جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

پدر گذشته ماست


پدر گذشته ماست

نگاهی به رمان اختراع انزوا اثر پل آستر

● اختراع انزوا

▪ پل آستر

▪ ترجمه: بابک تبرائی

▪ ناشر: نشر افق

▪ چاپ اول، ۱۳۸۷

▪ تعداد: ۲۰۰۰ نسخه

«اختراع انزوا» با رویدادی هم پیش پاافتاده و هم بی‌همتا، هم مبتذل و هم غیرقابل توضیح آغاز می‌شود. پدر آستر، بعد از طلاق و ۱۵ سال زندگی در تنهایی در خانه‌ای بزرگ در نیوجرسی، «در سلامت کامل، بی‌آنکه حتی پیر باشد یا سابقه‌ای از بیماری داشته باشد»، به ناگهان می‌میرد. رابطه پدر و پسر در تنهایی عظیم و خالی شکل گرفته است. بخش اعظم احساساتی که بین این دو تولید شده و پرورش یافته است، بیان نشده‌، فراموش شده‌اند. در واقع، ناتوانی پدر در توجه به فرزندش، به یکی از عناصر پایدار و مهم در شناخت آن دو نسبت به یکدیگر بدل شده است. «موضوع این نبود که من احساس می‌کردم او من را دوست ندارد، مشکل این بود که او پریشان و حواس‌پرت بود، نمی‌توانست به سمت من نگاه کند و بیش از هر چیز دیگر اینکه می‌خواستم به من توجه کند...» تعجب‌برانگیر نیست که مرگ ناگهانی پدر – پایان غیرمنتظره رابطه‌ای بی‌ثمر، کشف نشده و گسترش نیافته که به ندرت حاضر بوده- آقای آستر را حیرت زده کند. تنها شوک حاصل از این مرگ ناگهانی نیست که نویسنده را از پا در می‌آورد، بلکه نیاز یاس‌آور او به بازبینی خاطرات‌اش از مردی که روزگاری پدرش بوده و احساسات‌اش نسبت به زندگی خود و او و تبدیل آنها به کلمات نیز برایش زجرآورند. زمانی که او خبر مرگ پدرش را در ساعت ۸ صبح روز یک‌شنبه می‌شنود، نمی‌تواند «حتی به یک چیز روحیه بخش» فکر کند. اما بعد «حتی قبل از بستن چمدان‌هایمان و عازم سفر سه ساعته به نیوجرسی شدن، می‌دانستم که باید درباره پدرم بنویسم. نه طرحی داشتم و نه هیچ ایده دقیقی که می‌خواهم چه کار کنم... فکر کردم: پدرم درگذشته. فکر کردم اگر سریع دست به کار نشوم کل زندگی‌اش همراه با او محو خواهد شد.» «اختراع انزوا» با پافشاری آستر بر نجات زندگی پدرش از خطر محو شدن به همراه جسم او آغاز می‌شود. و این تلاش به گونه‌ای منطقی به بررسی زندگی والدین پدر آستر نیز منتهی می‌شود. نخ تسبیح دراماتیکی که این دو را به هم پیوند می‌دهد، یافتن «یک آلبوم خیلی بزرگ، بسته توی چرمی خیلی گران‌قیمت با عنوانی طلاکوب روی جلدش: «این زندگی ماست: خانواده آستر» که تویش به کل خالی بود» در زمانی که آستر بازمانده‌های پدرش را زیر و رو می‌کند، و نیز آن عکسی است که از کودکی پدرش می‌‌یابد (پدرش به همراه برادرها و خواهرش و مادرش) و از همین تصویر پدربزرگ که از میان سایرین بریده شده پدید می‌آید. مادربزرگ آستر در سال ۱۹۱۹ همسرش را به ضرب گلوله می‌کشد و بعد تبرئه می‌شود. برادر پدربزرگ (عموی پدر آستر) سعی می‌کند بیوه را به همان شکل بکشد اما موفق نمی‌شود. این خشونت‌ها همگی در زمانی که پدر نویسنده طفل خردسالی بیشتر نیست، اتفاق می‌افتد. آنچه از آن توضیح‌ها برمی‌آید، چندان قابل درک نیست اما مشخصا تاثیراتی بر شخصیت پدر که آن زمانی کودک بوده، گذاشته است.

