شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

لحظات از دست رفته


لحظات از دست رفته

نگاهی به سن پطرزبورگ

"سن پطرزبورگ" در قیاس با فیلمهای کمدی معمول فیلم قابل اعتنایی است و چه از لحاظ مضمون و چه از نظر فیلمنامه و تا اندازه ای ساختار می توان آن را اثری متوسط ارزیابی کرد. به هر حال پیمان قاسم خانی یکی از فیلمنامه نویسان "سن پطرزبورگ" است و خلق یک اثر متوسط، کمترین توقعی است که می توان از این نویسنده ی باهوش داشت.

با این وجود شلختگیهای فراوان اثر را نمی توان نادیده گرفت. شلختگیهایی که در نیمه ی دوم فیلم بیشتر به چشم می خورند و حتی از جایی به بعد به علت همین بی توجهی ها شیرازه ی فیلم از هم می پاشد که تلاش برای جمع کردن و سر و سامان دادن مجدد فیلم هم مانند هر اثر از دست رفته ی دیگری ناکام می ماند.

فیلم فرمول جذاب در کنار هم قرار گرفتن ناگزیر دو آدم متفاوت به خاطر دست یافتن به هدفی مشترک را دنبال می کند؛ هوشمندی و انتخاب زمان مناسب برای نوشتن فیلمنامه ای کمدی در جهت هجو خاندان سلطنتی روسیه و اساسا رفتن به سمت و سوی گسترده تری در مضامین کمدی، دیالوگهای رفتن به سینما و سر زدن به کتابخانه به عنوان نقطه ی تکرار شونده ای برای آغاز جستجویی جدید، شخصیت پردازی کریم و فرشاد و تقابل شخصیت های آنان با یکدیگر در کنار حفظ نقاط مشترک، فلاش بک های مربوط به زندان و در نهایت خلق یک عمو ژرژیک دوست داشتنی از نقاط قوت فیلم به حساب می آیند، اما هدر دادن پیاپی زمان و برقراری دیالوگهایی که صرفا نتایج کوتاه مدت کمدی را به همراه دارند، آهسته آهسته داستان را کند می کند تا جا یی که داستان پا در هوا می ماند و نویسنده ناچار می شود هر کدام از شخصیتهایش را به نحوی گاه غیر منطقی به مسیر اصلی بازگرداند.

در کنار این، عدم توجه فیلمساز و تدوینگر به لحظات بالقوه کمدی، موجب هدر رفتن بسیاری از این لحظات شده است.

برای مثال به چند صحنه ی مجزا از فیلم اشاره می کنیم:

در صحنه ای که فرشاد و کریم در خانه ی کریم خوابیده اند، دیالوگ جالبی بین آن دو برقرار می شود که در آن فرشاد از قابلیتش در درک زنها می گوید. این گفتگو به همین نحو ادامه پیدا می کند تا جایی که کریم تاکید می کند که فرشاد حق ندارد در خانه ی او کسی (خواهرش) را درک کند. سکانس صبحانه خوردن پس از آن نیز صرفا در جهت پروراندن و به نتیجه رساندن طنز سکانس پیش است و با حذف هر دو سکانس نه تنها هیچ اخلالی در روند فیلم به وجود نمیامد بلکه فیلم مسیر روان تری را سپری می کرد.

اطلاعاتی که در مورد قدرت درک(!) فرشاد داده می شود به سادگی می توانست در سکانس های جهت دار و کاربردی دیگری مطرح شود .

جر و بحث های طولانی و بی دلیل برای به ثمر رساندن گفتگوهای کمیک در میانه ی برخی از سکانس ها ی دیگر نیز آنقدر زمان فیلم را می بلعند که برای رساندن شخصیت ها به کلیسا و فاش شدن راز خانواده ی رومانف ،تنها آنقدر فرصت باقی می ماند،که شیلا خداد را بدون هیچ پیش زمینه ای و در شرایطی که او را بسیار ساده لوح به تصویر کشیده ایم به بهانه ی تعقیب برادرش ،داخل صندوق عقب ماشین جاسازی کنیم و کریم را از درون تونلی که قرار است نوعی طی طریق کمیک و طولانی را برای او رقم بزند ،به سرعت و بدون این که اصلا نشان دهیم در آن تونل بر او چه گذشته است وارد کلیسا کنیم و سایرین را نیز به شکلی محیر العقول به سر صحنه ی تاج گذاری برسانیم.

و ای کاش دست کم در تدوین، صحنه ی تونل کاملا حذف می شد. شخصیت خونسرد خادم منزل (سروش صحت) و نوع تهدید و اخطارهای او با این مضمون که با ورود کریم به تونل او مسیر دور و درازی در پیش خواهد داشت و بعد از خروج از آن به شخص دیگری بدل خواهد شد و همینطور صحنه ی آواز خواندن کریم در ابتدای راه برای گریز از ترس،همه و همه این توقع را در مخاطب ایجاد می کنند که با طی طریقی متفاوت روبرو شده اند و دست کم باید به وسیله ی اتفاقی غیر قابل پیش بینی این راه کوتاهتر می شد ،که متاسفانه هیچ کدام این اتفاق ها نمیافتد.

اصلا فرشاد و خواهر کریم چگونه از همان سوراخی سر در می آورند که کریم از آن جا بیرون آمده؟ اگر آن سوراخ به دخمه متصل بوده آن ها در کنار کلیسا چه می کنند و چگونه آن جا را یافته اند؟

جدا از این نکات دیگری نیز جزء مشکلات ساختاری فیلم محسوب می شوند که به تعدادی از آن ها اشاره می کنیم:

- در صحنه ای که کریم آهسته و مخفیانه از پله های خانه ی کتی پایین میاید، از جیر جیر کفش اش به عنوان عنصر صوتی مزاحم استفاده شده است که طنزی تکراری و با این وجود شیرین در خود دارد، اما متناسب با فضای سکانس تنها سکوت است که می تواند این طنز را بارور کند. سکوتی که تماشاگر لزومش را درک کند و سپس جیرجیر کفش موجب اخلال در آن شود. متاسفانه موسیقی فیلم جای سکوت را در این سکانس پر کرده و کاملا از تاثیر آن کاسته است.

- در صحنه ای که کریم داخل استخر در حال غرق شدن است، علت این اتفاق از دست می رود و به حدس تماشاگر سپرده می شود. او به علت ریختن روغن یا شامپو در کفش اش احتمالا سر می خورد و داخل استخر می افتد. طنز موقعیت این صحنه در کجاست اگر حتی اشاره ای کوچک هم به امکان سر خوردن کریم و لیز بودن زمین نشود؟ آخرین لحظه ی کمیک کنار استخر، جیر جیر دوباره ی کفش کریم است، پس چرا باید دیدن او در استخر تماشاگر را به خنده وادارد؟

- در خانه ای که هم سگ بزرگ دارد و هم دزد گیر دارد و ... کریم چگونه به همین سادگی وارد می شود؟!

- حذف آواز کوچه بازاری قبل از فلاش بک های زندان، در فلاش بک آخر به علت نگرانی از خستگی تماشاگر حرکتی ظاهرا منطقی به نظر می رسد اما نباید فراموش کرد که این آواز به نحوی در فیلم به عنوان راهروی صوتی و جذاب برای رسیدن به صحنه ی زندان معرفی شده است و حذف ناگهانی اش، فلاش بک آخر را کاملا بی رمق می کند. شاید به جای حذف آن بهتر بود که از دومین فلاش بک این آواز به پس زمینه فرستاده می شد.

تمامی این مشکلات و مشکلات بسیار دیگر فیلم موجب نمی شود که تلاش نویسنده و فیلمساز را برای خلق اثری متفاوت از کمدیهای رایج این روزها که تنها موضوع مورد علاقه شان ازدواج آن هم به مبتذل ترین شکل ممکن است نادیده بگیریم و طرفداران سینما را به دیدن "سن پطرزبورگ" دعوت نکنیم.

نیوشا صدر

منبع: سینما پرس



همچنین مشاهده کنید