نظری او حتی بحث از مقوله سومی را هم پیش می‌کشد که سرمایه اجتماعی نام دارد. پیوندهایی که در قالب‌ دوستی، خویشاوندی، معاشرت و آشنایی برقرار می‌شوند همه می‌توانند در خدمت پایگاه [اجتماعی] باشند. اشرافیت همواره سرمایه اجتماعی را بر دیگر انواع سرمایه ترجیح داده است (همین حکم درخصوص بسیاری از کلوپ‌هایی که صرفا مخصوص اعضای ثابت است نیز صدق می‌کند). به علاوه مفهوم سرمایه اجتماعی در توضیح قدرت منبعث از شهرت (یا شناخته‌شدن توسط کسانی که فرد آنها را نمی‌شناسد) نیز به کار می‌آید، خصوصا وقتی که مشاهیر سرمایه اجتماعی خود را از طریق ازدواج تحکیم می‌کنند (به همین خاطر مطبوعات به عنوان «خبر آخر» پیوند زناشویی مایکل جکسون و لیزا ماری پریسلی(۱) را به گستردگی پوشش دادند).

بوردیو علاوه بر این سه نوع اصلی سرمایه – فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی – به تفصیل زیرشاخه‌های فراوانی برای سرمایه‌ برمی‌شمارد که درون میدان‌های (fields) خاص خود عمل می‌کنند؛ سرمایه‌هایی از قبیل سرمایه‌های «زبانی»، «دانشگاهی»، «روشنفکرانه»، «اطلاعاتی» و «هنری». خصلت وحدت‌بخش این سرمایه‌ها این است که همگی در درون میدان خود بوردیو در حال بازی هستند؛ در درون جهان اجتماعی او که متشکل از بازیگرانی با میزان فراوان سرمایه فرهنگی نهادی‌شده است. با این حال می‌توان زیرگونه‌های سرمایه را در عرصه‌های کمتر مرفه هم دید. من، که از منظر نظریه بوردیو به قلمرو فرهنگ جوانان نگریسته‌ام، این فکر به ذهنم رسیده است که «امروزی بودن» [‍«تو مد بودن»] (hipness) را شکلی از سرمایه خرده‌فرهنگی بدانم.

اگرچه سرمایه خرده‌فرهنگی تعبیری است که من در ارتباط با تحقیق خودم وضع کرده‌ام، اما به نحوی مستدل با نظام اندیشه‌ای بوردیو همخوانی دارد. او در مقاله‌ای با نام «گفتید عامه‌پسند؟» (Did you say popular?) ادعا می‌کند که «گستره مفهومی» (intention) ریشه‌دار لغات عامیانه قبل از هر چیز نشانه پافشاری یک تمایز اشرافی است (Bourdieu ۱۹۹۱: ۹۴). با وجود این، بوردیو از این «تمایزات» به عنوان «سرمایه» یاد نمی‌کند. (شاید چون تاثیرات آنها را بیش از آن حدی که بتوانند تعبیر را توجیه کنند، تناقض‌آمیز می‌داند؟) در هر حال، من بحث خواهم کرد که آکلوپ‌ها مأمنی برای جوانان هستند که در آنجا قواعد خود آنان تاثیرگذار است و در درون و تا حدی بیرون این فضاها تمایزات خرده‌فرهنگی تبعات حایز اهمیتی دارد.

سرمایه خرده‌فرهنگی به صاحبش در چشم ناظران مرتبط پایگاه و منزلت عطا می‌کند و به انحای گوناگون پایگاه جوان را نیز مانند هم‌ردیف‌های بزرگسال‌اش تحت تاثیر قرار می‌دهد. سرمایه خرده‌فرهنگی می‌تواند تعین یا تجسد پیدا کند. همان‌طوری که کتاب‌ها و نقاشی‌های خانه نشانه سرمایه فرهنگی خانواده هستند، سرمایه خرده‌فرهنگی نیز در مدل موی مد روز و مجموعه‌های گزینش‌شده موزیک تعین می‌یابد. همان طوری که سرمایه فرهنگی در رفتار شایسته و مکالمات مبادی آداب تجلی پیدا می‌کند، سرمایه خرده‌فرهنگی نیز در «در جریان بودن»، به کار بردن واژه‌های عامیانه رایج (و نه استفاده بیش از حد از آنها)، و اجرای بی‌عیب و نقص آخرین سبک‌های رقص تبلور می‌یابد. هم سرمایه فرهنگی و هم سرمایه خرده‌فرهنگی ارزش خاصی برای «طبیعت ثانوی» دانش‌شان قائل‌اند. هیچ چیز سرمایه را به اندازه ریخت عجیب و غریب کسی که بیش از حد تلاش می‌کند، تحلیل نمی‌برد. مثلا کلوپ‌روهای ۱۵، ۱۶ ساله بی‌تجربه‌ای که می‌خواهند به کلوپی برود که از نظر آنها آنجا رقص‌های پیچیده‌ و ماهرانه‌ای اجرا می‌شود، اغلب بی‌تجربه‌گی‌شان را با رسیدگی بیش از حد به سر و وضع‌شان لو می‌دهند یا اینکه «بی‌اعتنایی» را با مات و مبهوت زل زدن عوضی می‌گیرند.