مروری بر آنچه در ذهن آستر از خاطرات پدرش بر جای مانده، «پرتره مرد نامرئی‌اش» نیمه نخست کتاب را تشکیل می‌دهد. برخورد او با این سوژه به ساده‌ترین و سرراست‌ترین شکلی بوده که در توانش قرار دارد: تلاش برای جمع‌آوری «مواد خام» و بعد ناگهان تکوین آنها در قالب کلمات. این پنداشت که مجموعه نسبتا چفت و بست‌داری از واقعیات در جایی وجود دارد و می‌توان آن را در قالب کلمات ریخت، یکی از توهمات دیرینه و ضروری نویسندگان است ــ این توهم هنگامی که نویسنده از طرف سوژه نوشتار تحت فشار قرار دارد، خود را با قدرتی دوچندان به نویسنده تحمیل می‌کند.

بنابراین تا حدی به همین دلیل، عقیده دارم که بخش نخست «اختراع انزوا» واجد برخی فضیلت‌ها و خام‌دستی‌های نامه‌ای است که تحت فشار و استرس نوشته شده باشد. واضح‌ترین و گویاترین قسمت‌های متن، عباراتی مستقیم و بی‌واسطه هستند که به نظر می‌رسد طرح اولیه‌شان کمابیش از همان زمانی که میلی شدید برای نوشتن بر آستر غالب شده باقی مانده‌اند.

اما مشاهده این امر از سوی خود آستر بسیار غافلگیرکننده است: «وقتی اولش شروع کردم، فکر می‌کردم در فورانی خلسه مانند، همه چیز خودش می‌آید. نیازم به نوشتن به قدری شدید بود که فکر کردم داستان خودش نوشته می‌شود. اما تا به اینجا کلمات خیلی آهسته آمده‌اند... به محض اینکه به چیزی فکر می‌کنم، چیز دیگری به یادم می‌آید و بعد چیز دیگری، تا آنکه توده جزئیات آنقدر متراکم می‌شود که احساس خفگی می‌کنم. تا قبل از این هرگز از شکاف میان فکر کردن و نوشتن این قدر آگاه نبودم. راستش در چند روز گذشته این احساس در من به وجود آمد که داستانی که سعی می‌کنم بگویم به نوعی با زبان ناسازگار است. » نتیجه کار مجموعه‌ای ناهمخوان از ویرها و میل‌های ناگهانی است. به یادآوری یک زندگی مسیر خود را در میان کلی‌گویی‌هایی گم می‌کنند که تنها قصدشان «توضیح» است. سوژه‌ای که مستقیما به طرفش برویم، نویسنده را گمراه می‌کند و در نهایت محو می‌شود. به این ترتیب آستر ناچار می‌شود به جای نوشتن درباره سوژه اصلی‌اش (پدرش)، توجه خود را معطوف به تلاشی کند که برای این کار به خرج می‌دهد و به این ترتیب خودآگاهانه به ردیابی خودآگاهی‌اش می‌پردازد، بی ‌اینکه چنین کاری خدمت چندانی به فرم و سبک اثرش بکند.

آستر سال‌ها مترجم با استعداد، حساس و دقیقی برای ادبیات معاصر فرانسه به ویژه شعر بوده است و شاید همین تمرین امانتداری و قبول مسوولیت ترجمه، باعث تقویت این توهم در او شده است که مجموعه نسبتا چفت و بست‌داری از واقعیات در جایی وجود دارد و تنها باید روی کاغذ آورده شوند. به همین خاطر هم کتاب او نطفه‌اش با صداقت بسته می‌شود و آغاز می‌شود، با هوش و صمیمیت. اما هنگامی که سوژه نامرئی از آب درمی‌آید، آستر به سراغ قسمت دوم کتاب می‌رود که بررسی تفصیلی و مشروح وضعیت‌هایی است که متناظر با رابطه او با پدرش هستند و نیز مشاهداتی درباره درونمایه‌هایی چون انزوا، گفتار، حافظه/خاطره و زمان حال. مشاهداتی که به لحاظ سبکی و فرمی یادآور نویسندگان تجربی فرانسوی هستند، اما با درونمایه‌های خود ــ به ویژه تفاسیر آستر بر پینوکیو و کولودی، یونس و ورمیر ــ چیزهای زیادی درباره داستان زندگی خود آستر به ما می‌گویند.

دابلیو اس. مروین

دابلیو. اس. ماروین برنده جایزه پولیتزر و از مطرح‌ترین شاعران آمریکایی است که بیش از ۵۰ کتاب به نثر و نظم نوشته و ترجمه کرده است.

مهسا پاکزاد



همچنین مشاهده کنید