چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

ضعف تئوری ها در تبیین انقلاب ایران


ضعف تئوری ها در تبیین انقلاب ایران

فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی ایران خود را با فلسفه سیاسی غرب درگیر كرده است و از بنیان, پیش فرض ها, مبانی, اصول, متد و غایات, آن را به چالش كشیده است

انقلاب اسلامی ایران پرسشی مهم در ذهن انسان غربی ایجاد كرده است. كثرت كتاب ها، پایان نامه ها، مقاله ها، كنگره ها و همایش هایی كه تا كنون از جانب غرب درباره انقلاب اسلامی به ثبت رسیده است، بهترین مؤید این ادعاست.

این در حالی است كه غرب به دلیل ساحت تنگ مادی كه در آن شكل گرفته و قوام یافته است، هرگز نتوانسته و نخواهد توانست كه حداقل ساحت قدسی و معنوی انقلاب اسلامی را ـ كه جوهره و اساس آن است ـ فهم كند. این مقاله در صدد است تا به برخی از تفسیرهای اشتباه و نادرست نظریه پردازان غرب كه درباره ماهیت انقلاب اسلامی ارائه شده اند، اشاره كند.

فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی ایران خود را با فلسفه سیاسی غرب درگیر كرده است و از بنیان، پیش فرض ها، مبانی، اصول، متد و غایات، آن را به چالش كشیده است.

این چالش به قدری سریع و در عین حال، فراگیر بوده است كه در غرب، نظریه پردازان انقلاب ها را با حیرت و سرگردانی روبه رو كرده است.«در واقع، مطابق نبودن و ناسازگاری پاره ای از تئوری های انقلاب، بر انقلاب اسلامی، نظریه پردازان بسیاری را دچار مشكل و به تعبیر لاكاتوش، آنان را مجبور به رفو كردن و ترمیم های متعددی در تئوری هایشان كرد.»

این اعتراف ها فقط به بخشی از این واقعیت اشاره دارد: تدا اسكاچ پل كه قبل از انقلاب اسلامی، بر اساس نظریه ساخت گرایانه خود به تحلیل انقلاب های اجتماعی می پرداخت، پس از آن، به شكست نظریه خویش اعتراف می كند و می نویسد:

سقوط شاه ایران و به راه افتادن انقلاب ایران موجب تعجب ناگهانی ناظران خارجی ـ از دوستان آمریكایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصان سیاسی و متخصصان علوم اجتماعی از جمله افرادی مانند من كه متخصص مسائل «انقلاب» هستم ـ شد. این انقلاب بی شك شرایط یك «انقلاب اجتماعی» را داراست.

با وجود این، وقوع آن بویژه در جهت وقایعی كه منجر به سقوط شاه شدند، انتظارات مربوط به علل انقلاب ها را كه من قبلاً در تحقیق تطبیقی ـ تاریخی ام درباره انقلاب های فرانسه، روسیه و چین تكامل و توسعه بخشیده ام زیر سؤال برد.

نكته جالب توجهی كه اسكاچ پل مطرح می كند، سرگردانی و حیرانی تحلیلگران غربی و تحقق نیافتن پیش بینی آن ها حتی در ادامه و استمرار انقلاب اسلامی است. وی درباره نوع تحلیل ها و پیش بینی های تحلیلگران غرب درباره آینده، پس از پیروزی انقلاب ایران می نویسد:

«بسیاری از ناظران غربی امیدوار بودند كه لیبرال های متمایل به غرب، رژیم سیاسی جدید را شكل دهند. سپس، در حالی كه سال ۱۹۷۹ سپری می شد، لیبرال های جبهه ملی در همه زمینه ها مغلوب روحانیان و دیگر مردم طرفدار یك جمهوری اسلامی قاطع شدند. در این جمهوری برای یك رهبر مذهبی عالی، قدرت های فوق العاده در نظر گرفته شده بود.»

«رابرت. دی. لی» پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه كلرادو نیز، در این باره می نویسد:«انقلاب اسلامی پیچیده و اسرارآمیز به نظر می رسد، مساوات طلب است، اما در عین حال، سنتی نیز به نظر می رسد. بیگانه گریز است، اما بندرت انزواگراست و همانند انقلابهای فرانسه، روسیه و یا تجربه آمریكا نیست. نظریه های علوم اجتماعی درباره نوسازی، خواه ماركسیست، خواه ملهم از سرمایه داری لیبرالی نتوانستند وقوع آن را پیش بینی كنند و هنوز توضیح قانع كنندهای برای آن نداده اند. تنها در دل تاریخ اسلام، می توان معنایی برای این جنبش عظیم، كه جهان اسلام را درنوردیده است، پیدا كرد.»

فواز ای. جرجیس می نویسد:«گری سیك ـ عضو ستاد كمیسیون امنیت ملی در امور ایران و معاون ارشد برژینسكی در طول بحران گروگانگیری در ایران ـ بر این باور است كه هسته اصلی برداشت نادرست ایالات متحده از ایران یك شكاف عمیق فرهنگی است؛ شكافی كه مبتنی بر تضاد بین دو نظام ارزشی و مفاهیم جهانی ـ یعنی جهان بینی خدا سالاری اسلامی امام خمینی (ره) در مقابل جهانبینی اساساً سكولار غربی كارتر ـ است.