چنین استدلال کرده‌اند که سرمایه فرهنگی به این دلیل سرمایه است که در نهایت می‌توان آن را به سرمایه اقتصادی تبدیل کرد (Garnham & Williams ۱۹۸۶: ۱۲۳). با اینکه سرمایه خرده‌فرهنگی به همان آسانی و با همان نتایج مالی حاصل از سرمایه فرهنگی قابل تبدیل به سرمایه اقتصادی نیست، انواع گوناگونی از مشاغل و درآمدها را می‌توان به عنوان نتیجه «امروزی بودن» [‍«تو مد بودن»] گردهم آورد. دی‌جی‌ها، سازمان‌دهندگان کلوپ‌ها، طراحان لباس، روزنامه‌نگاران موسیقی و سبک و حرف گوناگون صنعت ضبط موسیقی همگی از سرمایه خرده‌فرهنگی‌شان امرار معاش می‌کنند. به علاوه در درون فرهنگ‌های کلوپ، شاغلان به این حرفه‌ها از احترام فراوانی برخوردار می‌شوند، آن هم نه‌فقط به خاطر سرمایه زیاد خرده‌فرهنگی‌شان، بلکه نیز به سبب نقشی که در ابداع و تعریف سرمایه خرده‌فرهنگی بر عهده دارند. به طور مشخص دی‌جی‌ها، به واسطه شناخت، داشتن و نواختن موسیقی، بعضا نقش فرمانروایان صحنه را ایفا می‌کنند، هرچند سازمان‌دهندگان کلوپ‌ها - کارشان شناخت آدم‌ها و گردهم‌آوردن جمعیتی در خور است – می‌توانند آنها را تحت‌الشعاع قرار دهند.

با وجودی که سرمایه خرده‌فرهنگی می‌تواند به سرمایه اقتصادی تبدیل شود، این نوع سرمایه به اندازه سرمایه فرهنگی وابسته به طبقه نیست. نه اینکه طبقه به این مسئله بی‌ارتباط باشد، بلکه به این معنای ساده که طبقات اجتماعی رابطه متناظر یک به یک با سطوح سرمایه خرده‌فرهنگی جوانان ندارند. در حقیقت، تمایزات خرده‌فرهنگی عامدانه طبقه [یا ساختار طبقاتی جامعه] را به هم می‌ریزند. به عنوان مثال، غیرمعمول نیست اگر جوانی که در مدرسه عمومی تحصیل کرده در طول سا‌ل‌هایی که به کلوپ می‌رود، لهجه طبقه کارگری بگیرد. سرمایه خرده‌فرهنگی محرک شورش علیه ظواهر طبقه والدین، یا فرار از آن، است. پافشاری تمایز خرده‌فرهنگی تا حدی مبتنی بر پندار بی‌طبقه‌گی است. این می‌تواند یکی از دلایل این نکته باشد که چرا موسیقی فرم فرهنگی مرجح در جهان‌های خرده‌فرهنگی جوانان است. در خصوص سلیقه موسیقی، سن مهم‌ترین عامل جمعیت‌شناختی است، تا آنجا که نواختن موسیقی در خانه را می‌توان شایع‌ترین منشأ تضاد [میان والدین و فرزندان] به شمار آورد (بعد از بحث‌های مکرر درباره لباس‌هایی که پسرها و دخترها برای پوشیدن انتخاب می‌کنند) (نقل از Euromonitor ۱۹۸۹). در مقابل، رابطه میان طبقه و سلیقه موسیقایی را به سختی می‌توان ترسیم کرد. موسیقی کلاسیک،‌ که آشکارا ژانری لوکس به حساب می‌آید، بیشتر از همه انواع موسیقی مورد اقبال بخش‌های مختلف جمعیت است. به همین خاطر است که تا این حد در تبلیغات بازرگانی تلویزیون برای همه انواع کالاها، از کره و حبوبات پخته بگیر تا خودروی بی‌ام‌و، استفاده می‌شود.

یکی از دلایل اینکه چرا سرمایه خرده‌فرهنگی پیشینه طبقاتی را مغشوش می‌کند این است که این نوع سرمایه در طی زمان خود را به صورت چیزی فوق برنامه، یا دانشی که در مدرسه به دست نمی‌آید، تعریف کرده است. در نتیجه، پس از سن، تفاوت اجتماعی‌ای که سرمایه خرده‌فرهنگی متناسب با آن تغییر می‌کند، جنس است. به طور میانگین دخترها بیشترین زمان‌ و هویت‌شان را صرف فعالیت مناسب در مدرسه می‌کنند. در مقابل، پسرها وقت (و پول) بیشتری برای فعالیت‌های فراغتی، از قبیل بیرون رفتن، موسیقی شنیدن و خواندن مجلات موسیقی، می‌گذارند (Mintel ۱۹۸۸; Euromonitor ۱۹۸۹). البته این بدان معنا نیست که دخترها در اقتصاد سرمایه خرده‌فرهنگی مشارکتی ندارند. بر عکس، اگر دخترها از بازی «امروزی بودن» کناره‌ بگیرند، آن وقت اغلب از سلیقه‌شان (خصوصا از سلیقه‌‌شان در مورد موسیقی) با عباراتی نظیر «مزخرفه، اما ازش خوشم میاد» دفاع می‌کنند. آنها با این کار سلسله‌مراتب خرده‌فرهنگی را به رسمیت می‌شناسند و می‌پذیرند که خودشان در این سلسله‌مراتب جایگاه پایینی دارند. حتی اگر دخترهای کلوپ‌-رو و ریو-رو این شکست را قبول نکنند، باز معمولا حواس‌شان هست که فاصله‌شان را با فرهنگ عامیانه به فسادکشیده‌شده «شارون وتریسی(۲)» حفظ کنند.

یکی از تفاوت‌های حائز اهمیت میان سرمایه خرده‌فرهنگی (آن طور که من آن را تعریف کردم) و سرمایه فرهنگی (که بوردیو آن را تعریف کرده) این است که رسانه‌ها در گردش سرمایه خرده‌فرهنگی بیشترین تأثیر را دارند. نویسندگان فراوانی به غیبت تلویزیون و رادیو در نظریه سلسله‌مراتب فرهنگی بوردیو اشاره کرده‌اند (به نقل از Frow ۱۹۸۷; Garnham ۱۹۹۳). متفکر دیگری استدلال کرده است که رادیو و تلویزیون به این دلیل در طرح کلی بوردیو غایب‌اند که «تمایزات فرهنگی گروه‌های سلیقه‌ای خاص، در قلمرو مرسوم فرهنگی برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی نابود می‌شوند» (Scannell ۱۹۸۹: ۱۵۵). نشان خواهم داد که بدون مطالعه نظام‌مند مصرف رسانه‌ای جوانان نمی‌توان تمایزات فرهنگ‌های آنان را درک کرد. به همین خاطر رسانه‌ها در درون اقتصاد سرمایه خرده‌فرهنگی صرفا کالایی نمادین یا نشانه‌ای دال بر تمایز نیستند (آن طور که بوردیو در ارتباط با سرمایه فرهنگی فیلم و روزنامه را توصیف می‌کند)؛ بلکه شبکه‌ای هستند که نقش حیاتی در تعریف و توزیع دانش فرهنگی دارد.

سارا تورنتون

ترجمه: حامد یوسفی

پی‌نوشت:

۱- دختر الویس پریسلی، خواننده‌ اسطوره‌ای موسیقی. او در سال ۱۹۹۴ از شوهر اولش، دنی کوو، جدا شد و دو هفته بعد با خواننده‌ پاپ، مایکل جکسون، ازدواج کرد. در خصوص ازدواج این دو شایعات بسیاری دهان به دهان چرخید که مهم‌ترین آنها این بود که مایکل جکسون به خاطر روابط و اعتبار اجتماعی یا به خاطر پول با لیزا ماری ازدواج کرده است-م.

۲- ظاهرا نامی که در انگلیسی عامیانه بر برخی زنان و دختران می‌گذارند تا آنها را به صفاتی متصف کنند؛ از جمله: تعلق به طبقه‌ کارگر، کودن بودن، عوامانه لباس پوشیدن، پایین‌تر از سطح استاندارد اجتماعی قرار داشتن و... شاید در فارسی عامیانه تعبیر «جواد» معادل مناسبی برای آن باشد-م.

کتاب‌نامه:

Bourdieu, Pierre (۱۹۹۱), Language and Symbolic Power, Cambridge: Polity.

Euromonitor (۱۹۸۹), “The Music and Video Buyers Survey: Tabular Report and Appendixes”, November.

Frow, John (۱۹۸۷), “Accounting for Taste, Some Problems in Bourdieu’s Sociology of Culture”, in: Cultural Studies I/۱, January.

Garnham, Nicholas (۱۹۹۳), “Bourdieu, the Cultural Arbitrary and Television”, in: Calhoun, c. et al., Bourdieu: Critical perspective, Oxford: Polity.

Middleton, Richard (۱۹۹۰), Studying Popular Music, Philadelphia: Open University Press.

Mintel (۱۹۸۸), “Mintel Special Report: Youth Lifestyle”.

Scannell, Paddy (۱۹۸۹), “Public Service Broadcasting and Modern Public Life”, in: Media, Culture and Society, X۱/۲, April.

Thornton, Sarah (۱۹۹۵), Club Cultures: Music, Media, and Subcultural Capital, Cambridge: Polity Press.

Young, Jock (۱۹۷۱), The Drugtakers: The social meaning of drug use, London: MacGibbon and Kee



همچنین مشاهده کنید