در این باره، سیك اذعان می كند كه مقام های آمریكایی [پذیرشِ] فراخوان [امام] خمینی (ره) برای تأسیس یك دولت اسلامی را محال یافتند، زیرا این امر، با سنت غربی انقلاب های مذهب زدا در كل تاریخ مغایر بود.»

نیكی آر كدی می نویسد: «انقلاب ایران حتی با الگوها و انتظارات كسانی كه از اوضاع ایران بخوبی مطلع بودند نیز سازگار نبود. پیش تر در كجای جهان دیده شده بود كه رهبر یك مذهب جا افتاده، سردمدار پرشور و پرآوازه یك انقلاب برضد یك حكومت سلطنتی شود، آن هم حاكمی كه مدعی حقانیت خود و پیوندش با گذشته ملّی سرزمین اش و حقانیت برنامه های اصلاحی خویش بود؟»

برخی از نویسندگان داخلی نیز در تحلیل خود از انقلاب اسلامی به گیجی و حیرت غرب در برابر آن اعتراف كرده اند.

برای نمونه حمیرا مشیرزاده می نویسد: «با وجود وسعت تلاش های علمی برای نظریه پردازی درباره انقلاب كه علی القاعده باید به پیش بینی پذیری این پدیده منتهی می شد، كمتر كسی قبل از شروع ناآرامی های منتهی به انقلاب اسلامی در ایران و حتی تا مدت ها پس از بركناری شاه، سقوط نظام پادشاهی و تشكیل نظام جدید جمهوری اسلامی به جای آن، حتی امكان ایجاد تزلزل در «جزیره ثبات» خاورمیانه را پیش بینی می كرد.»

منصور معدل می نویسد: «انقلاب ایران نوعی بی هنجاری و سردرگمی جدی را برای بسیاری از نظریه های موجود انقلاب به وجود آورده است. انقلاب ایران بدون آن كه دولت از هم پاشیده باشد، اتفاق افتاد، بدون آن كه با بحران های جدی اقتصادی یا سیاسی مواجه شده باشد، حتی بدون وجود گروه یا طبقات مشاركت كننده ای كه دارای منابع سازمانی ضروری برای از كار انداختن قدرت مهیب دولت باشند.»

با وجود اعتراف نظریه پردازان غرب مبنی بر حیرت و شگفتی در برابر انقلاب اسلامی، آن ها از وجوه متفاوت درباره انقلاب اسلامی نظریه پردازی كرده اند و اغلب یا از سر جهل و یا از سر تجاهل به نتایج غیرواقعی و تحریفی رسیده اند.

● انقلاب ایران، انقلابی ماركسیستی نبود

یكی از اشكالاتی كه الویه روا در كتاب «تجربه اسلام سیاسی» بر انقلاب اسلامی بیان می دارد این است كه این انقلاب متأثر از آموزه های ماركسیستی است:

در ایران معاصر نظریه های التقاطی و آمیزه های فراوانی وجود دارد، مانند اختلاط نظریه های فلسفی هگل و اسلام، اختلاط ماركسیسم و اسلام و... مجاهدان خلق بویژه در این راه خیلی پیش رفتند، اگرچه روحانیان در ردّ این نظریه های التقاطی می كوشیدند، اما این تأثیرات را بر جوانان مشاهده می كنیم. می توان گفت كه یكی از علل عمده این تأثیر، وزن ماركسیسم در ایران بوده است كه با كشورهای عربی مقایسه كردنی نیست. حزب توده از جمله قدیمی ترین احزاب كمونیست جهان بود كه روشنفكران بااستعدادی در صفوف آن منسجم بودند.»

مشابه این ادعا در كتاب «ایران بین دو انقلاب» از جانب یرواند آبراهامیان نیز اظهار شده است كه معتقد است در دوره سال های ۲۰ تا ۳۲ روشنفكران توده مردم را در برابر قدرت حاكم سازمان دادند.

بنابراین عقیده توده های ناراضی از سوسیالیسم و ناسیونالیسم غیرمذهبی الهام می گرفتند.

به نظر می رسد هدف این نویسندگان از طرح این اشكال این است كه نخست: انقلاب اسلامی یك انقلاب ناب دینی نیست، بلكه آمیزه ای از آموزه های دینی، ایرانی و ماركسیستی است! ثانیاً این انقلاب مانند هر انقلاب جهان سومی دیگر، در هر حال به یك كشور پیشرفته توسعه یافته (شوروی سابق) وابسته است و با این حساب، یك انقلاب مستقل به حساب نمی آید! ثالثاً انقلاب اسلامی یك انقلاب به رهبری روشنفكری و نه به رهبری روحانیت است به همین دلیل لغزیدن گروه هایی چون مجاهدان خلق به دامان ماركسیسم، نازل منزله لغزیدن انقلاب اسلامی به دامان ماركسیسم تلقی می شود!

رابعاً با دیرینه حساب كردن سابقه حزب توده ـ كه تا زمان پیروزی انقلاب به حداكثر چهار دهه تاریخ می رسد ـ تاریخ ریشه ای و چهارده قرن اسلام در ایران را به طور تلویحی انكار كنند. تنها با همین میزان بسط و تصریح گزاره های اصلی این نظریه ، فقر آن در تبیین ماهیت «انقلاب اسلامی» وضوح انكار ناپذیری می یابد.

حجت الاسلام احمد رهدار


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید